مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ دستش را توی جیبش میبرد و یک سنگ کوچک روی میز پروین میگذارد. پروین بدون اینکه حرفی بزند، با اشتیاق به سنگ نگاه میکند. بعد دخترک شروع به حرف زدن میکند و قصه صیقلی شدن سنگ را تعریف میکند. پروین با لبخند به تکتک کلماتش گوش میدهد. هرکدام چیزی از جهان نزدیکشان آوردهاند.
نفر بعد یک برگ پاییزی را در دست پروین میگذارد و رگهای خشک شدهاش را به او نشان میدهد. پروین اجازه میدهد تا حرفهایش تمام شود و بعد از او میپرسد «بهنظرت اگه این برگ میتونست حرف بزنه، چی بهمون میگفت؟» و بچهها یکییکی شروع به جملهسازی میکنند. یک نفر برای پروین نقاشی کشیدهاست و دیگری برای او، از گربه توی حیاط خانهشان حرف میزند. پروین کنار این بچهها، تمرین دیدن و شنیدن میکند. او ریتم جهان را در کلمات و عبارات همین بچهها پیدا میکند.
وقتی از آنها جدا میشود، تجربههای جدیدش را روی کاغذ میآورد. او با دقت توصیفهای کودکان را گوشه ذهنش نگه میدارد تا پس از خداحافظی از آنها، بتواند گوشه دفترچه یادداشتشان کند. تمام روزش را بین بچهها و جلسات شورای کتاب کودک میگذراند. هرازگاهی عنوان تازهای را داوری میکند و در همان شورایی که همکارانش پایهگذاری کردهاند، ارزیابی کودک را فراتر از سلیقههای گذرا، با معیارهای درست تناسب گروه سنی، کیفیت زبان و صداقت تصاویر میسنجد.
معیار نهایی پروین برای ارزیابی کتاب کودک، یک چیز است و آن یک چیز هم ورانداز کتاب از زاویه نگاه کودک است. شعرهای ناتمام زیادی دارد. همیشه توی دفترچهاش چند بیت و مصرع و ایده است که باید در زمان مناسب به آنها برگردد. شعر برای او پنجرهای به باغ بزرگ خیال است و شعر گفتن برای کودکان، کاشت درختان تازه درون این باغ زیباست.
از کودکی برای او، خانه و مدرسه مرز ندارد. مادرش، فخر گیتی مدیر مدرسه ناموس اصفهان است و حتی زمانی که سنوسال پروین، به مدرسه قد نمیدهد یک روزهایی همراه با مادر، راهی مدرسه میشود. مدرسه برای او نشانههای روشنی از خانه دارد. پدرش، حسامالدین کارمند عالیرتبهای است که بعدها شهردار تهران میشود. پدر و مادرش همیشه یکی، دو کتاب نیمهتمام دارند که باید تمامش کنند و پروین به تقلید از آنها، حتی اگر نتواند کلمات را درست و بجا بخواند، کتابها را ورق میزند و محو تماشای تصاویرشان میشود.
او در چنین حالوهوایی بزرگ میشود. مادر و پدر از کودکی راهدراز تخیل را برای پروین باز میگذارند. اولش این خیال، او را به نقاشی و مجسمهسازی در دانشکده هنرهای زیبا میرساند و بعدها وقتی از طرف شهرداری، راهی شیرخوارگاه میشود، تمام فکر و ذکرش را همانجا میگذارد.
تقابل تنبهتن با جهان کودکانی که به مراقبت و زبان ویژه نیاز دارند، برای هفتهها و ماهها دنیای او را زیرورو میکند و همان روزهاست که بالاخره تصمیم میگیرد شعرها و قصههایی را که از نوجوانی میگوید سروسامان دهد و برای این بچهها قدمی بردارد. چندسال بعد برای آموختن عکاسی به بریتانیا میرود و بعد در آمریکا آموزش پیشدبستانی میخواند. او نه فقط رؤیای کار کردن برای بچهها را دارد، بلکه پس از تحصیلات عالیه، فکر نهادسازی فرهنگی برای کودکان رهایش نمیکند.
مدرسهای به نام «شیوا» راه میاندازد و پنج سال ادارهاش میکند. دوباره به ساختار رسمی برمیگردد و تا بازنشستگی در بخش تعاون سازمان پخش همان شرکت کار میکند. در نشر، به ویراستاری کتابهای کودک در «انتشارات فرانکلین» میپردازد و بیش از بیست عنوان را ویرایش میکند با لیلی ایمانآهی «گنجینه ادبیات کودکان» را گرد میآورد.
از نخستین شمارههای «پیک» برای بچهها شعر میفرستد و در کنار پرویز و زهرا خانلری و اسماعیل سالمی، در شکلگیری انتشارات «سخن» شریک است. شعرش راه مدرسهها و کتابهای درسی را پیدا میکند، روی بعضی از سرودههایش آهنگ گذاشته میشود و به شکل سرود درمیآید. اشعارش به جای پند، سرشار از طبیعت و تجربههای روزمره، پروانه رنگرنگ و بارانهای بغلکردنی است و همین سلیقه است که بعدها در «گل بادام» به کمال میرسد.
دکتر پروین دولتآبادی ۲۱ بهمن ۱۳۰۳ در اصفهان و در خانوادهای فرهنگی زاده میشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اصفهان و بخشی را در تهران میگذراند و وقتی راهی ایالات متحده میشود، آموزش پیشدبستانی را تا مقطع دکتری پی میگیرد. پس از بازگشت، عمر خود را وقف ادبیات کودک ایران میکند و بیش از پنجاه اثر کودکانه در منابع مختلف به ثبت میرساند. او در سال۱۳۶۶ نشان شورای کتاب کودک را بهخاطر «گل بادام» از آن خود میکند و بعدها، شعرهایش در کتابهای درسی نسلهای متعدد میآید.
او برای بزرگسالان نیز در قالبهای کلاسیک و نو شعر میسرود و در نقد ادبی آثاری داشت، از جمله کتابی درباره حافظ با عنوان «منظور خردمند». پروین دولتآبادی ۲۷ فروردین ۱۳۸۷ در تهران بر اثر سکته قلبی درگذشت و به پاس سالها خدمت عاشقانه در راه تربیت نسلهای تازه، در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد.