صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شاخه نیلوفرم زهرا

  • کد خبر: ۳۷۴۸۶۲
  • ۰۳ آذر ۱۴۰۴ - ۲۲:۲۹
سوگوار مادریم. مادری که بر ما منت گذاشت، لطف کرد، قدم برچشم‌های زمین گذاشت و فقط هیجده بهار مهمان ما بود، ولی اذیتش کردند و مثل خیالی و نسیمی و لمحه‌ای پر زد و رفت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

چشمشان زدند، همین سه ماه پیش پدر را از دست داده بود، محسن قرار بود بیاید هوا را عوض کند، فضا را عوض کند، لختی لبخند بنشاند روی لب‌هایشان، مصیبت از دست دادن پدر هرچند هیچ‌گونه جبران نمی‌شد ولی می‌توانست حداقلی از نشاط را به زندگی‌شان تزریق کند. همسرش با یک طراحی عجیب و از قبل فکر شده خانه‌نشین شد، ولی علی تشنه قدرت نبود، قدرت و حکمرانی و خلیفه بودن اگر شأنی داشت و جایگاهی، برای این بود که حرف و حکم خدا جاری شود و حقی به حق‌دار برسد.

گاهی به این فکر می‌کنم که اگر قصه کوچه اتفاق نمی‌افتاد علی بود و سه پسرش، بزرگ می‌شدند، صبح‌ها به نخلستان می‌رفتند علی آداب زراعت یادشان می‌داد و ظهر می‌آمدند چاشتی می‌خوردند و غروب هوا خنکی شمشیرزنی‌ای یاد می‌گرفتند و مردم از خیر و برکت و نور این چند نفس مقدس غرق نعمت بودند. نشد، و انگار این مکتب شیعه سرشتش نشدن است. مگر غدیر شد؟ مگر کربلا شد؟ مگر عباس توانست بجنگد؟ چیزی که همه عمر چشم‌انتظارش بود. البته که این نشدن‌ها از سر ضعف موالیان ما و نتوانستن نبوده است که انگار سری دیگر دارد.

حالا سوگوار مادریم. مادری که بر ما منت گذاشت، لطف کرد، قدم برچشم‌های زمین گذاشت و فقط هیجده بهار مهمان ما بود، ولی اذیتش کردند و مثل خیالی و نسیمی و لمحه‌ای پر زد و رفت.

مادری هجده‌ساله که پای دفاع از شویش نه، پای دفاع از امامش، مکتبش و آرمانش جان‌برکف دست گذاشت و پشت در رفت و شد آنچه شد. با خودشان گفتند، اقدام علیه امنیت مملکت کرده، خانه‌نشین شده است، می‌رویم دستگیرش می‌کنیم، می‌آوریمش که بیعت کند و اگر نیامد یا سلاح کشید جلوی چشم همه می‌گوییم برای حفظ آرامش مجبور شدیم حذفش کنیم.

حالا به بچه یتیم‌هایش فدک را بر می‌گردانیم و دلجویی می‌کنیم و بعدش هم یک نشست مطبوعاتی و توضیح و معذرت‌خواهی و تمام. اگر علی می‌آمد پشت در مردان با تیغ‌های آخته تکه تکه‌اش می‌کردند. دستشان را مادرمان خواند. رفت پشت در به مراقبت از دین پدرش و شد. فاجعه اتفاق افتاد و زن فضه را صدا کرد. محسن از دست رفت. فاطمه خون‌آلود بر زمین افتاد و هرچه ننگی و شومی بود بر جهان آغاز شد.

ما داغ‌دار مادری هستیم که زنانه پشت مردترین مرد جهان بود و نگذاشت نامردان جهان او را به کاری خلاف عهد رسول‌ا... وادارند. خدا صبور کند در مصیبتش ما را.

در حال‌و‌هوای فاطمیه اول یک شب از روضه آمدم و داشتم موتور را توی پارکینگ پارک می‌کردم که یکهو زمزمه کردم‌: من حیدرم زهرا ...

و رفتم بالا توسل کردم و بسم‌ا... گفتم و این غزل متولد شد، هرچه دارم از این خانواده هست و هرچه ندارم حکمت این خانواده که صلاح ندیده. این غزل را پیش‌کش می‌کنم به دندان‌قروچه‌های چندین ساله حیدر کرار:

همین ظهری که گفتی شکر گفتی بهترم زهرا
چه می‌گویند این‌ها ؟ خاک عالم بر سرم زهرا

همین دیروز جارو می‌زدی‌، گفتم خدا را شکر
ثمره داده دعاهای نهان دخترم زهرا

برای هرکه بستی پلک باشد، ناخوشی اما
برای من چرا ...من را ببین من حیدرم زهرا

کجا چاهی بجویم از غمت ناله کنم شب‌ها 
ببین دیگر گذشته سیل گریه از سرم زهرا

بسوزی روزگار بی‌وفا ... از من چه دیدی که
بلور نازک من را شکستی همسرم ...زهرا !!

امانت بود می‌فهمی‌؟ امانت راست آدابی
نگفتی بشکند شرمنده‌ی پیغمبرم زهرا !!

گل خوشبوی من ‌ای روشنا‌ از من نرنجی‌ها‌‌
اگر که در غریبی اندکی از تو سرم زهرا

خداحافظ چراغ خانه شب‌های بی‌حیدر
خداحافظ نجابت‌ شاخه‌‌ نیلوفرم زهرا

مدینه چشمشان زد، ور نه محسن هم که می‌آمد
سه‌تایی با برادرهاش می‌شد یاورم زهرا

علی دورت بگردد سهم ساداتی که بخشیدی
شده آتش به جانم از غمش شعله‌ورم زهرا

تکاندم دامن از خاک مزارت اف به دنیایی
تو را از من گرفت و من در آن خاکسترم زهرا


سروده تازه حامد عسکری که برای نخستین بار از روزنامه شهرآرا منتشر می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.