صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایت‌هایی از شغل قدیمی پشتی پر کنی به نقل از یک آدم قدیمی

  • کد خبر: ۳۹۱۹۱
  • ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۳
  • ۵
خانه‌ها مثل قدیم بزرگ نیست که بتوان مبلمان گذاشت و هنوز خیلی‌ها پشتی می‌خرند. روزی دست خداست. هنوز این شغل و حرفه مشتریان خود را دارد. فروش در مشهد و شهرستان‌ها هنوز خوب است، البته دست هم زیاد شده و خیلی‌ها پشتی پر می‌کنند و فروش آن هم خوب است.
محمد عطائی | شهرآرانیوز؛ محله مهرآباد محله‌ای ریشه‌دار است. قدمت آن حتی از خود منطقه ۵ هم بیشتر است. این محله شهره به آدم‌ها و کسب‌و‌کار‌های خاص است. یکی از این شغل‌ها که خاص اینجاست شغل پشتی پر کُنی و پشتی فروشی است. بله پشتی، همان پشتی‌های خوش نقش و نگار که در منازل پدری‌مان به آن تکیه زدیم. همان پشتی که قبل از مبل و کاناپه زینت بخش خانه‌هامان بوده و هست. پشتی محبوب است و عمیقا با فرهنگ ایرانی سنخیت دارد، از مد نیفتاده و نمی‌افتد. مهرآباد سه راسته کوچه‌ای است که از دیرباز معروف بود به پشتی پرکُنی و پشتی فروشی. در این مطلب به سراغ غلام رخشانی رفتیم. او از اولین افراد این کاره مشهد و قدیمی‌ترین کاسب این راسته است.
 
 

برف سنگین سال ۴۹ و مهاجرت به مشهد

بیشتر فرش فروش‌های قدیمی در مشهد و شهرستان‌ها او را می‌شناسند. غلام رخشانی فرزند بهرام متولد ۱۳۳۱ در سرخس است. اولین فرزند خانواده است و پدرش در همان سرخس مغازه عطاری داشته و آقای رخشانی کاسبی را از پدر یاد می‌گیرد. او اصالتی ترکمن دارد. در‌باره فامیلی‌اش می‌پرسم که مربوط به قومی در سیستان است و برای من عجیب بود، می‌گوید: زمانی که برای ثبت سجلی به آبادی ما آمده‌اند چندین خانواده با نام رخشانی آنجا ساکن بودند و نام فامیلی ما را هم رخشانی گذاشتند.

شغل اصلی و خانوادگی او دامداری بود و در کنار آن عطاری هم می‌کردند. از او درباره چرایی مهاجرت به مشهد که می‌پرسم می‌گوید: سال ۴۹ برف سنگینی بارید. بیشتر گوسفند‌ها از گرسنگی مردند. غذایی پیدا نمی‌شد و نمی‌توانستیم از شهر خودمان به شهر دیگر یا حتی از آبادی به آبادی دیگر برویم. راه‌ها بسته بودند و گوسفندهایمان یکی یکی جلوی چشممان می‌مردند. آن سال، به سال گوسفند مرگی معروف شد. با این شرایط دیگر دامداری فایده‌ای نداشت و همان زمان به مشهد آمدیم.

 
 

مهرآباد را به دلیل امنیتش انتخاب کردیم

سال ۴۸ ازدواج می‌کند و بعد از سال اصطلاحا «گوسفند مرگی» همراه با همسر، ۳ برادر و پدر و مادرش به مشهد می‌آیند و تولید پشتی را از همان زمان شروع می‌کنند. رخشانی می‌گوید: ۴ سال اول ساکن محله قلعه ساختمان بودیم و بعد از آن به مهرآباد آمدیم. از همان زمان ساکن مهرآباد هستیم. علت اینکه به مهرآباد آمدیم این بود که امنیت مهرآباد از ساختمان بیشتر بود برای همین اینجا را برای سکونت انتخاب کردیم.

غلام یک پسر و یک دختر دارد. او بدش نمی‌آمد که بچه زیاد داشته باشد؛ ولی به گفته خودش قسمت نبوده است. حالا، اما نوه زیاد دارد و دورش شلوغ است. سال ۵۰ پسرش در مشهد به دنیا می‌آید و حالا پسرش ۳ پسر و ۲ دختر دارد.

 
 

روزی دست خداست

آقای رخشانی ابتدا که به مشهد می‌آید در خیابان سرخس کنار بانک سپه کنونی مغازه علافی راه‌اندازی می‌کند. مدتی می‌گذرد تا مسیر شغل و حرفه‌اش به پشتی و قالی می‌رسد. آن زمان برادر کوچکش در بازار بزرگ فرش با حاج آقا محمود برکچی آشنا می‌شود و به عنوان شاگرد در حجره او مشغول کار می‌شود. آقا غلام از طریق برادرش تعدادی پشتی را از مغازه حاج آقا برکچی برای پرکردن به خانه می‌آورد و تصمیم می‌گیرد این کار را دنبال کند. رخشانی می‌گوید: پیش آقای برکچی رفتم و خواستم تا از پشتی‌هایش به من بدهد تا پر کرده به حجره‌شان تحویل بدهم. آقای برکچی گفت باید اول به کارگاه بروی و کار را یاد بگیری. همراه با خود آقای برکچی به کارگاه فردی به نام علی آقا رفتیم.
 
کارگاه در چهارراه زرینه بود. او تنها کسی بود که پشتی پر می‌کرد. وقتی به کارگاهش رفتیم اجازه ورود به کارگاه را نداد، زیرا فهمید که می‌خواهم کار را یاد بگیرم. آن زمان ابر‌های ۴ سانت در پشتی می‌گذاشتند. تنها آدرس ابر فروشی را به من داد و منظورش این بود که اگر می‌خواهی برو و خودت یاد بگیر. خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم روزی دست خدا است. تصمیم گرفتم به خانه بروم و خودم امتحان کنم. به چهار راه شهدا رفتم و یک چرخ سینگر گرفتم. فکر کنم قیمت آن چرخ سه تومان بود. چرخ را همراه با ابر‌ها به خانه بردم و تعدادی هم پشتی گرفتم و چند تای اول را خراب کردم، ولی بعد دستم راه افتاد.

 
 

همه به هم اعتماد داشتند

آقای رخشانی درباره شغلش می‌گوید: کار خوبی است. از کنار همین کار تعدادی شاگرد تربیت کردم و حالا خودشان مستقل کار می‌کنند. سود خوبی داشت و دارد و اوضاعش از کارگری بهتر است. سه، چهار سال اول در خانه کار می‌کردم. همسرم و همسر برادرم کارتن‌های یک متر و نیمی را لوله می‌کردند و داخل پشتی می‌گذاشتند. آن زمان هزینه زندگی بالا بود و مجبور بودیم خودمان کارتن داخل پشتی‌ها بگذاریم.

بعد از آن به خسروی نو نزدیک بازار بزرگ فرش می‌رود و سالن بزرگی را در طبقه بالای مغازه‌ها اجاره می‌کند. آقای رخشانی می‌گوید: آن موقع کسی تولیدی پشتی نداشت و من کارم را از بازار فرش و حجره‌ای روبه‌روی حمام شاه سابق شروع کردم. ۱۸ سال طبقه بالای یک حجره را اجاره کردم. آنجا ۱۶۰ متر زیر بنا داشت و در آن به راحتی کار می‌کردیم. درباره راحتی کار آن موقع نسبت به الان بگویم که آن زمان صاحب مغازه در یک برگه نوشت که ماهی ده تومان به او اجاره پرداخت کنم مثل حالا نیاز به محضر، سفته و چک نبود. همه به هم اعتماد داشتند و روی حرفشان می‌ماندند. اگر می‌گفتند ۲ ماه بعد پولت را می‌آورم می‌شد روی حرفشان حساب کرد؛ اما الان این‌طور نیست برای اجاره یک خانه باید هفت‌خان رستم را رد کرد. آن زمان درآمد‌ها خیلی حلال بود. همه به فکر آخرت بودند؛ ولی امروز کمتر کسی به آخرتش فکر می‌کند. همه در ظاهر می‌خواهند زندگی بهتری داشته باشند. کسی به کسی اعتماد ندارد و حتی پدر و پسر به هم اعتماد نمی‌کنند.

 

مهرآبادی قدیمی با خاطرات بسیار از گذشته

برمی‌گردیم به ماجرای مهرآبادی شدنش. آقای رخشانی به همراه خانواده به مهرآباد می‌آیند. خانه را می‌خرند و بعد مغازه را می‌سازند. خانه‌اش همان خانه اول اوست که ۵۰ سال قدمت دارد و به قول خود آقای رخشانی کلنگی است. او می‌گوید: طبقه پایین انباری و مغازه است و خودم و همسرم طبقه بالا زندگی می‌کنیم.

او بعد از ۱۸ سال تصمیم می‌گیرد کار را نزدیک خانه خودش راه‌اندازی کند تا دیگر لازم نباشد راه دور برود، البته که حجره‌اش در بازار فرش آتش می‌گیرد و خاک می‌شود. در نهایت نزدیک منزلش مغازه می‌گیرد و همینجا کار را دنبال می‌کند. حالاخودش دیگر نمی‌تواند کار کند و مدیریت را بر عهده دارد. بچه‌ها همراه با نوه‌ها دوخت پارچه را انجام می‌دهند و تعدادی کارگر هم رویه پشتی را تحویل می‌گیرند و روز بعد پر شده تحویل می‌دهند.
 
او درباره مهرآباد می‌گوید: اوایل مهرآباد جمعیت کمی داشت و بیشتر زمین‌ها کشاورزی بود و بعد کم کم به اینجا مهاجرت کردند و مهرآباد و مشهد بزرگ شد. پایین خیابان سال ۴۵ و ۴۶ قنات داشت. جوی آب رد می‌شد. خیابان سرخس قنات داشت. در پنجراه گوجه‌کاری می‌کردند. الان بافت شهری دارد و خبری از آن زمین‌ها نیست. بیشتر گوجه‌کاری بود و انتهای مهرآباد هم باغ سیب بود.

رخشانی با همین مغازه کارآفرینی هم کرده است و چهار تا از همسایه‌هایش در مهرآباد رویه را تحویل می‌گیرند و در خانه رویه‌ها را پر می‌کنند و پشتی را روز بعد به او تحویل می‌دهند. رخشانی می‌گوید: هزینه زندگی‌شان از همین راه در می‌آید و از کارگری سرگذر بیشتر درآمد دارد و دائمی است.
 
 
 

از پشتی ترکمنی تا ماشینی

درباره تاریخچه پشتی از او می‌پرسم، او تاریخچه پشتی را مربوط به ترکمنستان و بیش از ۱۰۰ سال می‌داند و می‌گوید: از قدیم در جهیزیه‌ها پشتی می‌گذاشتند. آن زمان ترکمنستان جزو ایران بود؛ ولی اطلاع دقیقی ندارم که داخل پشتی‌ها چه می‌گذاشتند، ولی زیاد استفاده می‌شده است. طرح پشتی‌های ترکمنی با این پشتی‌ها متفاوت است. اوایل در مشهد پشتی ترکمنی می‌دوختند؛ ولی الان مثل سابق دیگر پشتی ترکمنی پیدا نمی‌شود و اگر هم باشد قیمتش بالاست. قدیم مردم دنبال محصولات ترکمن بودند. فرش‌ها ترکمن بود و دستی نه مثل حالا ماشینی. الان هم می‌شود این فرش‌ها را پیدا کرد؛ ولی قیمتش بالاست. آن زمان پشتی‌ها دستباف بود و پارچه‌های خیلی خوبی داشت و به راحتی خراب نمی‌شد.

رخشانی درباره نحوه پرکردن پشتی هم می‌گوید: اوایل دو تکه ابر بزرگ می‌گذاشتند و بین ابر‌ها کارتن قرار می‌دادند. در پشتی‌های ترکمنی آستر به رویه وصل است؛ اما در پشتی‌های امروزی آستر از رویه جداست. پشتی‌های ماشینی دو لوله بزرگ کارتونی یک متری می‌خواهد و وسط آن یک لوله کوچک می‌گذارند و بعد هم دو کارتن ورقه‌ای می‌گذارند و لوله‌ها کارتن‌ها را نگه می‌دارند و بعد هم داخل آن را پر می‌کنند اگر کسی بخواهد در پشتی پر کنی کار کند باید چند ماهی کارگری کند و یاد بگیرد.

او درباره نقش و نگار‌های روی پشتی‌ها می‌گوید: الان پشتی هم مثل قالی نقش دارد و آن را می‌بافند. الان نقش پشتی‌ها با فرش‌ها یکی است و می‌توان یک دست و مدل هم خرید، در صورتی که گذشته این‌طور نبود.

 
 

کار پر زحمت

با اینکه الان بیشتر خانه‌ها مبلمان است و موزاییک و سنگ شده؛ ولی هنوز پشتی طرفداران خاص خود را دارد. از آقای رخشانی درباره اوضاع پشتی و پشتی فروشی در حال حاضر که می‌پرسم، می‌گوید: خانه‌ها مثل قدیم بزرگ نیست که بتوان مبلمان گذاشت و هنوز خیلی‌ها پشتی می‌خرند. روزی دست خداست. هنوز این شغل و حرفه مشتریان خود را دارد. فروش در مشهد و شهرستان‌ها هنوز خوب است، البته دست هم زیاد شده و خیلی‌ها پشتی پر می‌کنند و فروش آن هم خوب است.

او بیشتر پشتی‌هایش را در مشهد به فروش می‌رساند و برای فروشگاه‌های فرش بزرگ در خیابان آزادی و بازار فرش ارسال می‌کند. بقیه پشتی‌ها را هم به فرش فروش‌های کوچک‌تر در خیابان چمن می‌فروشد. علاوه بر این در شهرستان‌های قائن، بیرجند، تایباد، طبس و خواف هم فروش دارد.
 
می‌گوید: در شهرستان‌ها کسی نیست که پشتی پر کند و معمولا شهرستان‌ها وسایل خانگی خود را از شهر‌های بزرگ تأمین می‌کنند. هربار خاوری که به شهرستان‌ها می‌رود علاوه بر فرش ۵۰ تا ۶۰ جفت پشتی هم با خود برای فروش می‌برد. الان در مشهد بیش از ۲۰ نفر پشتی پر می‌کنند و به فروش می‌رسانند. قدیم‌ها پشتی پرکنی بیشتر بود و الان تعدادشان کم شده و شغلشان را تغییر دادند. پشتی پر کنی کار پر زحمتی است و هر کسی در آن دوام نمی‌آورد.»

 
 

باید در هر کاری صبر داشت

برخلاف خیلی‌ها که معمولا کار‌های سخت و طاقت‌فرسا را رها می‌کنند آقای رخشانی پای کار مانده و هنوز هم ادامه می‌دهد. او می‌گوید: خدارا شکر در این سال‌ها ضرر نکردم و کارم را دوست داشتم و دارم. الان هم اینجا منبع درآمدی برای فرزندان و نوه‌هایم است. خانوادگی کار می‌کنیم و رضایت داریم. درسی نخوانده بودم و نمی‌توانستم دکتر و مهندس شوم. کارگری هم درآمدی نداشت. شکر خدا روزی‌ام از این راه درآمد.

با اینکه کار سختی داشته، اما موقر و آرام است و می‌گوید: باید در هر کاری صبر داشت. کنار هر ضرری سودی هم هست. باید خراب کرد تا بتوان درست ساخت. نمی‌شود همیشه همه چیز درست و به جا باشد. وقتی ضرر باشد هر کس خودش را کنترل می‌کند تا درست هزینه کند و قدر دارایی‌اش را بداند و در تمام لحظه‌های زندگی خدا را فراموش نمی‌کند. اگر همه زندگی نفع و سود باشد آدمی خدا را فراموش می‌کند.

 
 

کاسب باید اخلاق داشته باشد

آقای رخشانی می‌گوید: پشتی‌ها را با صفحه‌های تخم مرغ نو پر می‌کنیم؛ ولی بعضی‌ها برایشان مهم نیست و هر چه دستشان برسد داخل آن می‌ریزند و برای همین پشتی‌ها زود خراب می‌شود؛ ولی خیلی‌ها حلال و حرام سرشان می‌شود نمی‌خواهند دنیا به آخرت بفروشند. می‌خواهند پول حلال به خانه ببرند. کاسب کسی است که علاوه بر کار اخلاق داشته باشد و با مشتری خوب برخورد کند و کم و زیاد نکند. هرکاری همین‌طور است باید با همه خوب بود. همسایه، دوست، همسر فرق نمی‌کند. اگر کاسب بداخلاق باشد نه کسی با او رفت و آمد می‌کند و نه کسی چیزی از او می‌خرد.
این روز‌ها که وضعیت اقتصادی خراب است و مردم برای معاش روزانه خود با مشکل مواجه شدند، آقای رخشانی بیشتر از گذشته حواسش به کارگر‌ها هست و حقوقشان را افزایش داده و اگر بهتر کار کنند حقوق را افزایش می‌دهد.

 
 

اگر می‌توانستم درس بخوانم دنبال کار دیگری می‌رفتم

از او می‌پرسم اگر به سال ۵۰ برگردد دوباره همین کار را انتخاب می‌کند و او پاسخ می‌دهد: اگر می‌توانستم درس بخوانم دنبال کار دیگری می‌رفتم و گرنه دوباره همین کار را انتخاب می‌کردم. کار راحتی نیست؛ ولی حلال است و درآمد خوبی هم دارد. سختی‌ها و ضرر‌های خودش را دارد. مثلا شده مشتری برای یک ماه بعد چک داده است؛ ولی پولش را نداشته پرداخت کند. یک بار هم مغازه‌ای که در خسروی نو اجاره کرده بودم آتش گرفت. داخل راهرو کارتن ریخته بود. یک نفر سیگار کشیده و روی کارتن‌ها انداخته بود و آن‌ها هم آتش گرفت و به بالا آمد و ابر‌ها و پشتی‌ها همه سوخت. یک میلیون آن سال ضرر کردم. پشتی‌ها برای مشتری‌های همان بازار بود و باید کار را به آن‌ها تحویل می‌دادم. ۳ ماه فرصت خواستم تا جبران کنم و بعد هم با خدا درددل کردم و گفتم ضرر و سود دست خداست. به خدا توکل کردم و ۳ ماه شب و روز کار کردم تا پول همه مشتری‌ها را دادم.
 
نمی‌خواستم حرفی پشت سرم باشد و بگویند غلامرضا رخشانی با آتش گرفتن مغازه پول ما را خورد و رفت. قبر جای حساب و کتاب است و باید پاسخ‌گو بود. نمی‌خواستم فردا تو صورت من نگاه کنند و بگویند مال ما را خوردند. آتش‌سوزی و دزدی بخشی از سختی‌های کار ماست. کار ضرر و زیان را کنار هم دارد. هیچ کاری به ضرر نیست، ولی ضررش کمتر است. وقتی ما سیر بخوابیم و حواسمان به همسایه گرسنه نباشد، به طور قطع برای ما ضرری پیش می‌آید.

 
 

این روز‌ها کسب حلال سخت است

آقای رخشانی می‌گوید: از همان اول به این فکر می‌کردم مال مردم نخورم و در امانت خیانت نکنم. نیتم این بود و به نظرم آدمیزاد بدون اشتباه نیست. خدا را شکر کارم خوب بود و در تمام این سال‌ها در بازار احترام همه را داشتم و بقیه هم احترام من را نگه داشتند. اگر سری به بازار خسروی نو و بازار آزادی بزنی و بپرسی غلام رخشانی چطور آدمی است. همه می‌گویند آدم خوبی است. سعی کردم هیچ وقت کسی را ناراحت نکنم. این روز‌ها کسب حلال سخت است و همه انتظار دارند دروغ بگویی. این روز‌ها حرف راست را باور نمی‌کنند. زمانه فرق کرده است. قدیم وقتی برای کار اداری به ادارات می‌رفتی اگر دست در جیب می‌کردی ناراحت می‌شدند که می‌خواهی زیر میزی بدهی؛ ولی الان منتظر هستند تا دست در جیبت کنی. الان حق را ناحق کردن عادی و رواست. الان صبح تا شب پولدار و بی‌پول به دنبال پول هستند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
محمد
۱۷:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۸
شماره تماس لطف میکنید از ایشون ممنون
احمدابراهیمی
۲۲:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
ادرس شما کجاست یا تلفن تماس بدید ممنون میشم
مریم درست
۲۳:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۱/۳۰
ادرس دقیق کجاست ؟
ناشناس
۰۰:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۲۲
مشهد محله مهرآباد هستن
ناشناس
۱۷:۱۸ - ۱۳۹۹/۱۰/۲۰
آدرس شنون کجاست؟