زهراصفاریان | شهرآرانیوز؛ مهران و زهرا اولین بار در سال ۹۴ با یک گروه کوهنوری در استان اصفهان راهی سفر شدند و لذت این تجربه آنها را به همراهیهای بعدی با گروههای کوهنوردی و طبیعت گردی کشاند. سال ۹۶ تصمیم گرفتند دونفره پای در سفر بگذارند، گاهی با خودرو شخصی و گاهی با اتوبوس، تا اینکه این زوج اصفهانی در نوروز ۹۷ به یک تجربه هیجان انگیز رسیدند و آن «هیچهایک» بود (نوعی مرامی یا رایگان سواری که در آن، راننده برای داشتن همسفر، گردشگران را در بخشی از مسیر میرساند). شیرینی این تجربه آنان را ترغیب کرد با همین شیوه به نقاط مختلف بروند. تاکنون تقریبا همه ایران را گشته و در خارج از کشور نیز به ترکیه، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان و چین سفر کرده اند. آرزوی آنها تجربه ون لایف است که برای رسیدن به آن، از حالا دارند برنامه ریزی میکنند. زهرا صفاریان در این مجال، از اولین تجربه سفر هیچهایکشان نوشته است. برای دنبال کردن داستان سفر و زندگی این زوج میتوانید به صفحه آنها در اینستاگرام به نشانی @mehrza.journey مراجعه کنید.
داستان هیچهایک کردن ما از سفر گرجستان شروع شد که با بلیت چارتر هوایی، تفلیس رفتیم ارزروم و بعد از کلی تحقیق و جست وجو درباره شیوه ارزان سفر کردن، توی سایت بوکینگ، هاستل رزرو کردیم و تصمیم گرفتیم برویم باتومی. توی هاستل باتومی ۲ هم وطن ایرانی دیدیم که از ایران هیچهایک زده بودند. آنها از خاطرات و تجربههای سفرشان تعریف کردند. این طور شد که من و همسرم تصمیم گرفتیم ماژیک و کاغذهایشان را بگیریم و هیچهایک را از همان جایی که بودیم تا ایران تجربه کنیم. پولمان را هم ذخیره کنیم که شهرهای بیشتری را در کشور ترکیه ببینیم. ما از مرز گرجستان با ترکیه هیچهایک را شروع کردیم. اولین تجربه مان بود و حس خاصی داشت به خصوص به این دلیل که ترکی بلد نبودیم.
رفتیم ترابوزان. یک روز ماندیم و بعد به سمت شهر ارزروم حرکت کردیم. توی جاده کلی ماشین عوض کردیم. با یک راننده تریلی ترکیهای که زبان انگلیسی نمیدانست با اشاره صحبت کردیم. خیلی بامحبت بود. وسط راه توقف و برای ما خرید کرد. پس از توقف برای نماز، ما با او خداحافظی کردیم. پس از آن، پسر جوانی برایمان توقف کرد و برعکس بقیه، قبل از سوار کردنمان از ما سؤالهای زیادی پرسید: اینکه از کدام کشور هستیم، آنجا وسط جاده چه کار میکنیم، و .... بعدا در طول مسیر، به دلیل کلتی که به کمرش بود متوجه شدیم پلیس است و کنجکاوی اش بی دلیل نبوده. کلی با هم رفیق شدیم و هنوز در شبکههای مجازی، همدیگر را دنبال میکنیم. بعد خروجی ارزروم پیاده شدیم و به جادهای رسیدیم که تقریبا هر نیم ساعت یک ماشین رد میشد. درحالی که ما ناامید شده بودیم، یک تریلی با پلاک ایران دیدیم. تا برگهای را که رویش به ترکی وان نوشته بودیم بلند کردیم ایستاد. وقتی هم وطن ایرانی دیدیم کلی ذوق کردیم. توی مسیر ما را از رفتن به وان منصرف کرد و تا مرز بازرگان با او هم سفر بودیم. خیلی اصرار داشت که به خانه اش در شهر خوی برویم، ولی باید برمی گشتیم اصفهان، چون محدودیت زمانی داشتیم. بعد از این سفر، تصمیم گرفتیم ایران را با همین سبک و روش ببینیم و الان بیشتر استانها را هیچهایکی سفر کرده ایم. در مسیرها و شهرهای مختلف با مردمان زیادی آشنا شدیم و تجربه به دست آوردیم.
به نظر ما هیچهایک سبکی از سفر نیست. سبکی از زندگی است. چندان برنامه ریزی شده نیست و مقصد دقیقی ندارد. در واقع، راه میافتیم و میگوییم هرجا شد. وقتی هیچهایکی سفر میکنی، با آدمهایی هم صحبت میشوی که سفره دلشان را برایت باز میکنند. هم کلام مردم میشوی. تجربههایی به دست میآوری که خیلی ارزش دارند. هیچهایک همیشه به سمت ناکجاآباد است، ولی در انتها میبینی شده بهشتی سرسبز و خرم.
وقتی توی جادهای بودیم که جز ما ۲ نفر و ۴ تا شتر هیچ کس نبود و آسفالت جاده اشک آدم را درمی آورد و بعد هیچهایک زدیم، فهمیدیم پشت هر تاریکی روشنایی است. در هیچهایک میتوانی میزبانهای مختلفی پیدا کنی و از این طریق با ملیتها و قومیتهای زیادی آشنا میشنوی و از معاشرت با آنها لذت میبری.
هیچهایک خیلی با ذهن انسان سروکار دارد. مثلا اگر ذهنت مثبت اندیش باشد، همیشه در بهترین زمان، بهترین آدم با بهترین خودرو سر راهت قرار میگیرد. اگر به این مسئله ایمان داشته باشی، همیشه بهترینها برایت رقم میخورد. هیچهایک باعث شد در جوانی تجربههای زیادی به دست آوریم و بزرگتر از سنمان فکر کنیم. اگر دوست دارید مردم هر منطقه را به خوبی بشناسید، توصیه میکنم به آن منطقه هیچهایک کنید یا با دوچرخه سفر کنید. البته هیچهایک زدن اصولی دارد که با رعایتش میتوان سفر را لذت بخشتر کرد.