کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - هالیوود در سالهای اخیر عطش سیریناپذیری پیدا کرده برای بازگشت به دوران طلاییاش؛ برای نبشقبر گذشته و بیرونآوردن مومیاییها از تابوت و نشاندادن عتیقههایشان. بازسازی درستوحسابی آنهمه کلاسیک ناب که قدرتشان به همان حسوحال سیاهوسفید و تصاویر تیرهوتارشان است چندان برای هالیوود معنایی ندارد. این غول بیشاخودم میخواهد رنگ تازه به آنها بپاشد و اگر اقبالی نیابد چندان برایش مهم نیست؛ درواقع هالیوود نمیخواهد از این بازسازیها تحسین و ستایش منتقدان را بگیرد؛ امپراطوری عظیم ساخت فیلم با پول فربهتر میشود. در این میان کارگردانهایی هستند که بازگشت به گذشته برایشان سرکزدن به تاریخ هالیوود است، به ساز و کار استودیوهای قدرتمند و بهچالشکشیدن شمایل تر و تمیز و اتوکشیده کارگردانها و بازیگران دهههای طلایی سینما. دیوید فینچر با فیلم «منک» (Mank) به «همشهری کین» (Citizen Kane)، دردانه سینمای هالیوود قدیم، نزدیک شده است. روایت داستان عجیب ساخت این فیلم در دهه ۳۰ و اختلافات و جنگ و دعواهایی که فیلم اورسن ولز به وجود آورد. او روی نقطهای حساس از تاریخ هالیوود و بزرگان و قدرتمندانی دستنیافتنی انگشت گذاشته؛ اورسن ولز و هرمن جی منکیویچ و ویلیام راندولف هرست و ماریون دیویس و یکدوجین استودیو غولپیکر.«منک» دو روز دیگر (۱۳ نوامبر / ۲۳ مهر) از نتفلیکس پخش میشود؛ همان کمپانیای که باعث شد دو سال پیش فیلم آخر اورسن ولز، «سوی دیگر باد»، بعد از چهل سال از زیر خاک بیرون بیاید. خیلی از منتقدین فیلم جدید فینچر را دیدهاند و آن را نقدی تند و تیز درباره رابطه هالیوود و خلاقیت، و نامهای عاشقانه به تاریخ فیلم و سینما دانستهاند. از میان این نقدها، دیوید سیمز، منتقد «آتلانتیک»، فیلم «منک» را با حالوروز امروز هالیوود و آمریکا و انتخابات اخیرش متناسب دیده است. آنچه میخوانید ترجمه نوشته اوست برای فیلم آخر دیوید فینچر.در توضیحات انتهای مطلب، اطلاعاتی جامع درباره «همشهری کین»، افراد دخیل در ساخت آن و داستان عجیبو غریب تولید و بایکوتش آمده است. شاید فیلم «منک» برای سینهفیلیها و عاشقان تاریخ سینما باشد ولی درک تماموکمال آن به دانستن این نکات بستگی دارد. پس حتما آنها را هم بخوانید. در انتها هم گزیدهای از نظرات منتقدین درباره فیلم آمده است.
۱. منکیویچ از آن دسته فیلمنامهنویسهای هالیوود قدیم است که معمولا برای تمامکردن فیلمنامههای ناتمام استخدام میشدند. این فیلمنامهنویسها آنقدرها مشهور نمیشدند، چون بیشتر اوقات نامشان در عنوانبندی فیلمها نمیآمد. فیلمنامه «منک» را سالها پیش جک فینچر، پدر دیوید فینچر، نوشته است. او سال ۲۰۰۳ فوت کرد. اگر در ریویوها و نقدهای فیلم «منک» خواندید که منتقدان، فینچر را برای آوردن نام پدرش ستودهاند نه بهصرف آوردن نام او بلکه برای قدرت تفسیری و انتقادیای است که این عمل در خودش دارد و درواقع به هالیوود قدیم میتازد. ↑
۲. ویلیام رندولف هرست، یکی از غولهای رسانهای آمریکا بود. بنگاه او، «هرست» چندین مجله، روزنامه و شبکه تلویزیونی در اختیار داشت. از معروفترین روزنامههایی که تحتمدیریت او چاپ میشد میتوان هیوستون کرونیکل، سانفرانسیسکو کرونیکل، سن آنتونیو اکسپرس نیوز و... را نام برد. ↑ویلیام رندولف هرست واقعیخانه مجلل او حدود پانزده سال پیش به قیمت ۱۶۵ میلیون دلار فروخته شد. آنزمان این ملک گرانترین خانه مسکونی آمریکا بود، با ۲۹ اتاق خواب، سه استخر شنا، دو زمین تنیس و یک سالن سینما. ↑۳. منکیویچ با چارلز لدرر، فیلمنامهنویس هالیوود که برادرزاده ماریون دیویس بود دوست شد. لدرر در هالیوود بزرگ شده بود و مدت زیادی را در سن سیمئون سپری میکرد، جایی که دیویس، معشوقه ویلیام راندولف هرست، سلطنت میکرد. هرست هم منکیویچ را برای آخر هفتهها به سن سیمئون دعوت میکرد و از همینجا دوستی هرست و منکیویچ پا گرفت. ↑۴. منکیویچ مدام مینوشید. پایش هم در سانحه رانندگی صدمه دیده بود بنابراین ولز او را به مزرعه «کمپبل کمپر» برد تا بتواند بدون مزاحمت روی «همشهری کین» کار کند. ↑۵. در تاریخ سینمای آمریکا، «عصر طلایی هالیوود»، به دورانی گفته میشود که از پایان دوران سینمای صامت (اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی) آغاز میشود و تا حدود دهه ۱۹۶۰ میلادی ادامه مییابد. طی این دوران دوران پربار در صنعت سینما، استودیوهای فیلمسازی هالیوود تعداد بسیار زیادی فیلم تولید کردند. در این دوران بیشتر فیلمهایی که هالیوود میساخت، در ژانرهای وسترن، کمدیهای بزنوبکوب، موزیکال، کارتون و انیمیشن، یا زندگینامهای قرار میگرفتند. در نظام استودیویی، تیمهای سازنده هر کدام از فیلمهای یک استودیو، در سایر فیلمهای همان استودیو نیز فعال بودند. استودیوهای فیلمسازی چنان قدرتی داشتند که بیشتر سالنهای نمایش فیلم را میخریدند. شرکت MGM از زمان شکلگیریاش در سال ۱۹۲۴، به صورت زنجیرهای بسیاری از سالنهای نمایش فیلم را تصاحب کرد. بعد از MGM دیگراستودیوها یکییکی سالنهای نمایش را تصاحب کردند. ↑۶. راجر ایبرت، منتقد سینما، در مطلبی که درباره «همشهری کین» نوشته درباره تأثیر این فوکوسهای عمیق گفته است: «همشهری کین» از سایه و تاریکی بهرهبرداری فراوانی کرده است. ولز که با فیلمبردار نابغه گرگ تولند کار میکرد میخواست زندگی مردی را نشان بدهد که از شدت قدرت، وجود اطرافیان، ثروت و مرموز بودن در حال انفجار است.او سبک تصویری تیرهوتاری را در فیلم به کار برد که در نسخه ۳۵ میلیمتری تمام سوراخسنبههای فیلم که ممکن است آبستن نکته یا واقعیت مهمی باشند را به تصویر میکشد و بهخاطر شیوه معروف فیلمبرداری تولند یعنی «فوکوس عمیق» تمام زوایای عمقی و سطحی فیلم به خوبی زوایای راستی و چپی فیلم قابل تشخیصند. برای مثال گوی بلورینی که «کین» در هنگاه مرگش در دست داشته و آن را بر زمین میاندازد در خانه اولین معشوقه «کین» در بین خرتوپرتهای روی میز قابل رویت است. در صحنه نهایی فیلم نیز در انبار کذایی پرترهای از «چارلی کین» به همراه والدینش دیده میشود. هردوی این صحنهها و جزئیاتش را میشود به راحتی در نسخه ۳۵ میلیمتری مشاهده کرد ولی روی نسخه ۱۶ میلیمتری و حتی روی CD با کیفیت عالی قابل مشاهده نیست. اگر شما فیلم را فقط در پخش تلویزیونی یا نسخه ۱۶ میلیمتری درب و داغون کلاسهای سینمایی تماشا کردهاید مطمئنا جزئیات و شفافیت نسخه ۳۵ میلیمتری شما را شگفتزده خواهد کرد. (منبع: سینماسنتر) ↑۷. هرست به فیلم واکنش شدیدی نشان داد. عصبانیت هرست از فیلم تفسیرهای زیادی دارد. برخی میگویند او کلا از فیلم ناراضی بوده است؛ افسانهای هم هست که میگوید آنچه او را عصبانی کرده بود، تصویر خودش در فیلم نبود، بلکه خشم او از پرتره معشوقهاش، ماریون دیویس، در فیلم بود که دختری بیاستعداد در گروه کُر نشانداده شده است. هرست صاحب تمام روزنامههای قدرتمند و سالنهای نمایش بود. پس او هر اشارهای به این فیلم در روزنامهها، ایستگاههای رادیویی و تلویزیونهای کابلی را ممنوع کرد. به این ترتیب استودیوی سازنده فیلم RKO Pictures را هم بایکوت کرد.ماریون دیویس واقعیراجر ایبرت در همان مطلبی که درباره فیلم «همشهری کین» نوشته بود اوضاع پس از اکران فیلم را اینگونه توصیف کرده است:
«در یکی از مذاکراتی که درباره اکرانشدن فیلم انجام شد حتی وجود خود فیلم هم زیر سؤال رفت. عدهای از کلهگندههای صنعت فیلمسازی تحترهبری «لوئیس بی مایر» (رئیس کمپانی مترو گلدن مایر) که از احتمال حرکتهای ضدهالیوودی در روزنامههای «هرست» ترسیده بودند، به ”RKO“ مبلغی را به عنوان خسارت پیشنهاد کردند تا فیلم را نابود کند. این مبلغ خرج ساخت فیلم را جبران میکرد و مقداری هم بابت سود باقی میگذاشت. اما تمام این نقشهها نقش بر آب شد. ولز فیلم را در نمایشهای خصوصی و تا حدودی دزدکی به خیلی از حضرات قدرتمند و جریانسازهای فکری نشان داده بود تا نشود به آسانی کلک فیلم را کند.
«همشهری کین» هیچوقت در خود آمریکا درست و حسابی اکران نشد. خیلی از سینماهای بزرگ شهرهای معروف فیلم را به نمایش نگذاشتند. چون استودیوهای گردنکلفتی که فیلم را بایکوت کرده بودند، تمام این سینماها را هم اجاره کرده بودند. به این ترتیب فیلم از تبلیغات مؤثر نشریات «هرست» هم محروم ماند (تنها چیزی که روزنامهها به عنوان تبلیغ برای فیلم نوشتند این جمله بود: یک جذبه سینمایی جدید!)» (منبع: سینماسنتر)↑
۸. منکیویچ و اورسن ولز هر دو روی فیلمنامه «همشهری کین» کار کردند، اما منکیویچ، کارگردان فیلم، یعنی ولز، را متهم کرد که قصد دارد او را از دایره توجهها خارج کند و حتی فاش کرد که او قصد داشته در ازای پرداخت مبلغی پول نام او را از تیتراژ حذف کند. فیلم «همشهری کین» سال ۱۹۴۲ نامزد ۹ جایزه اسکار شد که از آن میان فقط جایزه بهترین فیلمنامه اصلی را برد. در مراسم اسکار زمانی که فیلم «همشهری کین» برنده جایزه بهترین فیلمنامه اصلی معرفی شد، هواداران منکیویچ با فریادهای «منک، منک، منک» به این جریانات واکنش نشان دادند و حمایت خود را از او اعلام کردند. جایزه اسکار به هر دوی این افراد تعلق گرفت، گرچه هیچکدام از آن دو در آن مراسم شرکت نکرده بودند. ↑۹. سال ۱۳۸۵ حامد صرافیزاده گفتوگویی را با پیتر باگدانوویچ، دوست اورسن ولز که در فیلم آخر او «سوی دیگر باد» هم بازی کرده، در روزنامه «اعتماد» ترجمه کرد با این عنوان: «ولز آنقدرها هم روشنفکر نبود». باگدانوویچ در بخشی از آن گفتگو میگوید:«اورسن ولز یکبار هرست را در آستانه درِ آسانسور ملاقات کرد. اورسن از هرست پرسیده بود آیا به تماشای فیلم میرود و هرست این دعوت را رد کرده بود و اورسن هم در جوابش گفته: «چارلز فاستر کین [نام شخصیتی که در فیلم نماد هرست است و خود اورسن ولز نقشش را بازی میکند] برای تماشای فیلم میآید» و همچنین ادامه داده «آقای هرست، شما بهتره مراقب باشین، شاید یک روز بخواهم فیلمی هم درباره شما بسازم.» ↑لینک کامل این گفتگو: روزنامه «اعتماد» و سایت «ابدیت و یک روز»
علیرغم تصنعی که در هر قاب فیلم وجود دارد، «منک» بر واقعگرایی دیدگاه شخصیت اصلیاش بنا شده است و گری اولدمن با چنان انرژی سلطهگرانهای در هر صحنه حضور دارد که ممکن است این انرژی هر لحظه از لنزها بیرون بریزد. «منک» یک هزارتوی عجیبوغریب سینمایی است، رویکردی هیجانانگیز و غیرقابلپیشبینی به بررسی تاریخچه هالیوود به زبان خودش. پشت پرده صریح «همشهری کین» جایی در فیلم ندارد، (و گزندی به شخصیت اورسن ولز وارد نمیشود)؛ بلکه از چشماندازی ستایشبرانگیز به ارزش آن پی خواهید برد.
«منک» دیوید فینچر یک پدیده است. همه چیزش از طراحی صدای درخشان تا بازیهای شگفتانگیز آن را به یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۰ تبدیل میکند. سینهفیلها عاشق این فیلم خواهند شد.
فیلم جدید دیوید فینچر خیلی درباره ساخت «همشهری کین» نیست، بلکه درباره مردی است که میخواهد جایگاهش را در یک سیستم خراب پیدا کند.
فیلم درباره تصمیمگیری است، درباره رویگرداندن از آنچه که میدانید، از آنچه که سبب میشود ادامه دهید، وقتی که متوجه میشوید آن تصمیم چقدر اشتباه بوده است، مهم این است که همه چیز را بسوزانید.
آخرین فیلم دیوید فینچر بههمان اندازه که نامهای عاشقانه است به هرمن منکیویچ، یک نامه عاشقانه است به جک فینچر، نویسنده فیلمنامه و پدر دیوید فینچر.
فیلمی ماهرانه، هوشمند و پیچیده با بازی درخشان گری اولدمن، و با چرخشهاش هیجانانگیز و در آخر از بهترینفیلمهای دیوید فینچر.
خوشحالم که نام پدر دیوید فینچر به عنوان نویسنده فیلمنامه «منک» ذکر شده، فیلم خوبی در مورد اینکه چقدر ساختن یک فیلم خوب دشوار است.
«با اولین نگاه به «منک» میتوان فهمید که گری اولدمن و دیوید فینچر نامزد احتمالی اسکار خواهند بود، اما غافلگیرکننده بازی آماندا سایفرید است که خود را به بخش بهترین بازیگر زن نقش مکمل اسکار تحمیل میکند. آیا «منک» اسکار بهترین فیلم را میگیرد؟ نامزدی آن قطعی است…
نماهای «منک» چنان با دقت گرفته شدهاند که بیننده میخواهد فیلم را متوقف کند و به آنها خیره بماند. ادای دینی شورانگیز و قابلاستناد است که شیفتگان فیلمهای کلاسیک ستایشش خواهند کرد. اگر دوستدار داستانهای هالیوودی الهامبخش هستید، این فیلم برای شماست.