پشت صحنه‌ای از سریال «محکوم» + عکس ویدئو | ادای احترام علیرضا طلیسچی به امید جهان ارسال هزار شماره شبا برای هادی حجازی‌فر | وقتی حرف مهرداد صدیقیان شوخی شوخی جدی شد! قسمت دوم «مخمصه» با حضور دی‌کاپریو کلید می‌خورد ستاره‌های سینما در کنار مردم در شب‌های شهریور باغ کتاب موسیقی نواحی ایران در قالبی تازه | «خنیاشهر» متولد شد تجربه جادویی از موسیقی و سینما با «ارباب حلقه‌ها» تورکنسرت «ایرانم» علیرضا قربانی مهمان یزد می‌شود ۱۱ پویانمایی به جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان راه یافتند + اسامی جومونگ در صدر علاقه مخاطبان ایرانی قرار گرفت | پربازدیدترین سریال تابستانی در تلوبیون سیروس پرهام درگذشت + علت فوت (۲۴ شهریور ۱۴۰۴) کنسرت محسن یگانه در گرگان لغو شد+ علت (۲۴ شهریور ۱۴۰۴) فارست گامپ ایرانی معرفی آثار بخش مسابقه ایران جشنواره پویانمایی تهران بازیگری که شنونده خوبی بود | یادی از صدرالدین حجازی، هم‌زمان با سالروز درگذشتش مدیر مسئول همشهری آنلاین مجرم شناخته شد ساخت «تیم درمان»، سریالی درباره جنگ ۱۲روزه
سرخط خبرها

بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو

  • کد خبر: ۲۴۲۹۴۸
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۶
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو
امروز چهاردهم مرداد بیستمین سالروز درگذشت حسین پناهی، شاعر و بازیگر فقید ایرانی است.

امروز چهاردهم مرداد بیستمین سالروز درگذشت حسین پناهی، شاعر و بازیگر فقید ایرانی است. مردی که واژه را خوب می‌شناخت و صحنه بازی برایش خود زندگی بود. سید حمید هاشمی، روزنامه نگار و عکاس پیشکسوت که زمانی در شهرآرا قلم می‌زد،  به همین مناسبت روایتی از رفاقتش را با حسین پناهی در اختیار روزنامه شهرآرا گذاشته که زمانی در همین نشریه منتشر شده بود. در ادامه ماجرای این دوستی را در قالب دل نوشته حمید هاشمی می‌خوانید.

***

«حسین پناهی را اولین بار در یک جلسه هنری در تهران از نزدیک دیدم و آشنا شدیم. اختتامیه یکی از جشنواره‌های فرهنگی هنری بود که من در بخش عکس موفق به کسب رتبه شده بودم. حسین هم به عنوان یکی از مدعوین ویژه جشنواره، دعوت شده بود. سرِ صحبتی باز شد و خیلی زود صمیمی شدیم، آدم خوش مشرب و دوست داشتنی و صادقی بود. یکی دو ماه بعدش آمد مشهد. تماس گرفت و با همان لهجه شیرین و دوست داشتنی اش گفت: حمید! حسینم، مشهدم، خوبی تو؟ خوشحال شدم و قراری گذاشتیم و تجدید دیدار کوتاهی شد. 

دیگر ندیدمش تا سال ۷۶ که دوباره آمد مشهد. تماس گرفت و دوباره با همان لهجه شیرین و دوست داشتنی اش گفت: حمید! حسینم، مشهدم، خوبی تو؟ در سالن شهید بهشتی مشهد قراری گذاشتیم. برای یک مراسم فرهنگی دعوت شده بود. آن زمان که من برای «شهرآرا» که در قالب یک هفته نامه فرهنگی اجتماعی در مشهد منتشر می‌شد به عنوان خبرنگار و عکاس خبری کار می‌کردم از حسین خواستم تا با هم گفتگو کنیم. در همان شلوغی از او عکاسی کردم و سؤال هایم را می‌پرسیدم. سیگارش را می‌کشید و پاسخ می‌داد. 

تا حالا هیچ وقت آن طوری ندیده بودمش. خیلی حس زیبایی داشت. او حرف می‌زد و من با بغضی پنهان، محو گویش و حرف هایش شده بودم. از نیشابور خیلی خوشش می‌آمد، می‌گفت، نیشابور شهر رؤیا‌های من است. چند ماه بعدش هم من رفتم تهران. زنگ زدم به او و گفتم: حسین! حمیدم، تهرانم، خوبی تو؟  فوری شناخت و زد زیرخنده و با همان گویش و لهجه شیرینش گفت بابا دم تو گرم. قراری گذاشتیم و تجدید دیداری شد. 

خیلی خوشحال بودم که دوباره می‌بینمش. ساعتی را با هم بودیم و از حال وهوای هنر و خاطرات روز‌های جنگ حرف زدیم. می‌گفت، انسان همیشه تنهاست. آن موقع خیلی عمق کلامش را درک نکردم. نمی‌دانستم آخرین باری خواهد بود که در آغوشش می‌گیرم و تمام پاکی و صداقتش را می‌بوسم. حالا حسین سال هاست که نیست و من در تمام این سال‌ها یکی از آرزوهایم این است که یک روز دوباره تلفن خانه زنگ بزند و از آن طرف خط صدایی آشنا به من بگوید، حمید! حسینم، مشهدم، خوبی تو؟»

*تیتر: شعری از حسین پناهی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->