صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

قصه زندگی و مرگ حسین پناهی سرشار از ماجراهای عجیب‌وغریب است، اما روایت ما درباره او از زمانی شروع می‌شود که حسین به تهران آمد و در مدرسه هنری «آناهیتا» ۴ سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایش‌نامه‌نویسی را گذراند.
قاسم فتحی | شهرآرانیوز-
 
 
شب در چشمان من است
به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن
شب و روز در چشم‌های من است
به چشم‌هایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت


 
 
 
 
 
من گربه‌ای هستم که پاهایش در کلاف کلافه‌ها گیر کرده است و ظاهرا باید ساده باشم. در «صد سال تنهایی»، مارکز می‌گوید: «من آدم فقیری هستم که مقدار زیادی پول دارد.» به‌تعبیر یکی از دوستانم، «فیل از آن حیواناتی است که آدم احساس می‌کند حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، اما هیچ عضوی از اعضایش کمکش نمی‌کند که حرفش را بزند.» (جهان زیرسیگاری من است/ مجموعه مصاحبه با حسین پناهی)
 
 


حسین پناهی کار‌های زیادی را تجربه کرد: کتابداری در اهواز، کاشی فروش در قم، محصل در بهبهان، چوپان در دژکوه و طلبه در شوشتر. او مدتی را هم در محضر علامه طباطبایی گذراند و همیشه شعری از او را زمزمه می‌کرد که: «جز افسون و افسانه نبود جهان/ که بستند چشم خشایارها» با این حال این سینما و فیلم‌ساز مورد علاقه‌اش آندره تاراکوفسکی بود که باعث شد طور دیگری به‌دنیا نگاه کند. معتقد بود سینما دیده‌بانی بر روشنایی‌ها و تاریکی‌هاست و تلویزیون، سینمای همه اقشار است؛ از حقوقدانان تا بچه‌ها. اولین کار تلویزیونی‌اش «محله بهداشت» بود و بازی‌کردن در نقش «پسر بشر اولیه».

مخاطب بازی‌های پناهی، به‌قول لیلا کردبچه، پناهیِ شاعری است که گاهی شعرش را سروده و گاهی آن را بازی کرده و گاهی آن را در داستان‌ها و نمایش‌نامه‌ها و فیلم‌نامه‌هایش نوشته است. نمونه بارزش شاید نوشتن دیالوگ‌های سریال «امام علی (ع)» باشد. جنس دیالوگ‌‎ها و البته آشنایی او با تاریخ اسلام و حضور داود میرباقری توانست ا‌ین سریال را به بهترین سریال تاریخی‌مذهبی تاریخ تلویزیون تبدیل کند. اگر سریال‌های مشهوری مثل «آژانس دوستی»، «یحیی و گلابتون» و «روزگار قریب» را کنار بگذاریم، او در سینما بیشتر از هم‌نسلان خودش دیده شد و روز‌های پرکاری را سپری کرد.
 
 

او ۲ بار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را در جشنواره فیلم فجر به‌دست آورد؛ ۲ باری که یک‌بارش به‌خاطر بازی در «سایه خیال» به‌کارگردانی مسعود جعفری‌جوزانی بود. درواقع، جوزانی این نقش را فقط برای او نوشته بود: «به او قول دادم که فیلم‌نامه‌ای برایش بنویسم تا نقش اول آن را بازی کند. با خنده گفت چشم‌هام زاغه یا سفید و‌ترگل ورگلم، آخه آلوی خشک پلاسیده‌ای مثل من چطوری می‌خواد نقش اول فیلم رو بازی کنه؟» انتخاب‌هایش به‌ویژه در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ در سینما نشان می‌داد مطلقا به‌معنای مرسوم کلمه دنبال بازیگری در سینما نیست.
 
 
 

فیلم‌هایی را بازی کرد که حتی برایشان دستمزد هم نگرفت. او حتی در یکی از پرحرف‌وحدیث‌ترین فیلم‌های شاعرانه دهه ۶۰ یعنی «نار و نی» بازی کرد و درخشید؛ اثری که آن را نماد جریان روشنفکری در ایران می‌دانند. از طرفی در فیلم‌های ابوالفضل جلیلی مثل «گال» نیز بازی کرد که مشهورترین کار جلیلی تا امروز به‌حساب می‌آید.

او در گفت‌وگویی با مجله «گزارش فیلم» بهترین فیلم ایرانی را «دستفروش» می‌داند و «سهراب شهیدثالث» را بهترین کارگردان ایرانی.

حسین پناهی ۳ فرزند دارد که می‌گفت هرحرکتی که در کودکی انجام می‌دادند، منجر به تغییر جهان‌بینی او می‌شد. این جملات و این سیر و این نوع از زندگی به‌قول جعفری‌جوزانی از یک سر پرشور می‌آید و یک دل مهربان و ۲ تا دست بزرگ بخشنده: «در مناسبات روزمره، پای در گِل داشت و سرش توی آسمان‌ها به‌دنبال معنی هستی می‌گشت. حسین یک مسافر پرسؤال در این قطار بی‌رحم و پر رنج زندگی بود که بال درآورد و زود پرواز کرد. تا هستم یادش در کنار و کلمات زیبایش در سرم جاری است. خوش به‌سعادتش که زود رفت و این روز‌های پررنج سلطه سرمایه بر هنر و سینما را ندید.»
 

۱۴مرداد ۱۳۸۳ در خانه‌اش سکته می‌کند و ۳ روز بعد در ۱۷ مرداد دخترش آنا، جسدش را در خانه مشاهده می‌کند. او در آن روز‌ها ۴۸ ساله بود. پناهی صدای بدویتی باشکوه بود؛ صدای کسی که زودتر از هرکسی دیگر متوجه شد تحمل زندگی در این جهان را ندارد و تبدیل شد به یک موجود دیگر. داستان مهربانی‌هایش را احتمالا خیلی‌ها می‌دانند. از پتو‌های خانه‌اش که همه را به زلزله‌زده‌های بم هدیه کرد تا کاپشنی که اکبر عبدی می‌گوید تازه آن را سر یک فیلم‌برداری، به‌خاطر سرما، خریده بود و دوسه‌روز بعدش دوباره با همان یک‌لا پیراهن پیدایش شد و گروه متوجه شدند که آن را به یک‌نفر دیگر هدیه کرده بود.
 
 
آرامگاه حسین پناهی

پیکر حسین پناهی به‌وصیت خود او به دلیل اینکه مادرش در آنجا دفن شده بود در قبرستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر‌احمد) به‌خاک سپرده شد. او دوست داشت روی سنگ قبرش بنویسند: «ما چیستیم جز ملکول‌های فعال ذهن زمین که خاطرات کهکشان‌ها را مغشوش می‌کنیم.» علت مرگ او بنا به گواهی فوت، ایست قلبی گفته شد.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.