اول نوبت شماست! حولوحوش اوقات نماز در حرم، کفشداریها شلوغ میشوند. تفاوت قبل از نماز و بعد از نماز در این است که قبل از نماز مردم خود را در یک بازه یکساعته به حرم میرسانند برای رسیدن به نماز جماعت و این میشود که معمولا نیمساعت مانده است به نماز، کفشداریها کمکم پر میشود و دیگر جای خالی باقی نمیماند، اما بعد از نماز، کار سخت کفشدارها شروع میشود.
همان مردمی که در بازه یکی دو ساعت مانده به نماز با فاصله از هم به حرم آمدهاند و کفشهای خود را به کفشداری دادهاند، بعد نماز به یکباره همه با هم میآیند برای گرفتن کفشهایشان! این میشود ازدحام و شلوغی جلو کفشداری و کفشدار میماند با دستهای زیادی که پلاک به دست دارند و منتظرند پلاک بدهند و کفشهایشان را بگیرند.
بزرگترها و پیشکسوتهای کفشدار در این ازدحام و شلوغی بعد از نماز با سعهصدر و گاه شوخی و مزاحی، معطلی دریافت کفش را سعی میکنند به شیرینی خاطرهای تبدیل کنند. مثلا کفشداری میگفت: نگران نباشید و عجله نکنید که به همه یک جفت کفش اندازه پایتان میرسد.
یکی از سختترین کارهای کفشدار در این زمان، انتخاب درست پلاکی است که در دست مردم است. یعنی تشخیص اینکه چه کسی زودتر آمده و چه کسی دیرتر! و این رعایت عدالت در ازدحام جمعیت سخت است و احتمالا محال! این هفته همین اتفاق افتاد و همکار کفشدارم پلاک یک روحانی سنوسالداری را گرفت تا کفشهایش را بدهد و همزمان پسر جوانی با تیپ امروزی پلاک بهدست جلو کفشداری ایستاده بود.
تا آقای کفشدار پلاک کفش روحانی را گرفت؛ آقای روحانی تذکری داد و اشارهای کرد به پسر جوان که اول نوبت ایشان است زودتر رسیده است. جوان لبخندی زد و کفشدار هم پلاک جوان را گرفت تا کفشهایش را بدهد، اما گویا دل پسر جوان با آن تیشرت پر از اسم و علامتهای آن طرف آبی، آرام نشد. همانجا چرخید و آقای روحانی را در بغل گرفت و بوسید و گفت: حاجی جذبم کردی؛ دمت گرم. روحانی که موهای سروصورتش سفید شده بود تبسمی کرد و گفت: کاری نکردم، وظیفهام را انجام دادم.
حال و هوای حرم امام رئوف (ع) همین است، دلهای مردم را نرم و لطیف میکند. زائر و مجاور را بههم مهربانتر میکند. خودشان فرمودهاند که امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است و این مهربانی را به زائر و خادمشان هم هدیه میکنند و اینچنین عطر مهربانی در جایجای حرم میپیچد.