صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گذری بر تاریخ خشک‌سالی در خراسان از دوره باستان تا ابتدای جنگ جهانی اول (قسمت اول) | آرش کمانگیر ابر بود و تیرش باران

  • کد خبر: ۳۷۱۶۸۹
  • ۱۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۲۱
چند‌روز پیش زمین مشهد را نم بارانی‌تر کرد، اما غیر از آن دهان زمین خشک است و ابر‌های آسمان بی‌بار.

شیرین سیدی | شهرآرانیوز؛ چند‌روز پیش زمین را نم بارانی‌تر کرد، اما غیر از آن دهان زمین خشک است و ابر‌های آسمان بی‌بار. اخبار مدام می‌گویند: «پاییز امسال خشک‌ترین پاییز در ۵۷‌سال اخیر است.» این بی‌بارانی در مشهد که از ابتدای پیدایش دشتی خشک بوده نسبت به شهر‌های دیگر مشهودتر است.

اسناد برجای‌مانده تاریخی می‌گویند که مشهد از ابتدای ایجادش، یعنی از دوازده قرن پیش، اقلیمی خشک داشته و برای همین هم امرا و حاکمان و تاج‌داران بسیاری در طول تاریخ تلاش کرده‌اند آب را به این سرزمین برسانند. نخستین این افراد، امیرعلیشیرنوایی بود که آب چشمه‌گلسب (چشمه‌گیلاس) را به مشهد کشاند و نهری در این دیار جاری کرد؛ نهری که در دهه ۵۰ قرن ۱۴‌خورشیدی به واسطه ساخت‌و‌ساز‌های اطراف حرم روی آن را پوشاندند. در سطر‌های بعدی می‌خواهیم از بی‌آبی مشهد تا پیش از جنگ جهانی اول بگوییم. منبع این اطلاعات کتاب «تاریخ خشک‌سالی خراسان‌رضوی» (نوشته جواد عباسی، میلاد پرنیانی و جمشید قشنگ) و دیگر اسناد و روزنامه‌های برجای‌مانده از دوره قاجار است.

خشکی دشت خراسان در شاهنامه

نویسندگان این کتاب در ابتدا به پدیده خشک‌سالی در ایران باستان و توصیف آن در شاهنامه می‌پردازند و چنین می‌نویسند: «خراسان در دوران ماقبل تاریخ و اسطوره‌ای بیشترین اهمیت را در زندگی ساکنان فلات ایران داشته است. برای همین نیز حساس‌ترین داستان‌های اساطیری ایران در خراسان بزرگ روی داده است.

برای نمونه گرشاسب (جد سام، پسر نریمان) پرنده عظیم‌الجثه‌ای به نام کامک را از پای درآورد، زیرا او مانع بارش باران وباعث بروز خشک‌سالی شده بود؛ همچنین در شاهنامه و برخی متون تاریخی به رویداد‌های پس از درگذشت منوچهر‌شاه اشاره و به ورود افراسیاب به داخل مرز‌های ایران از سمت خراسان پرداخته شده است که در ضمن آن آبادی‌ها ویران شد و کاریز‌ها از بین رفت. بر‌این‌اساس از پنجمین سال فرمانروایی افراسیاب تا هنگامی که او ایران را ترک کرد، مردم دچار کم‌آبی و خشک‌سالی بودند تا اینکه «زو»، پسر طهماسب، به پادشاهی رسید.

زو یا زاب، شهر‌ها و دژ‌هایی را که افراسیاب ویران کرده بود، بازسازی کرد و کاریز‌ها و جوی‌هایی را که او کور و خشک کرده بود، دوباره به جریان انداخت.»

جالب است بدانید زاب پس از احیای آب‌ها به تعقیب افراسیاب می‌پردازد که با لشکریان خود در خراسان اردو زده است. افراسیاب به رویارویی او می‌آید. جنگی در می‌گیرد و افراسیاب کشته می‌شود. در روایت مرگ افراسیاب اختلافاتی در منابع وجود دارد، اما آن‌طور که پیداست همه روایت‌ها در یک‌چیز مشترک هستند و آن خشک‌سالی با عاملیت افراسیاب است. شاهنامه در باب لشکرکشی افراسیاب به ایران به یک خشک‌سالی هفت‌ساله اشاره می‌کند و می‌نویسد: «همی سوخت آباد و بوم و درخت/ به ایرانیان بر شد آن کار سخت‌/ ز باران هوا خشک شد هفت سال/ دگرگونه شد بخت و برگشت حال».

در برخی منابع دیگر هم آمده است که افراسیاب باران را حبس می‌کند یا آن را از بارش بر ایران‌زمین باز می‌دارد. در کشاکش این دوران سخت گودرز، پهلوان ایرانی، شبی خواب می‌بیند که سروش، سوار بر ابری باران‌زا ندا می‌دهد که راه نجات از چنگال افراسیاب، بر تخت نشاندن شهریاری از نژاد کیقباد به نام «کیخسرو» است. در این روایت که شاهنامه نیز از آن پیروی می‌کند، کیخسرو عامل رهایی ایران از خشک‌سالی است.

نویسندگان این کتاب در جایی دیگر به داستان آرش کمانگیر اشاره می‌کنند که قرابت بسیاری با موضوع بارش باران دارد: «براساس روایتی دیگر، ناجی دیگری که در دوره فترت، پس از مرگ منوچهر‌شاه ظاهر می‌شود، آرش کمانگیر نام دارد. هنگامی که افراسیاب وارد ایران شد و کاریز‌ها را ویران کرد، پس از مدتی خود تورانی‌ها نیز دچار خشک‌سالی شدند و مصلحت را در مصالحه و بازگشت دیدند. قرار شد با پرتاب یک تیر، مرز مشخص شود.

قرعه به نام آرش کمانگیر افتاد و مرز بین ایران و توران با پرتاب تیر توسط او تعیین شد. بعد از این رویداد، زوطهماسب به پادشاهی ایران رسید. در تیریشت (فصلی از اوستا)، فرشته باران در چالاکی به تیر آرش تشبیه شده است و روز پرتاب تیر، همان روز جشن تیرگان است. ایزد به باد دستور می‌‎دهد تیر را به آخرین نقطه خراسان برساند. پس از پرتاب تیر، بدن آرش پاره‌پاره می‌شود که نماد ابری رعد‌آساست و خود تیر نماد بارش. این تیر در ماه تیر تقویم ایرانیان نیز بازتاب دارد.»

خشک‌سالی‌ها پس از دوره‌های ۱۱ ساله برگشته‌اند

خشک‌سالی از عهد باستان تا دوره قاجار و هنوز، جزوی از تقدیر اقلیم خراسان است، اما نکته جالب، دوره‌ای‌بودن این خشک‌سالی‌هاست که از چشمِ پژوهشگرِ نویسندگان این کتاب دور نمانده است: «دوره معاصر تاریخ ایران که معمولا آغاز آن با روی کار آمدن دودمان قاجاریه در نظر گرفته می‌شود، از جهت ثبت بیشتر اخبار مربوط به خشک‌سالی و چگونگی رویارویی با آن اهمیت بیشتری دارد. با پیدایش روزنامه‌ها و نظام‌های اداری‌-اجرایی نوین امکان آگاهی بیشتر و نیز تصمیم‌گیری‌های مشخص‌تر در برخورد با پدیده خشک‌سالی فراهم شد.

از سوی دیگر، تحولات سیاسی-اجتماعی و اقتصادی نسبتا پرشتاب نقش عامل انسانی در بروز خشک‌سالی در این دوره را برجسته کرده است. بنابر یک نظریه، خشک‌سالی‌های ایران در دوره معاصر از یک الگوی خاص پیروی کرده است. «اندره آس وشتولسه» براساس قحطی سال‌های ۱۲۷۶‌تا‌۱۲۹۶‌قمری (۱۲۳۸ تا ۱۲۵۸‌خورشیدی) و با مقایسه اوضاع و احوال ایران وهندوستان به این نتیجه رسید که هر ۱۰ تا یازده سال یک‌بار، خشک‌سالی تجدید می‌شود که با کسوف یازده‌ساله نیز تطابق می‌کند. در خراسان نیز چنین الگویی دیده می‌شود. 

خراسان طی سال‌های ۱۲۷۷، ۱۲۸۸ و ۱۲۹۹ قمری (۱۲۳۹، ۱۲۵۰ و ۱۲۶۱ خورشیدی) خشک‌سالی را تجربه کرده است. این الگو مقطعی نبوده و در سال‌های بعد نیز با همان آهنگ ۱۰ و یازده ساله تکرار شده است؛ همچنین به‌طور پیاپی طی سال‌های ۱۳۴۹، ۱۳۵۹، ۱۳۶۹‌خورشیدی در خراسان خشک‌سالی به‌وقوع پیوسته است. به نظر می‌رسد این الگوی ده‌یازده‌ساله در گذشته دورتر نیز وجود داشته است. 

به‌عنوان یک نمونه متقدم در این دوره از تاریخ ایران در سال‌۱۲۴۷‌قمری (۱۲۱۰ خورشیدی) و در جریان لشکرکشی عباس‌میرزا به خراسان و تصرف سرخس، بر اثر قحط و غلای سه‌ساله و مرگ‌ومیر، تحصیل پول خوراک ناممکن بود. طبق گزارش‌ها سپاهیان قاجار در حال تلف شدن بودند و بهای گندم و جو به‌میزان بی‌سابقه‌ای افزایش یافته بود. خشک‌سالی‌های دوران معاصر گاه توجه مسافران خارجی و سفرنامه‌نویسان را نیز به خود جلب می‌کرد. 

گاسپار دروویل، افسر و سفرنامه‌نویس فرانسوی، در سال‌۱۲۲۶‌قمری (عصر فتحعلیشاه) می‌نویسد: «علاوه بر تمام این مصیبت‌ها که باعث ویرانی ایران گردید، بلای بی‌آبی و خشک‌سالی در این دوره تقریبا بر تمام نقاط این کشور وسیع سایه افکنده بود و، چون این سرزمین همیشه مدت ۹ ماه در سال از نعمت باران محروم است، آبیاری آن وابسته به استفاده از آب رودخانه‌ها و نهرهاست که اهالی با مهارت خاصی آنها را به‌طور مارپیچ به مزارع خود می‌رسانند، ولی ناگهان از این کمک هم محروم شدند، زیرا که بیشتر چشمه‌ها خشک شد.»

نخستین نشانه‌های خشک‌سالی در دوره معاصر

نخستین نشانه‌های یک خشک‌سالی بزرگ در دوره معاصر در سال‌های ۱۲۷۶‌و‌۱۲۷۷‌قمری ظاهر می‌شود. در سال‌۱۲۷۷‌قمری ناصرالدین‌شاه از خشک‌سالی فراگیری در ایران یاد کرده و آورده که وضع خراسان از سایر بلاد وخیم‌تر است و ظاهرا این خشک‌سالی درآمدی بر یک خشک‌سالی بزرگ‌تر بوده که یک دهه بعد روی داده است؛ چیزی که «گاسپار» به چشم دیده است.

او می‌نویسد: «یک خشک‌سالی پنهان و خزنده بود که در سال‌۱۲۸۸‌قمری تبدیل به یک غول بزرگ شد.» همچنین «شوکو اوکازاکی» در شرح سفرش به خراسان، از دو خشک‌سالی پی‌در‌پی در این بازه زمانی یاد کرده است که می‌تواند با توصیف عبدا... مستوفى منطبق باشد؛ آنجا که سرآغاز قحطی ۱۲۸۸‌قمری را کم‌آبی دو سال پیش از آن می‌داند: «سال‌۱۲۸۸ سال قحطی عمومی در ایران است. از یکی‌دو سال پیش کم‌بارانی شروع و گرانی و تنگی خواروبار خودنمایی می‌کرد ولی در زمستان سال‌۱۲۸۷ باران هیچ نبارید و مایه‌های سنواتی (بودجه سالیانه) هم تمام شده بود. قیمت نان که در اوایل‌۱۲۸۷ بیش از یک من شش‌هفت‌شاهی نبود، به‌مرور ترقی کرده در این وقت به یک من، یک قران رسید.»

در همین دوران یکی از مهم‌ترین خشک‌سالی‌ها در مشهد رخ می‌دهد، آن‌چنان که از ششصد دکان فقط ۱۵۰‌مورد دایر می‌ماند و صاحبان آنها هم با مرارت و از راه فروش نیازمندی‌های عادی مردم، گذران روزگار می‌کنند.

گزارش حسام‌السلطنه، حاکم خراسان، به ناصرالدین‌شاه از شدت خشک‌سالی حکایت دارد. او به شاه می‌نویسد که چشمه‌سار‌ها همه خشک و قنات‌ها کم‌آب شده است.

براساس گزارش او خشک‌سالی سبب می‌شود در بسیاری از شهر‌های خراسان محصول دیم و زراعت آبی به‌کلی از بین برود. در سال‌۱۲۹۹قمری، خشک‌سالی در خراسان تکرار می‌شود.

در این سال رکن‌الدوله در سفرنامه خود از روستایی به نام سنگر در چهل‌کیلومتری جنوب سرخس یاد می‌کند که در نتیجه خشک‌سالی وضعیت بدی پیدا کرده است؛ «به‌واسطه ناخوشی و خشک‌سالی سنه ماضیه، امسال وضعشان به فلاکت و سختی کشیده و در هذه‌السنه چندان زراعتی ندارند و بیش از هشت خروار بذر نکرده بودند و حال آنکه استعدادش در زراعت و وسعت اراضی‌اش برابر شیرتپه است.» با‌توجه‌به اینکه سرانه یک خانوار کارگر یا کشاورز در سال حدود دو خروار بوده، این هشت خروار، تنها کفاف چهار خانوار را می‌داده است.

خشک‌سالی در اواخر دوره قاجار

در اواخر دوره قاجار با رونق یافتن چاپ روزنامه‌ها، خبر‌های مربوط به وضعیت بارش و خشک‌سالی در روزنامه‌ها برجسته‌تر می‌شود که نشان از اهمیت یافتن بیشتر موضوع دارد؛ به‌عنوان‌مثال در روزنامه ایران پس از درج خبری در ۱۰‌رمضان ۱۳۱۶‌قمری (۱۲۷۷ خورشیدی)، چنین آمده است: «تا اواخر شعبان در خراسان بارندگی درستی نشده و به‌واسطه خشکی هوا و شدت سرما گویا سمیتی در هوا به‌هم رسیده که زیاده از دوثلث مردم مبتلا بامراض مختلفه از قبیل تب و لرز و زکام سخت بوده‌اند، ولی امید است که این ایام که در دارالخلافه باهره برف کامل باریده، در خراسان هم بارندگی شده باشد.»

در روزنامه ایران سلطانی به تاریخ ۷ربیع‌الاول سال‌۱۳۲۶قمری (۲۰‌فروردین ۱۲۸۷‌خورشیدی) نیز از وضعیت بارندگی‌های خراسان چنین یاد شده است: «در این چند‌روز بارندگی کامل شده و نرخ‌ها که ترقی کرده بود، تنزل نموده، رفع وحشت از اهالی گردید.» به نظر می‌رسد آخرین خشک‌سالی دوره قاجار در خراسان پیش از وقوع جنگ جهانی اول، خشک‌سالی ۱۳۳۴‌قمری (۱۳۳۴ خورشیدی) مشهد باشد.

برخی منابع به نباریدن برف و باران طی این سال در مشهد و جدی شدن خشک‌سالی اشاره کرده‌اند. با‌توجه‌به اینکه این مسئله مربوط به سال‌های پایانی حکومت قاجار است، از قرار معلوم دولت اقدام خاصی برای رویارویی با خشک‌سالی انجام نداده است. گویا سال بعد

(۱۳۳۵ قمری-۱۲۹۵ خورشیدی) نیز این وضعیت تکرار می‌شود و قحطی و خشک‌سالی به‌طور هولناکی گسترش می‌یابد و کمر مردم مشهد زیر بار تورم خم می‌شود. این موضوع با آغاز جنگ جهانی اول صورتی بسیار وحشتناک‌تر پیدا می‌کند و سبب مرگ‌و‌میر بسیاری در مشهد و خراسان می‌شود که در بخش دوم این گزارش به آن خواهیم پرداخت.

ادامه دارد...

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.