صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سید جواد هاشمی‌نژاد: محل شهادت پدرم ۴۰ سال است که خاک می‌خورد

  • کد خبر: ۴۴۷۴۸
  • ۰۶ مهر ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۹
«سیدجواد هاشمی‌نژاد» پسر ارشد فرزند شهید هاشمی نژاد از نبود توجه به محل شهادت پدرش انتقاد دارد. به گفته او محل شهادت شهید هاشمی نژاد که می تواند به یک مرکز مهم فرهنگی و سندی برای جنایت منافقین علیه ملت ایران تبدیل شود 40 سال است که خاک می خورد.

به گزارش شهرآرانیوز، دشمنان انقلاب اسلامی برای رسیدن به اهداف خویش به اقداماتی نظیر ترور شخصیت‌های انقلابی دست زدند که این سوء قصد به جان افراد مبارز و انقلابی در دهه ۶۰ به اوج خود رسید. گروهک‌های تروریستی سعی داشتند ایران را از مسیر رشد خود دور سازند، اما نتوانستند تأثیری بر روند پیشرفت ملی و اسلامی ایران داشته باشند.

در وقایع در ترور‌های مستقیم که به وسیله عملیات انتحاری، بمب‌گذاری یا سلاح صورت می‌گرفت؛ تعداد کثیری از عناصر متفکر و اندیشه‌ساز جمهوری اسلامی مجروح شده یا به شهادت رسیدند. شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد از جمله شهدای ترور است که ناجوانمردانه توسط نوجوانی  به نام هادی علوی مورد هدف نارنجک قرار گرفت و به شهادت رسید.

سی‌ونهمین سالگرد شهادت این شهید گرانقدر بهانه‌ای شد تا با سیدجواد هاشمی‌نژاد پسر ارشد ایشان گفت‌وگویی داشته باشیم، شخصیت علمی و سیاسی این مبارز روحانی و چگونگی شهادت ایشان را مورد بررسی قرار دهیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

شخصیت علمی و سیاسی شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد از نگاه فرزندش چگونه توصیف می‌شود؟

وقتی از فردی با درجه علمی بالا سخن به میان می‌آید، شاخصه اصلی او همان وجهه بیرونی‌اش خواهد بود. همان وجهه‌ای که به آن معروف و مشهور است. چند جنبه در مورد پدرم لحاظ می‌شود، اینکه ایشان خطیب، نویسنده‌ای توانا و به روز در عصر خود بودند.

همچنین یک شخصیت مبارز که در مقابل کجی‌ها، کج‌اندیشی‌ها، مشکلات و چالش‌های اجتماعی خودشان بی‌تفاوت نبودند و به همین دلیل هم مشکلات فراوانی همیشه گریبانگیر ایشان بود.

اگر بُعد شخصیت سیاسی پدرم را بررسی کنیم، باید گفت ایشان یک شخصیت بسیار پویا و فعال بودند و از همان دوران کودکی این روحیات را داشتند. از پیرمردی که مغازه‌اش نزدیک منزل پدری شهید هاشمی‌نژاد در بهشهر بود، شنیدم که پدرم از همان سنین ۶ و ۷ سالگی در ذهن خودش سقوط رژیم منحوس پهلوی را داشته است.

در سنین جوانی که تازه به درجه اجتهاد رسیده بودند، کتاب «مناظره دکتر و پیر» را به صورت رمان با مضمون پاسخگویی به شبهات زندگی جوانان به نگارش درمی‌آوردند. این کتاب در آن زمان به لحاظ سیاسی همانند بمب ساعتی در کشور عمل می‌کرد که حکومت پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی دیگر اجازه انتشار آن را نداد؛ بنابراین به این نتیجه می‌رسیم مسیری که شهید هاشمی‌نژاد انتخاب کرده بود یک مسیر متعالی بوده و زندگی‌اش در راه رسیدن به اهداف متعالی دین میبن اسلام وقف شد.  
 
خانواده چه جایگاهی در شخصیت فردی و اجتماعی شهید هاشمی‌نژاد داشتند؟

اینکه شهید هاشمی‌نژاد در داخل خانواده چه نوع رفتاری داشتند، بستگی دارد به اینکه محور و انگیزه ایشان در تمامی فعالیت‌ها و کار‌هایی که در حوزه اجتماعی داشتند، چه بوده است؟ موضوع دین، دیانت و فرهنگ دینی آن چیزی است که مدنظر پدرم بود و لذا آن چیزی که به دنبالش بودند در قالب کشوری اسلامی با ساختار‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در چهارچوب‌های دین مبین اسلام تعریف شده است.

با توجه به اینکه اخلاق یکی از شاخصه‌های دین ما در تمامی شئونات دینی، فردی و اجتماعی است. طبعا اگر بخواهیم روحیات و رفتار‌های فردی نظیر شهید هاشمی‌نژاد در داخل خانواده، دوستان یا فامیل را بررسی کنیم، خواهیم دید در چهارچوب همان فرامین الهی بوده است. اگر همین بحث را در مورد تربیت فرزند هم بنگریم انتظار می‌رود که انگیزه اصلی ایشان مباحث الهی باشد.
 
همسر شهید هاشمی‌نژاد در این راه چقدر با ایشان همراه بودند؟

شرایط زندگی ما چه قبل و چه بعد از انقلاب فرقی نکرد و همچنان حضور پدر را بسیار کم در کنار خودمان داشتیم و تمام بار زندگی با شرایط بسیار مشکل آن زمان بر دوش مادرم بود. شهید هاشمی‌نژاد که یکی از موثرترین افراد انقلاب اسلامی به شمار می‌رفتند، شرایط زندگی‌شان با مبارزان معمولی خیلی فرق می‌کرد و حساسیت رژیم روی پدرم زیاد بود. ساواک یا عوامل رژیم پهلوی یورش‌های متعددی به منزل ما برای دستگیری ایشان داشتند. طبیعتا در یک چنین شرایطی همراهی مادرم موثر بوده است. پدرم نیز تلاش زیادی می‌کردند که ما زحمات مادرمان را ببینیم و شرایط سختی که او داشت را درک کنیم.
 
۱۶ سال زندگی شما با حضور پدر و فعالیت‌های علمی و سیاسی او چگونه گذشت؟

بسیاری از مواقع حضور فیزیکی پدر را در کنار خود نداشتیم. وقتی سال ۱۳۴۳ به دنیا آمدم، پدرم زندان بود. زمانی که به مقطع راهنمایی رفتم و دوست داشتم در این فرایند تحصیلی پدرم کنارم باشد، باز هم ایشان در زندان  به سر می‌برد. در دوران تحصیل، حس حضور پدر را در مدرسه تجربه نکردم. با وجود اینکه کمتر حضور ایشان را در خانه حس می‌کردیم، اما وقتی می‌دیدیم مردم از او به عنوان یک قهرمان ملی یاد می‌کنند، سختی‌های دوران مبارزات ایشان برایمان تسهیل می‌شد.

طبیعتا این نوع زندگی، محرومیت‌های خاص خودش را دارد و شرایطی نیست که پدر صبح سرکار برود و ظهر به منزل بازگردد و ناهار را دور هم بخوریم یا شب به همین منوال سپری شود. اما شهید هاشمی‌نژاد تلاش داشتند به همان میزان حضورشان در کنار ما شرایط عادی یک خانواده حکم‌فرما باشد. گاهی که شب جایی برای شام دعوت بودند وقتی به منزل می‌آمدند و سفره پهن بود، مقید بودند کنار ما سر سفره بنشیند و چند لقمه‌ای هم با ما غذا بخوردند. این کارشان را در جهت گرم کردن کانون خانواده انجام می‌دادند. ما در زمان‌های کوتاه، بهره‌های زیادی به این شکل از ایشان در جمع خانواده بردیم.
 
شهید هاشمی‌نژاد زاده شهر بهشهر و طلبه شهر قم و نجف بودند. چگونه در مشهد به یک عنصر اصلی انقلاب تبدیل شدند؟

پدرم علاوه بر اینکه شاگرد مرحوم آیت‌الله بروجردی در قم بودند از محضر امام خمینی (ره) نیز کسب فیض کرده و در پای درس ایشان نیز حاضر می‌شدند. پدرم، چون از مشهد همسر اختیار کرده بودند به همین دلیل محل سکونت‌شان مشهد شد. شاید اگر از قم همسر می‌گرفتند، در قم می‌ماندند و فعالیت‌های سیاسی‌شان در این شهر دنبال می‌شد.

وقتی امام (ره) در سال ۱۳۴۲ مبارزات خود را رسما آغاز کردند. اندیشه‌های سیاسی ایشان که برگرفته از آموزه‌های دینی بود، توسط شاگردان‌شان دریافت و منتشر گردید. آن چیزی که باعث شد بعد از ۱۵ سال انقلاب به پیروزی برسد نقش بی‌بدیل شاگردان ایشان بود که پدر من هم یک نفر از آن‌ها بودند.

شهید هاشمی‌نژاد اولین شاگرد امام (ره) بودند که پای به مشهد گذاشتند و مبارزات خود را علیه رژیم آغاز کردند. با دو روحانی مبارز دیگر همچون مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی و رهبر معظم انقلاب یک جمع سه نفره بسیار موثری را در پیروزی انقلاب اسلامی به وجود آوردند و حماسه‌های بزرگی در مبارزه با رژیم در مشهد آفریدند که محور این مبارزات رهبر معظم انقلاب بودند.

واقعه مسجد فیل که با سخنرانی پدرم در مسجد و یورش مأموران شهربانی به آنجا در تاریخ انقلاب ثبت شد، بزرگترین حادثه مبارزاتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود که بعد از جریان مسجد گوهرشاد، ما دیگر چنین حادثه‌ای را در مشهد نداشتیم که بخواهد یک اجتماع عظیم مبارزاتی تشکیل شود و چندین شهید داشته باشد.

به نظر شما نقطه مشترک فکری این سه بزرگوار چه بود؟

نقطه اشتراک این سه بزرگوار انگیزه‌های مبارزاتی بود. هر سه آن‌ها عالم دینی بودند که افکارشان برگرفته از آموزه‌های دینی بود. طبیعتا این نوع نگاه کاملا نشان می‌دهد آن‌ها به دنبال یک هدف واحد یعنی برپایی حکومت اسلامی بودند.
چون باید ساختار حکومتی انقلاب اسلامی بر مبنای مسائل دینی و اسلامی پیش می‌رفت.

یک بار سنگین و عظیم اجتماعی را بر دوش روحانیت گذاشت؛ لذا این سه بزرگوار تصمیم گرفتند،  یکی به تهران برود که رهبر معظم انقلاب به تهران رفتند و چقدر هم این انتخاب دقیق و هوشمندانه بود. مشهد هم پایگاه بسیار مهم انقلاب بود و خواستگاه بسیاری از شخصیت‌های عظیم مثبت و منفی که باید به دست افراد توانمندی همچون شهید هاشمی‌نژاد و مرحوم آیت‌الله طبسی مدیریت می‌شد.

مشهد با جریان‌های مختلف انحرافی روبرو بود که گریبان انقلاب اسلامی را می‌گرفت. سرکرده منافقان از خراسان بود و انجمن حجتیه که در مشهد فعالیت داشت؛ لذا می‌طلبید در مشهد یک جبهه قدرتمندی حضور داشته باشد تا بتواند از پس این مسائل بربیاید.

با توجه به احاطه بسیار بزرگ علمی و فرهنگی که شهید هاشمی‌نژاد داشتند این مأموریت به ایشان محول گردید. مرحوم آیت‌الله طبسی نیز به کار‌های اجرایی گمارده شد که از جمله آن‌ها می‌توان به تولیت آستان قدس رضوی، مدیریت کمیته انقلاب اسلامی مشهد و نماینده وجوهات حضرت امام (ره) در خراسان اشاره کرد.
 
چند بار به جان شهید هاشمی‌نژاد سوء قصد شد تا اینکه ترور هفتم مهر سال ۱۳۶۰ به شهادتش منجر گردید؟

سه بار به جان پدرم سوءقصد شده بود، بار اول یک نارنجک دستی به سمت پنجره منزل‌مان پرتاب کردند که به لبه پنجره خورد و بیرون منزل منفجر شد، آن روز پدرم منزل نبودند.

مرتبه دوم، دو روز قبل از شهادت شهید هاشمی‌نژاد، بمبی را زیر میکروفن ایشان در دفتر حزب گذاشته بودند. یکی از محافظان پدرم می‌گفت که حضور ایشان که در جلسه لغو شد، بعد متوجه شدند که بمبی در زیر میکروفن ایشان جاسازی شده است. گویا منافقان در اعترافات خود به این موضوع اشاره کرده بودند.

ترور سوم قرار بود بعد‌ها انجام شود، اما اعضای حزب به هادی علوی، فرد نفوذی حزب مشکوک شده بودند. او مظلوم‌نمایی کرده بود، عده‌ای پادرمیانی کرده و او را دوباره به حزب برگردانده بودند، اما قرار بود دیگر به داخل حزب نرود و کارش را در دکه کتاب‌فروشی حزب واقع در صحن حرم مطهر دنبال کند. او به مسئولش اعلام کرده بود، اگر می‌خواهید کاری انجام دهید، زودتر اقدام کنید که به من شک کرده‌اند. به همین خاطر هم عملیات‌شان را جلوتر انداختند. نارنجکی به این نوجوان ۱۶ ساله داده بودند و قرار شد به بهانه خرید پوستر و  کتاب به دفتر حزب برود و در دستشویی ضامن نارنجک را باز کند و موقع خروج شهید هاشمی‌نژاد از کلاس او را از بین ببرد.

این‌ها اعترافاتی است که بعد‌ها مسئولش کرده بود؛ بنابراین ترور سوم پدرم در هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد و به شهادتش منجر گردید.

وی می‌گوید: متاسفانه با گذشت ۴۰ سال از این واقعه و با وجود اینکه محل شهادت پدرم دست نخورده باقی مانده است، اما نهاد دولتی که این ساختمان در اختیارش است با وجود پیگیری‌های متعدد اجازه تبدیل آن به مرکز فرهنگی شهید هاشمی نژاد را که می‌تواند سندی از جنایات منافقین باشد را نمی‌دهد.

منبع: خبرگزاری رضوی

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.