صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

برای فیلم جدید چارلی کافمن | «من به فکر پایان‌دادن این اوضاعم»

  • کد خبر: ۴۴۳۳۳
  • ۰۴ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۰
برای فیلم جدید چارلی کافمن که هیچ‌کسی تاکنون نتوانسته است مانند او به‌زیبایی مخاطب را وارد پیچ‌وخم‌های ذهن انسان کند. تصمیم گرفتیم معرفی فیلم جدید او را در قالب پرونده‌ای از موفق‌ترین آثار سینمایی او تنظیم کنیم تا ضمن مروری مختصر بر محتوای فیلم‌های او، نگاه بهتری به اثر جدیدش «من به فکر پایان‌دادن این اوضاعم» داشته باشیم. 
مهدی حسینی | شهرآرانیوز - هرکسی پیگیر فیلم‌هایی باشدکه چارلی کافمن نوشته یا کارگردانی کرده است، می‌داند موضوعاتی نظیر تنهایی، پیچیدگی‌های ذهن و فضا‌های مالیخولیایی و رؤیاگونه از سوژه‌های دلخواه اوست و خدا می‌داند که هیچ‌کس تاکنون نتوانسته است مانند او به‌زیبایی مخاطب را وارد پیچ‌وخم‌های ذهن انسان کند. کافمن از آن آدم‌های استثنایی است که نمی‌توان یک فیلمش را جدا از دیگر آثارش به‌درستی نقد کرد؛ بنابراین تصمیم گرفتیم معرفی فیلم جدید او را در قالب پرونده‌ای از موفق‌ترین آثار سینمایی او تنظیم کنیم تا ضمن مروری مختصر بر محتوای فیلم‌های او، نگاه بهتری به اثر جدیدش «من به فکر پایان‌دادن این اوضاعم» داشته باشیم. 

 

جان مالکوویچ بودن (۱۹۹۹)

 

 
کریگ شوارتز یک عروسک‌گردان فوق‌العاده است، اما در عصری به دنیا آمده که کسی قدر هنر او را نمی‌داند. نمایش‌های خیابانی کریگ گاهی به دلیل محتوای درجه سنی بزرگسالش به کتک‌کاری می‌کشد. او ناچار می‌شود برای گذران زندگی، کارمند بایگانی یک شرکت شود. شوارتز در این شرکت تونلی را پیدا می‌کند که او را برای لحظاتی وارد ذهن جان مالکوویچ، بازیگر مشهور، می‌کند. اینجاست که کریگ تصمیم می‌گیرد از هنر عروسک‌گردانی خود برای در اختیار گرفتن روح و جسم جان مالکوویچ استفاده کند.

 

اقتباس (۲۰۰۲)

 

 
شخصیت اصلی در این فیلم خود چارلی کافمن است. او یک فیلم‌نامه‌نویس موفق است که به‌دلیل نوشتن فیلم‌نامه «جان مالکوویچ بودن» شهرت دارد. کمپانی به او سفارش نوشتن فیلم‌نامه‌ای اقتباسی را از روی کتابی پرفروش درباره گل و گیاه می‌دهد. او که در نوشتن فیلم‌نامه گیر کرده است و انتظار بسیار زیادی از او می‌رود، ناچار می‌شود همراه با برادرش برای پیدا کردن سوژه به زندگی نویسنده کتاب سرک بکشد. با این کنجکاوی‌ها راز‌هایی برملا می‌شود که زندگی نویسنده کتاب را در مخاطره قرار می‌دهد. او که موقعیت خود را در خطر می‌بیند، درصدد حذف چارلی برمی‌آید و...


درخشش ابدی یک ذهن بی‌آلایش (۲۰۰۴)

 

 

رابطه جوئل و کلمنتاین به انتها رسیده است. کلمنتاین به مسیر خود رفته است و طوری با جوئل برخورد می‌کند که گویی اصلا او را نمی‌شناسد، اما جوئل نمی‌تواند او را از ذهن خود بیرون کند؛ بنابراین به شرکتی مراجعه می‌کند که مدعی است می‌تواند خاطرات مشخصی را از ذهن پاک کند. قرارداد نوشته می‌شود و مسئولان شرکت برای پاک‌سازی ذهن جوئل از خاطرات کلمنتاین وارد منزل او می‌شوند. جوئل در عالم بیهوشی قدم به خاطرات مشترکش با کلمنتاین می‌گذارد و شاهد پاک شدن یک‌به‌یک آن‌هاست که ناگهان درمی‌یابد ارزش گرمای عشقی که در این خاطرات وجود دارد، به درد دوران فراق می‌ارزد، اما، چون بیهوش است، نمی‌تواند پزشکان را از ادامه عملیات منصرف کند؛ بنابراین تصمیم می‌گیرد کلمنتاین را در پستو‌های تاریک ذهن خود مخفی کند. از اینجاست که یک نبرد تمام‌عیار بین جوئل و پزشکان داخل ذهن جوئل شکل می‌گیرد.


 

 

نیویورک، از جزء به کل (۲۰۰۸)

 

 

از این فیلم بود که چارلی کافمن از مقام نویسندگی فراتر رفت و خودش کارگردانی آثارش را به دست گرفت. این فیلم درباره کادن کوتارد، یک کارگردان تئاتر موفق با بازی فیلیپ سیمور هافمن است که تصمیم می‌گیرد بزرگ‌ترین نمایش عمرش را برگزار کند. او که بسیار ایده‌آل‌گراست، سوله‌ای اجاره می‌کند و تصمیم می‌گیرد بخشی از نیویورک را به‌عنوان لوکیشن نمایش خود، در ابعاد اصلی بسازد. او که در زندگی شخصی مشکلات فراوانی دارد، چنان در بازسازی نیویورک افراط می‌کند که حتی بازیگری برای ایفای نقش خودش هم در نظر می‌گیرد. بازیگر بدل، تصویر ایده‌آل‌گرایانه کادن از زندگی شخصی‌اش است که هم در حرفه و هم در زندگی خصوصی آدم موفقی است. کادن رفته‌رفته چنان به این تصویر نمایشی از زندگی خود پروبال می‌دهد که به‌کلی از زندگی واقعی فاصله می‌گیرد و اجازه می‌دهد کادن قلابی جای او را بگیرد. صحنه آخر فیلم «نیویورک، از جزء به کل» در زمره تراژیک‌ترین صحنه‌های تاریخ سینما قرار می‌گیرد.


مورد نابهنجار لیسا (۲۰۱۵)

 

 

این اثر که تنها انیمیشن در کارنامه چارلی کافمن است، زندگی مایکل استون را روایت می‌کند که برای سخنرانی در یک کنفرانس به شهر زادگاهش دعوت شده است. غیر از مایکل، چهره همه شخصیت‌ها، اعم از زن و مرد، مانند هم است و حتی یک نفر به‌جای همه آن‌ها حرف زده است. برای مایکل همه آدم‌ها شکل هم هستند تا اینکه به ناگاه با مورد عجیب و نابهنجار لیسا روبه‌رو می‌شود. کسی که همه‌چیزش با بقیه فرق دارد. مایکل احساس می‌کند عشق زندگی‌اش را یافته است، اما وقتی در نور صبحگاهی لیسا درباره آینده‌شان صحبت می‌کند، آرام‌آرام صدا و چهره‌اش تغییر شکل می‌دهد. خوش‌حالی از چهره مایکل رخت برمی‌بندد و به دنیای خودش که سرشار از چهره‌های یکسان است، برمی‌گردد. با این مقدمات، وقت آن رسیده است که به جاه‌طلبانه‌ترین اثر چارلی کافمن، چه به‌عنوان نویسنده و چه به‌عنوان کارگردان، بپردازیم. فیلمی با عنوانی دوپهلو.


 

من به فکر پایان‌دادن این اوضاعم

 

 
فیلم با صدا و تصویر دختری جوان آغاز می‌شود که به فکر پایان دادن رابطه شش‌هفته‌ای خود با پسری به نام جیک است، اما نمی‌تواند خود را راضی به این کار کند؛ بنابراین قبول کرده است با جیک به دیدن والدین او برود. در حین این سفر جاده‌ای مکالماتی بین جیک و دخترک درمی‌گیرد که طی آن به علاقه جیک به تئاتر‌های موزیکال و شاعر و نقاش بودن دخترک پی می‌بریم. وقتی جیک و دخترک سرانجام به مزرعه والدین می‌رسند، یک‌راست به طویله می‌روند. در آنجا جیک داستان ترسناک خورده شدن یک خوک تنبل توسط کرم‌ها را برای دخترک تعریف می‌کند. در خلال صحنه‌هایی که تا به اینجا دیده‌ایم، تصویر پیرمردی که سرایدار یک دبیرستان است هم پخش می‌شود. در خانه والدین جیک که یکی بیش از اندازه پرحرف و دیگری درگیر آلزایمر است، کل تصورات ذهنی دخترک از هم می‌پاشد و فیلم وارد ژانر ترسناک می‌شود. درنهایت جیک که هربار شغل دخترک را چیز متفاوتی اعلام می‌کند، همراه با او به سمت شهر برمی‌گردند، اما در مسیر سر از دبیرستانی درمی‌آورند که آن پیرمرد سرایدارش بود و...


 

زمان، خاطره، هویت

 

اصولا زمان چیست؟ شخصیت دختر فیلم که تا به انتها نام و شغلش را نمی‌فهمیم، زمان را به قطار موسولینی تشبیه می‌کند. قطاری که سر ساعت معینی حرکت می‌کند، نه توقف می‌کند و نه پیاده شدن از آن میسر است. مثل بادی است که تمام وقت بر تو می‌وزد و از وجودت عبور می‌کند. به این ترتیب زمان برای هرشخص بر اساس خاطراتش شکل می‌گیرد. خاطره پدر و مادر، خاطرات کودکی، مدرسه، عشق، ازدواج، فرزندان و.... درواقع زمان یک امر اعتباری است که برای هر شخص جداگانه تعریف می‌شود.

نگاه هر شخص به هویت خود نیز بر پایه همین ۲ عنصر شکل می‌گیرد. اینکه چه زمانی و کجا به دنیا آمده و چه خانواده‌ای داشته است، چه تجربیاتی را در طول زمان پشت سر گذاشته و چه چیز‌هایی آموخته است و درنهایت چه دستاوردی از این زندگی داشته است. این نگاه به گذشته و خاطرات است که هویت او را می‌سازد.

حال اگر این خط زمانی و خاطرات به‌واسطه یک عامل بیرونی همچون تصادف یا مثلا بیماری آلزایمر شکسته شود، چه؟ آن‌وقت چه‌چیزی از هویت فرد باقی می‌ماند؟



شاهکار چارلی کافمن

سؤال بالا دغدغه اصلی چارلی کافمن در فیلم «من به فکر پایان‌دادن این اوضاعم» است. دغدغه‌ای که به شاهکاری تمام‌عیار در حوزه تصویر تبدیل شده است. فیلم ظاهرا با دخترک آغاز می‌شود و صدای ذهنی او را می‌شنویم که می‌گوید می‌خواهم به این اوضاع خاتمه دهم و تصور می‌کنیم منظورش خاتمه دادن رابطه با جیک است، اما وقتی به پایان فیلم می‌رسیم، کم‌کم متوجه می‌شویم شخصیت اصلی آن سرایدار پیر است که گویی کهن‌سالی جیک را تصویر می‌کند. به این ترتیب معنای عنوان فیلم تغییر می‌کند و فکر پایان دادن به زندگی و خودکشی را به ذهن متبادر می‌کند.

سرایدار پیر که درگیر آلزایمر شده است، درون خاطرات خود بدون نظم زمانی پیش می‌رود و به همین دلیل هم هربار حرفه دخترک را چیز متفاوتی معرفی می‌کند. اشعار دیگران را در دهان او می‌گذارد و هربار تصویر دل‌خواه خودش را به او نسبت می‌دهد. حتی در نطق دریافت نوبل‌اش از عشق زندگی‌اش که عمری را با او به سر کرده است، تشکر می‌کند و به سبک مری پاپینز، نمایشی موزیکال اجرا می‌کند. در عالم آلزایمر و بدون خاطرات، جیک هرچیز و هرکسی می‌تواند باشد.


۲ پرسپکتیو هم‌زمان

 

 
چارلی کافمن در ساخت این جهان پیچیده، دست به یک نوآوری سینمایی زده است که به‌شخصه در هیچ فیلم دیگری سراغ ندارم. همان‌طور که گفتیم، دخترک تصویری ذهنی از معشوقه جیک است، اما شما در ابتدای فیلم این را نمی‌دانید. همین امر سبب می‌شود با گوش دادن به افکار دخترک در داخل ماشین و درون کادر بودن جیک، شما هم‌زمان روایت و نگاه ۲ نفر را بشنوید. یعنی تصویر کلی تصویری است که جیک می‌بیند، اما شما دارید صدای ذهن دخترک را می‌شنوید. معمولا در آثار سینمایی وقتی شما قرار است از ۲ زاویه به یک حادثه نگاه کنید، اول یک نگاه به‌طور کامل روایت می‌شود و بعد سراغ نگاه نفر دوم می‌رویم. مثل فیلم «جکی براون» تارانتینو یا «دختر گم‌شده» دیوید فینچر. اما در اینجا کافمن این ۲ روایت را به‌طور هم‌زمان، در کنار هم و با یک دوربین انجام می‌دهد و رفته‌رفته این ۲ تصویر را در هم ادغام می‌کند. دستاوردی که پیش از این هرگز در سینما سراغ نداشته‌ایم.
 
«من به فکر پایان‌دادن این اوضاعم» سرشار از ارجاع به آثار هنری دیگر، از کتاب شعر «Rotten Perfect Mouth» ایوا اچ‌دی تا نقاشی «جهانگرد بر فراز دریای مه» به قلم کاسپار دیوید فریدریش، فیلم «زنی تحت‌تأثیر» جان کاساویتس و به‌طور کلی سینمای دیوید لینچ و اندکی هم ریچارد لینکلیتر است که لذت تماشایش را برای اهل هنر چندین‌برابر می‌کند.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.