چندی پیش مطلبی از استاد و حکیم گرامی، جناب آقای مصطفی ملکیان، درباره تاریخنگاری کربلا شنیدم. از گفتههای آقای ملکیان خیلی تعجب کردم. ایشان ابراز داشتهاند که ما از حادثه کربلا بسیار بسیار کم میدانیم و غالب روایاتی که نقل میشود مربوط به دوران صفوی به این طرف است و اینکه منابع چندان زیادی برای ثبت روایات تاریخی در قرن نخست وجود نداشته. آنگاه استناد میکنند به فرمان خلیفه دوم در رابطه با منع کتابت حدیث و اینکه گفت: حسبنا کتابا....
چند نکته را اینجا تذکر میدهم. امیدوارم به نظر شریفشان رسانده شود:
۱- سنت نقل روایات بهویژه روایت شعر و «ایام»، سنتی بسیار کهن درمیان عرب بوده است و به دوران ماقبل اسلام و عصر جاهلیت و تمدنهای کهن یمن قدیم و شمال جزیره العرب میرسد. این نقلها عموما گرچه مکتوب نمیشد، اما سینهبهسینه منتقل میشد. در جنگها از هر دو سوی جنگ، کسانی بهعنوان راویان قصص جنگها، اشعار و رجزخوانیهای مرتبط با جنگها شرکت حضور داشتند و به ضبط اشعار و علل سرودن اشعار و نقل حوادثی که منجر به سرودن اشعار جنگها میشد مبادرت میکردهاند. این یکی از مهمترین سنتهای قبیلگی درمیان اعراب جاهلی بود؛ بنابراین شعر و روایت اخبار قبایل، جنگها و حماسههای قبایل، سنتی ناآشنا برای مسلمانان صدر اول نبود.
۲- علاوهبراین با شکلگیری دولت در اسلام و دیوانهای اداری ثبت روایات و اخبار تاریخی ابعاد تازهتری گرفت. بخشی از این مسئله به وجود شماری از مخبران حکومتی برمیگردد که برای امیر یا خلیفه کار میکردهاند و بخشی هم به وظایف کاتبان دولتی برمیگردد که میبایست وقایع جنگها، میزان مشارکتها، خسارتها، غنایم و... را دقیقا ثبت میکردند. قبایل هم برای خود راویانی معمولا به سنت قدیم همراه داشتند.
۳- حادثه کربلا در جایی پنهان و در غیاب ناظران آفریده نشد. بر این واقعه بسیاری از مردم منطقه یا کسانی که به دلایلی در جنگ مشارکت نکردند ناظر بودهاند و برخی از روایات حادثه کربلا به آنها برمیگردد. در میان قاتلان و کشندگان قساوتپیشه حضرت اباعبدا...، اهل بیت و اصحاب بزرگوارشان، کسانی بودند که بعدا به دلایل مختلف بخشهایی از آنچه را به چشم خود دیده بودند، برای دیگران نقل کردهاند؛ ازجمله برای عبیدا... بن زیاد و به خوشایند او. وانگهی ازسوی خود خاندان رسالت هم علاوهبر حضرت زینب کبری (س) و سیدالساجدین (ع) تعدادی دیگر از میان بازماندگان کربلا بعدها روایت دست اولی از واقعه عاشورا به دست دادند.
۴- در زمان قیام مختار ثقفی، تعدادی از کسانی که شاهد واقعه بودند از میان اهالی کوفه و به دستور او آنچه را در کربلا گذشت و بهویژه آنچه قاتلان زشتسیرت انجام داده بودند، برای امیر نقل کردند. روایات کربلا و مساهمت اشخاص و قبایل به روشنی برای مختار روشن بود و اصولا حادثه عاشورا برای کوفیان امر پوشیدهای نبود.
۵- دست آخر باید چند کلمهای هم درباره این گفته آقای ملکیان بنویسم که «عمر خلیفه دوم منع از کتابت کرد.» باری، او منع از کتابت کرد. اما او منع از کتابت حدیث کرد و نه کتابت شعر و اخبار تاریخی یا امور دیوانی و فرامین دولتی. تازه امروزه میدانیم که با وجود منع کتابت حدیث بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) احادیثی را که از حضرت شنیده بودند، به انحای مختلفی ثبت میکردهاند. سیره ابناسحاق و مغازی واقدی و مدونات تاریخی عروه و زهری و زبیریان و بسیاری دیگر، اخبار زیادی از عصر رسالت و خلفای نخستین به دست دادهاند. تاریخنگاری و اخبارنگاری از نخستین سنتهایی بود که مسلمانان بدان خوگر شدند و اخبار جنگهایی مانند جمل، صفین، نهروان و حادثه کربلا را کسانی مانند ابومخنف براساس روایات گاه دست اول نقل کردهاند؛ بنابراین این استناد آقای ملکیان به کلی مردود است.
واقعیت این است که حادثه کربلا از نظر روایات تاریخی در روشنایی تاریخ قرار دارد و ما درباره بسیاری از جزئیات آن اطلاع کافی داریم.