فکر میکنم، به عدد خلائق منبری، تحلیل از عاشورا وجود دارد. اما هر بار، در ایام محرم، این مسئله ملموستر خود را نشان میدهد. ما این وضعیت را درباره بسیاری از مسائل دینی داریم. درواقع، مراجع که منبر نمیروند تا حقایق را بگویند، چون محتاطاند، دانشگاهیان هم با تودههای مردم سروکار ندارند و وظیفهشان هم تبلیغ دین نیست، میماند جماعت اهل منبر که از رسانههای عمومی یا منابر مساجد و حسینیهها، دین را معرفی میکنند. وقتی وضعیت تحلیل کربلا چنین متکثر و پراکنده و اغلب نامستند باشد، وضعیت تحلیل دین نیز شبیه این خواهد بود. این روال، بخشی از پروسه رشد افکار ساده دینی گسترده و طبعا کمعمق از معارف دینی در جامعه ماست.
نکته دیگر اینکه بسیاری از اینها، وابسته به جریانهای فکری خاصی هستند و به راحتی براساس برداشتهای خود، به هدایت آن جریانها و تأثیرگذاری روی مردم میپردازند. وقتی در سطح جامعه، این رویه حاکم باشد، تصور کنیم چه وضعیت آشفتهای از نظر فکر دینی پیش میآید. در حال حاضر، علاوهبر منبریهای روحانی مرد، هزاران راهنما و مرشد زن هم وجود دارد که براساس مطالعاتی که دارند و درسهایی که خواندهاند و اغلب ضعیفتر از تحصیلات طلاب مرد است، درباره عاشورا و تطبیق آن بر روزگار ما و جایگاه این مفهوم و آن مفهوم، سخن میگویند. تقریبا هیچ مرکزی هم وجود ندارد که مطالب اینها را چک کند و شاید اساسا این کار ممکن نباشد. درواقع کار میبایست از سرچشمه درست شود که آن هم تقریبا محال است. حالا اگر مداحان را هم که هم شعر میخوانند و هم سبک دارند و هم به فکر هنر هستند و هم دین و فرهنگ و سیاست، همه را با هم یک جا میخواهند در مسیر درست ـ به زعم خود ـ هدایت کنند، آن وقت، عدد خلائق در این زمینه، بیشتر هم میشود.
اما بالاتر از اینها، یعنی بدتر، اینکه زمانی کارهای جدیتری درباره عاشورا میشد، حالا آن کارهای علمی بسیار اندک شده است. بیشتر آثار، ادبیات عاشورایی است، گاهی هم گردآوری متون، متونی که هیچکس نمیخواند، و هر کسی از اهل منبر، هرچه دل تنگش میخواهد میگوید.... و، اما امروز با یک اثر، از یک عالم بنام روبهرو شدم، و از تحلیلهای شگفتی که درباره عاشورا داشت، تعجب کردم. البته شاید شما تعجب نکنید، چون مذاقها مختلف شده و دیگر «استناد» یا «درست» به معنای سنتی آن معنا ندارد؛ بلکه باید دید چه چیز به دل آدم میچسبد.
ایشان در تحلیل عاشورا نوشتهاند: «ما باید جریان برگشت و توبه بنیاسرائیل را مطالعه کنیم تا راه برگشت خودمان روشن شود. آنها حدود چند هزار نفر از خود را درحال اطاعت کشتند [اشاره به آیه: فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم]تا آن خطایشان جبران شد. الان هم این همه شهید که امت میدهد، درواقع کفاره مسامحه روز عاشوراست. شاید مقداری از آن خون جبران شود. وفاداری این امت به امام زمان (ع) جبران آن بیوفایی است. اینکه از این امت، خونهایی ریخته میشود، و اسیر و مفقودالاثر میدهند و دیگر مصائبی که در این راه تحمل میکنند، بسیار گرانبهاست. فرصت، فرصت طلایی است. فرصت کفاره این هزار و چند صد سالی است که امت نتوانسته است آن خون را جبران بکند. هزار سال دربهدری کشیدن، مشکل را حل نکرد، ولی تحمل وفاداری در ۳۰، ۲۰ سال (عمر انقلاب اسلامی) مسئله را حل میکند. در آن هزار سال، بلا به سمت مردم میآمد، ولی در این ۲۰ سال مردم به سمت بلا میروند... این به استقبال شهادت رفتن که در این دوران شاهدش هستیم، هرچند مقدارش نسبت به هزار سال اندک است، اما تأثیرش بیشتر است.».
لطفا اگر وقت کردید، این متن را به چند جمله از یک تا ۱۰، تفکیک کرده و در آن دقت کنید و ببینید نمونهای از تحلیلهای عجیب و غریب نسبت به عاشورا و وصل کردن آنها به چه سرنوشتی پیدا کرده است. خون این همه شهید که در نسلهای بعد از عاشورا ریخته میشود، کفاره گناه نسلی است که آن زمان آن خطا را مرتکب شدند، و اگر کسی از من بپرسد وضع فعلیِ تحلیلها و رفتار ما در ارتباط با عاشورا نسبت به ۲۰ سال قبل تغییری کرده است یا نه، چه باید بگویم؟ آیا میتوانم بگویم به دوره میانی قاجار و تحلیلهای رایج آن دوره برگشتهایم؟ به نظرم چنین روالی خیلی هم طبیعی است، و از این هم پیشتر، یعنی عقبتر خواهیم رفت؛ چراکه اصولا ـ و اولا ـ تفکر عقلی در میان ما ضعیف است. ثانیا اینکه نوع تربیت دینی ما اقتضای این امر را دارد، شرایط هم همین را میطلبد. اصلا حرفهای قدیم است که زنده میشود... و خیلی حرفهای دیگر.