صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روز‌های صمیمی فوتبال مشهد در دهه ۶۰

  • کد خبر: ۴۳۳۷۲
  • ۲۷ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۲
درباره مربیان، بازیکنان و هواداران بی‌مزد و منتی که فقط عاشق خود فوتبال بودند
حسین نخعی شریف | شهرآرانیوز؛ فوتبال هرچه امروز نون‌و‌آب داره و به فراخورش آویزون و چسبیده و دلال و شهرت‌طلب، در دهه ۶۰ به‌شدت پر بود از آدم‌های عاشق و دلسوز و البته بی‌ادعا. تیم‌ها با ساده‌ترین امکانات جمع‌و‌جور می‌شدن و بازیکنان هم به عشق هوادار و با تعصبی مثال‌زدنی تا‌جایی‌که نای داشتن، می‌جنگیدن و البته زمانی هم که احساس می‌کردن در حق تیمشون جفا شده، قیصروار زمین سعدآباد رو با محله‌شون اشتباه می‌گرفتن و ووو! که خود همین اعتراض‌های منجربه‌درگیری می‌تونه یک سوژه جذاب باشه و این‌طوری بود که حتی در یک بازی معمولی هم استادیوم سعدآباد رو خالی نمی‌دیدین!

فوتبال باشگاه‌های مشهد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به تبعیت از کل کشور تحت‌الشعاع جام تخت‌جمشید بود، اما با استمرار تعطیلی این جام، رقابت‌های باشگاهی در شهر‌ها جان تازه‌ای گرفت و در مشهد هم دو‌سه تیم قدیمی به‌همراه چند تیم جدید آغازگر رقابت‌های باشگاهی در اوایل دهه‌۶۰ در دسته اول شدند؛ رقابت‌هایی پرشور و پرهیجان.

تیم‌های حاضر هم غالبا از بازیکنان یک یا چند‌محله مجاور تشکیل شده بودند و همین، حُسن بزرگی بود برای این رقابت‌ها و تداعی معنی واقعی فوتبال از منظر هواداری؛ درست مثل کشور‌های صاحب‌سبک در فوتبال که مردم طرف‌دار تیم شهر خودشان هستند و اینجا در مقیاسی کوچک‌تر علاقه‌مندان فوتبال یک محله و منطقه پشت تیم خود بودند و ازهیچ کمکی هم برای تیمشون دریغ نداشتند و همین‌مسئله بود که در گرماگرم مسابقات در استادیوم سعد‌آباد تماشاگران دسته‌دسته و گروه‌گروه، تیم خودشون رو تشویق می‌کردند و به‌نوعی فوتبال باعث هم‌بستگی و نشاط اجتماعی هر منطقه می‌شد. این عِرق به تیم محله چنان بود که با یکی از صمیمی‌ترین دوستام که همیشه شونه به شونه هم توی استادیوم بازی‌ها رو می‌دیدیم، اما توی بازی رودررو، اون با گروه خودشون و من با گروه طرف‌داری خودمون و این حقیقت فوتبال اون زمان بود؛ حتی خیلی از طرف‌داران دو‌آتیشه ابومسلم هم تابع همین قانون نانوشته بودن که تو بازی با تیم محله، بین عشق و مرام باید سراغ مرام رو می‌گرفتن و‌گرنه خیلی بی‌مرام‌بودن تو محله!

جان کلام ۵ تومن یا ۵۰ ریال می‌دادیم و ۲ تا بازی تماشا می‌کردیم تا تداعی ۲ فیلم با یک بلیت سینما‌ها بشه! اتفاقا بلیت سینما‌ها هم اون زمان ۴۰ و ۵۰ ریال بود. ساعت بازی‌ها هم تو بهار و تابستون معمولا ۱۶ و ۱۸ بود (همون ۴ و ۶ خودمون) و تو پاییز و زمستون ۱۳ و ۱۵ که معمولا بازی دوم از اواسط دقیقه‌۶۰ می‌رفت زیر نور، اونم چه نوری!

همیشۀ خدا چند تا از لامپ‌ها سوخته بود و یک‌طرف زمین پر از سایه‌های کج‌و‌معوج بازیکنان؛ به‌طوری‌که تماشای بازی واقعا مشکل بود و به‌خاطر همین حاضر بودیم تو گرما بازی رو ببینیم، ولی زیر نور نه! (البته یادآوری کنم اون زمان ساعت‌ها در شش‌ماهه اول سال، یک ساعت به جلو کشیده نمی‌شد)
جالب بود که تیم‌ها علاوه بر محلی‌بودن از نظر گستره جغرافیایی هم تقریبا تمام شهر رو پوشش می‌دادن و هر جا هم نیاز بود، چند محله با هم ترکیب می‌شدن تا تیم پرقدرت‌تری رو شکل بدن.

شاهین بچه‌های «ضد» بودن، دهداری بچه‌های منطقه تازه‌تأسیس «سجاد»، هدف‌گلکاری‌ها متشکل از بچه‌های «آبکوه» و «گاز» بودند. توربو و وفادار هم غالبا بچه‌های «ضد» و «عدل خمینی»، آزادی بچه‌های «طلاب»، استقلال بچه‌های «نوغون» و «طبرسی»، ۲۲ بهمن بچه‌های «دریادل»، مخابرات هم بچه‌های «دریادل» و «طبرسی» و «کوی رضاییه». شاکله تاکسی‌رانی بیشتر رانندگان تاکسی بودن و اعضای هواپیمایی و ابومسلم هم از اقصی‌نقاط شهر.

درسته که چند تیم از یک منطقه تشکیل شده بودن، ولی اعضای تیم کاملا حساب‌شده تقسیم شده بودن، مثلا همین استقلال طبرسی و مخابرات، بچه‌های جوادیه و حاج‌تقی و کلا سمت چپ خیابون به‌سمت کوی رضاییه تو تیم مخابرات بودن و سمت راست خیابون شامل نوغون و هشت‌متری و ته پل محله و... تو استقلال طبرسی؛ البته تیم‌ها غالبا بازیکن غیر‌بومی هم داشتن که از شهرستان‌های اطراف می‌اومدن. جداً چه عشقی باید درونت شعله‌ور باشه که بدون ریالی عایدی از نیشابور و تربت و تایباد بکوبی بیای بازی کنی و بعد هم بلافاصله با اتوبوس و حتی کامیون برگردی شهرت! یادمه تو تیم استقلال طبرسی ۲ تا بازیکن از تایباد و تربت‌جام عضویت داشتن که نه‌تن‌ها پولی نمی‌گرفتن، بلکه تو فصل خربزه، کل تیم هم خربزه‌خوری تمرینشون جور بود! باور می‌کنید اون زمان فوتبال باشگاه‌های مشهد لژیونر هم داشت، «دینو» ستاره میانی تیم استقلال طبرسی که عجب هافبک خوش‌تکنیکی بود. اسمش دین‌محمد بود و اهل افغانستان؛ ولی دینو صداش می‌کردن.

تو هر تیم هم دو‌سه تا چهره شاخص بودند که تماشای فوتبال رو لذت‌بخش‌تر می‌کردند و انگیزه‌ای برای حضور در استادیوم‌ها که تو محله هم از احترام خاصی برخوردار بودن و معمولا مشوق نوجوانان و جوانان جویای‌نام محله. اون‌ها معمولا مهمانان ویژه مسابقات بین‌محله‌ای نوجوانان و جوانان بودند که درودیوار کوچه‌ها رو از اسم تیم محلی‌شون پر کرده بودند. نوشته‌ای با این مضمون «تیم‌... آماده مسابقه است» و تو همین حضور‌ها بود که بازیکنان شاخص و جویای‌نام، مورد‌توجه قرار می‌گرفتن و برای تمرین به تیم‌های بزرگ دعوت می‌شدن. جداً چه برکتی داشت اون فوتبال. چقدر الان باید هزینه کنیم تا بتونیم چنین نشاط و همبستگی اجتماعی رو در محلاتمون زنده کنیم. محله مثل خانواده است برای یک جامعه؛ به‌طوری‌که اگه خانواده نباشه زندگی شکل نخواهد گرفت و امروز اگه با این همه معضل در جامعه شهری مواجهیم، شاید یکی از مهم‌ترین دلایلش همین از‌بین‌رفتن همبستگی اجتماعی است.

در پایان یادی هم داشته باشیم از اعضای هیئت فوتبال و دست‌اندر‌کاران برگزاری مسابقات، عزیزانی که اون‌ها هم عاشقانه خدمت کردند و ما اون زمان اصلا نمی‌دونستیم چنین‌آدم‌های نازنینی هم هستند که آن‌قدر محو خدمت‌اند و بی‌ادعا که حاضر نمی‌شن حتی اسمشون مطرح بشه.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.