در گفتگو با دکتر حمید عبداللهیان، استاد دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی، داستاننویس و پژوهشگر ادبیات داستانی معاصر، از جایگاه و آثار جلال صحبت میکنیم.
لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز - «گلدستههای مسجد، بدجوری هوس بالارفتن را به کله آدم میزد. ما هیچ کدام، کاری به کار گلدستهها نداشتیم؛ اما نمیدانم چرا مدام توی چشممان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق میکردی یا توی حیاط که بازی میکردی.»۱
جلال، جوینده بود و در جویندگی سیریناپذیر. نه فیلسوف بود و نه تاریخدان اما، هم روی جامعه روشنفکری نفوذ داشت و هم به دلیل زبان ساده و روانش بین مردم عادی.
او سخنگوی جامعه سنتی در فضای روشنفکری ایران بود. داستان برایش هدف نبود. وسیلهای بود که با آن حرفهایش را علیه غربزدگی و استعمار بزند و مخاطب ایرانی را به بازگشت به سنتها فرا بخواند. معلم، روزنامهنگار، نویسنده و مترجمی که شاید بتوان ردپای اندیشههایش را در افکار و رفتارهای انقلابیون نیز دید. اگرچه ۵۱ سال پیش در روز ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۸، بدرود حیات گفت و انقلاب اسلامی را ندید.
در گفتگو با دکتر حمید عبداللهیان، استاد دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی، داستاننویس و پژوهشگر ادبیات داستانی معاصر، از جایگاه و آثار جلال میشنویم.
جستوجوگری جلال
نویسنده کتاب «از رنجی که میبریم»، خانوادهای سنتی دارد که با تحصیلش موافق نیستند، اما او شبانه درس میخواند و در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته میشود.
پژوهشگر ادبیات داستانی معاصر میگوید: مخالفان جلال مدعی بودند او هر روز جایی سرک میکشیده و در گروه و حزبی عضو بوده، اما اگر خوشبینانه بگوییم آدم جستوجوگری بوده است. او طرفدار مصدق میشود و بعد هم میرود سراغ نوشتن درباره مسائل دینی و سنتی که متاسفانه خیلی عمرش کفاف نمیدهد.
آتش تعهد جلال در شریعتی
عبداللهیان، یکی از زمینههای روشنفکری انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ را فعالیتهای جلال بیان میکند: او خیلی زود با اندیشههای سارتر و کامو آشنا و تعهد اجتماعی و رسالت یک نویسنده و روشنفکر در جامعه برای او پررنگ میشود. بعدها آتش تعهدِ جلال، به جان شریعتی هم میافتد و به دانشجوهای او منتقل میشود و زمینههای انقلاب اسلامی ایران شکل میگیرد. جلالی که برای اولین بار در ایران، توجه جامعه روشنفکری را به امام خمینی (ره) جلب میکند. او در مقالههای «ارزیابی شتابزده» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» از اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی میگوید و به سیدحسن مدرس میرسد و بعد هم به امام خیمنی (ره) میپردازد و بخشی از سخنرانیهای ایشان را بازگو میکند.
مردم صدایش را میشنوند
نویسنده مقاله «غربزدگی»، از اولین روزهای آشنایی جامعه ما با غرب به مقابله با غربزدگی میپردازد. به گفته عبداللهیان جامعه مذهبی و سنتی کشور با تجدد که یکی از پیامدهای تمدن در غرب است، مخالفت میکند و جلال سخنگوی این جامعه در برابر فضای روشنفکری میشود. او در برابر قشری میایستد که میگویند، باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم و صدایش به خوبی هم شنیده میشود. چون نماینده سنتهاست. او با زبان شیوا و ساده، اما شلاقی و کوبنده و گاهی تند و حتی با پرخاشگری در برابر مخالفانش میایستد. از این نثر عصبانی، هم در داستانها و هم در گزارشها و سفرنامههایش استفاده میکند.
سکوت جامعه روشنفکری
«مدارا و مماشات جامعه روشنفکری با جلال آل احمد، باعث میشود، اندیشهها و داستانهای او خام باقی بماند» نویسنده کتاب «کارنامه نثر معاصر» با بیان این مطلب میگوید: منتقدان جلال در برابر او سکوت کردند. چون میدیدند جسارت دارد و در برابر حکومت حرف میزند و به مرجعیت فکری مردم تبدیل شده است؛ بنابراین گذاشتند تا کارش را بکند. در حالی که اقبال هر متفکری این است که با نقد آثار و اندیشههایش، ایرادهایش برطرف شود و به کمال برسد.
عبداللهیان به این اشاره میکند که جلال آل احمد در داستاننویسی از نظر تکنیکی قوی نیست. او در کنار سیمین دانشور و ابراهیم گلستان، نسل دوم داستاننویسی ایران را پدید میآوردند: بزرگترین ایراد جلال، در داستان کمبود خلاقیت و گزارش حوادث روزانه زندگی خودش است. بهترین داستانهای او مانند «مدیر مدرسه»، «زن زیادی»، «گلدستهها و فلک» هم لحن گزارشی دارند.
شخصیتهای احساسی
نگاه نویسنده «سنگی بر گوری» ایدهالگرایانه است. واقعیتها را در نظر نمیگیرد و شاید به همین دلیل، در مسائل سیاسی جسورانه صحبت میکند که اگر واقعیتها را در نظر میگرفت، نتیجه کارش هم متفاوت میشد. عبداللهیان در این باره به مقایسه داستانهای جلال آل احمد و ابراهیم گلستان که دوستان صمیمی و همدوره هستند، میپردازد و میگوید: داستانهای گلستان واقعگرایانه است و انسانهای ملموس دارد. اما شخصیتهای داستان جلال، احساسی هستند و به واقعیتها کمتر توجه میکنند.
او در ادامه بیان میکند: این دو نویسنده، کتابهای «از رنجی که میبریم» و «آذر، ماه آخر پاییز» را در یک بازه زمانی نوشتهاند. خود جلال درباره کتابش «از رنجی که میبریم»، گفته، از ضعیفترین آثارش است، چون شعارهای حزب توده را در آن نوشته و کار را خراب کرده است. داستان جلال درباره کارگرهای سیاسی و عضو حزب توده است که به معدنی در مازندران تبعید میشوند. تحصن میکنند و زندانی میشوند و آنها را تا حد مرگ شکنجه میکنند. ولی تسلیم نمیشوند و شکنجه را تحمل میکنند. اما در داستان گلستان میبینیم که شخصیتهای او تا حدی در برابر شکنجه مقاومت میکنند و از حدی که میگذرد، خودشان را تسلیم میکنند که این ویژگی طبیعی انسان است.
غروب جلال
به گفته این پژوهشگر ادبیات داستانی معاصر، بهترین داستانهای جلال، آخرین داستانهای اوست که در آرامش و در پایان عمر کوتاهش و در دوران تبعید خودخواسته نوشته است. چنانکه سیمین دانشور در کتاب «غروب جلال» نوشته است: «اگر این تن زنده باشد میتوانم کارهای دیگری هم در داستاننویسی انجام دهم.» عبداللهیان داستانهای کتاب «پنجداستان» جلال شامل «گلدستهها و فلک»، «جشن فرخنده»، «خواهرم و عنکبوت»، «شوهر آمریکایی»، «خونابه انار» را بهترین آثار این نویسنده میداند. عبداللهیان میگوید: برخی خواستند ادای جلال را درآورند، ولی اشتباهشان اینجا بود که در مسیر رود، حرکت کردند. جلال آل احمد، در خلاف جریان زمان خود حرکت میکرد.
۱. بریدهای از داستان «گلدستهها و فلک» جلال آل احمد (انتشار در سال ۱۳۵۰)