واژهی «سفر» به تنهایی و گاه بدون اندیشیدن به معنی و مفهومش برای بسیاری از آدمها کلمهای دوست داشتنی و جذاب است. تقریبا میشود گفت همه سفر را دوست دارند و مایل به انجام این تجربه هستند. سفر در دل خود تغییر، حرکت، کشف و هیجان دارد و همین عناصر است که این اتفاق را دوست داشتنی و مورد پسند میکند. اما معنی سفر در ذهن آدمها متفاوت است. بعضی سفر را در جابه جایی از مکانی به مکانی دیگر با وسایل نقلیهای مانند هواپیما، قطار یا اتوبوس میدانند و برایشان مهم است که همه چیز از پیش تعیین شده، منظم، امن، بهداشتی و طبق پروتکلها باشد. بعضی دیگر هیجان را یکی از اساسیترین عناصر سفر میدانند و چندان به نقشه و برنامه ریزی اعتقادی ندارند و بر این باورند که مهم حرکت است و مابقی قضایا هرچه پیش آید خوش آید. عدهای انجام سفر را به صورت گروهی و بعضی آن را به تنهایی میپسندند. جماعتی دیگر نیز سفر را اتفاقی درونی و سیر و سلوکی شخصی میدانند و در واقع سفر نزد عرفا بر ۲ نوع است: یکی سفر به شهرها و مکانهای تازه و دیگر سیر در باطن و سفر در طریقت و حقیقت.
فرهنگ نامهها از «سفر» معانی مشابهى ارائه داده اند. در فرهنگ معین آمده است: «سفر» در لغت به معناى بیرون آمدن از شهر خود و به محل دیگر رفتن است. نیز به معناى قطع مسافت و راهى که از مکانى به مکان دور طى می کنند آمده است. فرهنگ هاى عربى سفر را «کشف حجاب و کنار زدن پرده» معنا کرده اند، حجاب هایى که معمولا از جنس اعیان و اشیاى خارجى است. راغب اصفهانى مینویسد: «سفر العمامة عن الرأس و الخمار عن الوجه» یعنى عمامه را از سر و نقاب را از صورت کنار زد. فیض کاشانى که از بزرگترین دانشمندان شیعى و آگاهان علم اخلاق است در اثر مهم خود «المحجة البیضاء» سفر را این گونه میستاید: از رهگذر سفر، آدمى از آنچه می هراسد رهایى می یابد و به آنچه میل دارد نایل می شود.
بعد از چند تجربه سفر با دوچرخه به کشورهای دور و نزدیک، به این نتیجه رسیده ام که هر انتقال و جابه جایی از مکانی به مکان دیگر را نمیشود سفر نامید. برای آنکه سفر آن گونه که جناب سعدی سروده است «خامی را پخته کند» نیاز به طی طریق و گذراندن تجربههایی است که در سفرهای معمولی اتفاق نمیافتد و بیشتر این تجربهها در طول مسیر اتفاق میافتد. به همین دلیل، عقیده دارم سفری ناب است که مسیر نسبت به مقصد در اولویت باشد. حتی به جرئت میتوانم بگویم اتفاقاتی که در طول مسیر سفر میافتد گاهی میتواند به تغییر مقصد منجر شود یا مسافر را مجبور به بازگشت کند. فراز و نشیب ها، سختیها و خطرات، تنهاییها و ارتباطات، دیدهها و شنیدهها و به طورکلی تغییرات درونی و بیرونی در مسیر رسیدن به مقصد است که میتواند خام را پخته کند. اینجاست که انتخاب وسیله برای سفر مهم و حیاتی میشود. وقتی مقصد در اولویت دوم است، پس باید بیشترین مدت زمان سفر را با «مسیر» گذراند. به عنوان مثال، بک پکرها (کوله گرد ها) با پای پیاده، یک کوله پشتی و کمترین امکانات سفر میکنند و این گونه بیشترین زمان را در مسیر میگذرانند. با اینکه نوع سفر بک پکری بسیار کم هزینه است، معمولا بک پکرها تجربیات هیجان انگیز و بسیار متفاوتی در سفرهای خود دارند. یا در سبکی دیگر، سایکل توریست ها، دوچرخه را برای سفر خود انتخاب میکنند. رکاب زدن در جاده ها، آهسته و پیوسته مسیر را پیمودن، ارتباط نزدیکتر با آدمها به واسطه حضور دوچرخه به عنوان هویت مسافر و به همراه داشتن امکانات کاملتر برای سفرهای طولانی، از مزیتهای انتخاب دوچرخه است. به تنهایی سفر کردن یا انتخاب هم سفر از چالشهای بزرگ این گونه سفرهاست که هرکدام ماجراها و تجربههای ناب و خاص خودش را دارد. در هر صورت، هدف غایی و نهایی «مقصد» نیست. نقشه وجود دارد، اما چگونه پیمودن، از چه راه پیمودن و با چه کسی هم سفر شدن است که اهمیت دارند و سفر را آن گونه که بتوان نامش را «سفر» گذاشت، شکل میدهند و میسازند.