ما مشهدیها که در میان چند صدمیلیون مسلمان و شیعه در جهان، قسمتمان شده است همسایه امام رضا (ع) بشویم و ناممان بشود مجاور، درک حس و حال زائر برایمان خیلی میسر نیست. مگر اینکه توفیق زیارت نجف یا کربلا را داشته باشیم که کمی حس و حال زائر را درک کنیم.
زائران آقا، از شهرهای دور و نزدیک مشهد میآیند تا از کشورهای دور و نزدیک ایران. این سالهای پس از شکست داعش و نزدیکتر شدن دلهای مردم ایران و عراق، زائر عراقی هم مشهد زیاد شده است، چهره مردمان و شیعیان عراق هم تقریبا قابل تشخیص است و آنها که به زبان عربی تسلط دارند، لهجه عربی عراق و تفاوتش با دیگر کشورها را هم تشخیص میدهند.
گاهی در کفشداری پیش میآید که در رفت وبرگشت کفشها، نام شهر یا کشور زائر را بپرسیم یا خود زائر بگوید.
در این میان بعضی از لهجهها هم هست که نیاز به پرسیدن ندارند، مثل لهجه اصفهانی یا یزدی. ولی تشخیص لهجه آذریزبانها یا شمالیها، جنوبیها و... و اینکه دقیقا به کدام شهر و استان بر میگردد کار سختی است. تشخیص مکان عربزبانها هم برای ما ایرانیها سخت است.
این هفته در کفشداری میزبان سه خانواده عرب از سه کشور مختلف بودیم. عراقیها که این سالها مهمان امام رضا (ع) بودهاند، از شهرهای مختلف کربلا و نجف و بصره و ... با عشق و ارادت خدمت امام میآیند. ولی دو خانواده دیگر عربزبان آمدنشان شیرینی دیگری داشت.
اول خانوادهای آمده بودند کالسکه به دست، که میخواستند کالسکهشان را به امانت بدهند و بروند زیارت. به رسم مقررات، اسم و فامیلشان را پرسیدم و برای محکمکاری نام کشور و شهر را هم پرسیدم. گفتند از بحرین و از شهر منامه آمدهاند زیارت.
ساعتی بعدتر دختر و پسر پرشورو هیجانی که سنشان به ۹ سال هم نمیرسید، دوان دوان آمدند پشت میز کفشداری و کفشهایشان را گذاشتند روی میز و بعدتر مادرشان رسید. به نظر میرسید دخترک و پسرک دوقلو باشند. پسرک دشداشهای سفید پوشیده بود و دخترک چادری سفید که طرحی از پولکهای رنگارنگ روی چادرش نقش بسته بود، شبیه چادرهای جشن تکلیف دختران ایرانی.
به زبان عربی تند تند حرف میزدند. خوشامدی گفتم و کفشها را گرفتم. از کشور و مملکتشان پرسیدم که در پاسخ گفتند: عربستان سعودی. گفتم: کدام شهر؟ گفتند: قطیف.
قطیف چراغی در ذهنم روشن کرد. بچهها شکلاتی گرفتند و خندان دستبهدست مادر رفتند به زیارت. من ذهنم پرواز کرد به چهارده، پانزده سال پیش که عالمی از علمای شیعه عربستان آمده بود زیارت امام هشتم و به دعوت تشکل دانشجویی آمده بود دانشگاه تا برای دانشجویان از فضای رشد اسلام و تشیع در جهان سخن بگوید.
پیرمرد روحانی اهل قطیف بود. میگفت: مدتها، زیارت امام رضا (ع) برای ما جرم بود و سختیها و مرارتهای زیادی باید میکشیدیم تا بتوانیم به زیارت امام هشتم بیاییم و بسیاری از سختیها را به جان میخریدیم تا پا در بهشت مشهد بگذاریم.
هنوز صدای خنده دو کودک در گوشم میپیچید. ما کنار خورشیدیم و میلیونها نفر دیگر در جایجای جهان مشتاق زیارت خورشید.
*حرمنامه، روایت حالوهوای زائران حرم علیبنموسیالرضا (ع) است از دریچه نگاه خادمان بارگاه ملکوتی امام رئوف.