گفتوگو با کریم متقی، عکاس صاحبنام تبریزی، که نزدیک به دو ماه بهصورت پیوسته در آرامستان «وادی رحمت» تبریز از درگذشتگان کرونا عکاسی کرده است.
سید محمدرضا هاشمی | شهرآرانیوز؛ عکسها و ویدئوهایی که از ووهان چین مبدأ شیوع ویروس کرونا در اینترنت و فضای مجازی منتشر شد و در اختیار مردم در کشورهای مختلف جهان قرار گرفت، در واقع اولین مواجه انسان با ویروسی بود که در ماههای اخیر جان بسیاری را گرفته و جمعیت قابل توجهی از اهالی زمین را تحت تاثیر خود قرار داده است. بعضی از عکاسان ایرانی هم از همان ابتدای ابتلای هموطنانمان به ویروس کرونا دست به دوربین شدند و از تاثیرات کرونا بر زندگی مردم عکاسی کردند. سوژهای که پرداختن به آن با همه اتفاقات تا آن روز متفاوت بود. قطعا عکسهایی که این روزها و تاثیرات کرونا بر زندگی انسانها را ثبت کردند، در سالهای آینده اهمیت زیادی پیدا خواهند کرد و منبعی ارزشمند برای آیندگان خواهد بود.
کریم متقی از عکاسان صاحب نام ایرانی از جمله افرادی است که تقریبا از همان روزهای اول تصمیم خود را گرفت و کمر همت را برای عکاسی از روزهای کرونایی بست. عکسهای او تقریبا اولین مواجه جدی من و دیگر دنبال کنندههای صفحه او در اینستاگرام با مرگ ناشی از کرونا بود. متقی با تکیه به تجربهاش در عکاسی و با درک اینکه عکسهای او چه اهمیتی دارد، روزهای زیادی را در آرامستان «وادی رحمت» تبریز گذراند و از مراحل مختلف مرگ به واسطه کرونا عکاسی کرد.
در گفتوگو با این عکاس تبریزی از تجربهاش در این پروژه سئوال کردیم، از اینکه با چه دشواریهایی روبرو بود و مهمترین عاملی که باعث شد از تجربه کرونا عکاسی کند چه بود؟
از این عکاس تبریزی سئوال کردم با توجه به خطراتی که کرونا بر سلامتش میتوانست داشته باشد، چه شد که به فکر عکاسی از این سوژه افتاد، او در این باره میگوید: این ماجرا بر میگردد به قبل از اسفندماه من، چون دو سال است که من پروژه مرگ را کار میکنم، و از طرفی بهمن ماه برای برگزاری یک ورکشاپ به دانشگاه سمنان دعوت شدم، انجمن سینمای جوان آنجا. در آن سفر ما به قبرستان «سفیدچاه» در سمنان رفتیم و این در تداوم همین پروژه بود. بعد از برگشت سعی کردم به توصیههای بهداشتی گوش بدهم و خودم را قرنطینه کردم. هرچند که من به قرنطینه اعتقادی ندارم، قرنطینه بیشتر فکر کردن به فرد هست نه جامعه. هرچند که شاید تبعات قرنطینه مربوط به جامعه شود، ولی راهکارهای دیگری هم هست. نمیشد در خانه نشست، عکاسی هم ایجاب میکند یک عملکرد میدانی داشته باشی. کسی که درگیر عکاسی هست نمیتواند خانه بنشیند، ما مدتی رعایت کردیم و در خانه ماندیم. اما هر روز هوس و انگیزه بیرون رفتن بیشتر شد. در خانه که بودم یک سری فیلمهایی دیدم و کتابهایی خواندم و اخباری که درباره کرونا بود را مروز کردم. به نظرم آمد وقتی پرستاران و پزشکان درگیر کرونا هستند چرا ما نباشیم؟
وی در ادامه میگوید: هرکس تعهدی در کار خود دارد، یک عکاس هم نمیتواند در این موقعیت خانه بنشیند باید بیرون برود و از این وضعیت موجود عکاسی کند. کار ما کار میدانی هست و نمیشود خانه ماند. اندوختههایی که در دوران قرنطینه جذب من شد هم به من کمک کرد، از یک لحاظ آدم نمیتواند انبار اطلاعات باشد، اخبار من را تحریک میکرد و فیلمها و کتابها هم به من کمک کردند، که من انگیزه بیشتری برای بیرون رفتن داشته باشم. از طرفی من میدانستم تجربه کرونا یک اتفاق خاص بود و امکان نداشت که دیگر تکرار شود. المپیک نبود که هر چهارسال یکبار تکرار شود، این ویژگی باعث میشد که این نیاز احساس شود که یک تاریخ سازی هم باید صورت بگیرد، این بود که من تصمیم گرفتم و رفتم دنبال کار.
شاید اگر روز اول تجربه امروز را داشتم هیچ وقت برای عکاسی نمیرفتم
متقی با اشاره به اینکه من از خطراتی که در این راه وجود داشت تا حدودی آگاه بودم افزود: اطلاعاتی که من امروز از کرونا دارم را آن روز نداشتم. رفتم و اتفاقاتی که پیش آمد اطلاعات و آگاهی من را بیشتر کرد، شاید اگر همان روز اول من این آگاهی را درباره کرونا داشتم، برای رفتن کمی فکر میکردم. من تعهد خودم دانستم که حداقل در شهر خودم به دنبال خبر و گزارش نباشم و به جاهای مختلف بروم. جای دوری نرفتم، من به جایی رفتم که پدرم و اعضای خانوادهام که در گذشتهاند در همانجا دفن هستند. شاید خودم هم همانجا بروم، جایی بسیار غریبی برای من نبود و همین موضوع تعهد من را برای پرداختن به این سوژه بیشتر میکرد.
کرونا در زندگی ما یک نقطه عطف بود
از متقی سئوال کردم که به نظر شما اهمیت عکاسی از روزهای کرونایی چیست؟ او در این باره گفت: بسیار حایز اهمیت است، این یک موقعیت خطیر است، هرچند که ما نمیدانیم این ماجرا تا کی ادامه دارد، اما بالاخره یک نقطه پایانی دارد. کرونا در زندگی ما یک نقطه عطف بود، ما در جامعه برخورد مردم در مواجه با آن را دیدهایم، تلفات میدهیم، هزینههایی که میکنیم و قرارگرفتن همه اینها در کنار هم اهمیت این ماجرا را زیاد میکرد. هرکس به تعهداتش پایبند است و این برای یک عکاس هم وجود دارد.
آقا این عکسها حال ما را به هم میزند
این عکاس تبریزی بعضی از عکسهایش را از همان روز اول در صفحه اینستاگرام خود منتشر میکرد، از او درباره واکنشها به عکسهایش سئوال کردم، او در این باره خاطرنشان کرد: واکنشها متفاوت بود، یک عده میگفتند آقا اینها چیه میزارین، میگفتند برو از فضاهای خوب عکاسی کن. من معتقدم وقتی یک اتفاق ناگوار پیش میآید این در خود زندگی است، ما نمیتوانیم زندگی را به خوب و بد تقسیم کنیم، که بریم دنبال اتفاقات خوب، درحالی که هر دو جزئی از زندگی ما هستند، یک عده پیشنهادشان این بود که خطر میکنید، نرو. عدهای میگفتند؛ ما عکسها را میبینیم و روی ما تاثیر منفی دارد، اینها بود، اما از طرفی باید توجه کنیم که وقتی شما در یک رسانه مجازی هستید با آدمهای زیادی مواجه خواهید بود، از طرفی صفحه شخصی من بود و دوستانی هم پیگیر این ماجرا بودند، عدهای هم بودند که مینوشتند: آقا این عکسها حال ما را به هم میزند، خداحافظ و آنفالو میکردند. ما در این فضا حق انتخاب داریم که عکسهایی را ببینیم یا نبینیم، چیز تحمیلیای نبود و هرکس به فراخور واکنشی هم نشان میداد.
عکسهای من قرار نبود کسی را از خطری آگاه کند
وی ادامه داد:، اما اینکه نقش فضای مجازی چیست؟ اگر فضای مجازی نبود ما تا این حد از خطرات این بیماری آگاهی نداشتیم. حسن جامعه ما این بود که به رسانههای مجازی مجهز بود، البته عکسهای من طوری نبود که کسی را از خطری آگاه کنم، من اصلا با این موضوع اینجوری برخورد نکردم، برخورد من با موضوع این بود که من دارم تاریخ سازی میکنم و خبر و گزارش هم نبودند. کپشنهای من در زیر عکسها دلی بود و برخواسته از احساس من بودند. هرچند عکسها گویای آن اتفاق هم نیستند، چون رسانه عکاسی رسانهای محدود در رساندن تبعات یک ماجرا است. شما فکر کنید ما صدا را نداریم، من در زمانی که عکاسی میکردم، در پشت سرم صداهایی بود که من نمیتوانستم آنها را ثبت کنم. محدودیتها و سختیهایی که آنجا بود خیلی دراماتیک بود، ورژن دراماتیکزه این عکسها در خود عکسها نیست، خارج از این قابها است، فیلم هم شاید در انتقال آن کمک کند، اما بازهم محدود. درام در جریان عکاسی خیلی بالا بود.
من در جریان غسل دادن کمک میکردم
متقی درباره چگونگی ورود به آرامستان و مشکلات احتمالی پرداختن به این سوژه خاطرنشان کرد: من با مشکل چندانی مواجه نبودم، با مسئولان آرامستان وادی رحمت تبریز تماس گرفتم، آنها هیچ وقت نگفتند بیا اشکالی ندارد. چون جایی نیست که بشود به کسی تعارف کرد که بیا اشکالی ندارد، من در آن تماسها متوجه شدم که آنها رویکردی دارند که تعارف نمیکنند، من خودم رفتم، و گفتم من آمدهام آرشیو اینجا را بگیرم، در خدمت شما هستم و هرجا که نیاز بود و تصویر نیاز بود من هستم. شما از من چه چیزی میخواهید. بارها این موضوع را به پرسنل و مسئولان آرامستان گفتم که من آمدهام به عنوان یک سرباز برایتان کار کنم از من چه میخواهید؟ در عین حال که کارهایی که آنها میگفتند را انجام میدادم، برای خودم هم عکاسی میکردم و فیلم میگرفتم، و وارد کار شدم. مسئولان آرامستان من را به دیگر همکارانشان معرفی کردند؛ با همهشان دوست بودم، در مراسم غسل دادن شرکت کردم، غسل هم میدادم، هرچند که من بلد نبودم، ولی کمک کردم. رفتم این جریان را از نزدیک دیدم، در دفن حتما بودم، و این وسط فیلم و عکس هم گرفتم؛ و گوشهای از این داستان را برای شهر خودم ثبت کردم.
۴۸ روز پشت هم به قبرستان رفتم
وی ادامه داد: آنجا جایی بود که شما باید با لباس، دستکش، کفش و شرایط خاصی حاضر میشدید. خود این عکاسی را کمی سخت میکرد. با توجه به شرایط آب و هوایی تبریز گاهی اوقات باد شدید بود، باران میآمد، و من، چون همزمان فیلم و عکس میگرفتم، چتر هم دستم بود، دوربین هم داشتم، موبایل هم با سه پایه مخصوص خودش دستم بود. اینها نیازمند این بود که یک کمکی داشته باشم. اما نمیشد، به کسی پیشنهاد داد که بیا. حتی دوستانی که درباره عکاسی با من مشورت میکردند، من نمیگفتم بیایید یا نیایید، میگفتم ما از ساعت دو آنجا هستم. کسی نیامد و من حدود ۴۸ روز که مرتب رفتم، بعد کمی فاصله گرفتم، اما روی هم رفته شاید دو ماه آنجا بودم. اما اینکه چرا الان آنجا نیستم، من متوجه شدم که دارم این قضیه را خیلی عادی میبینم، این عادی شدن من را اذیت میکرد و سعی کردم فاصله بگیرم. هرچند که برای همکاران خودم در آن آرامستان احترام خاصی قائل هستم. موضوعاتی هم هستند که در روزها و ماههای بعد به سراغ شان میروم، اینها مرتبت با کرونا هستند و خود کرونا نیستند.