پادشاهان و ملکهها مایه افتخار کاخ سینما هستند: داستان اقتدار اغراقآمیز آنها به درامهای خوب منجر میشود و داستانهای نامعقول فرهنگ فانتزی و عجیبو غریبشان به کمدیهای خوب. در سینما فیلمهایی که درباره پادشاهان و پادشاهیهاست، فیلمهایی غیر قابلگریز و اساسا سیاسی محسوب میشوند و بیش از همه جزو ژانری بینالمللی درمقابل وسترن آمریکایی.
ترجمه کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - پادشاهان و ملکهها مایه افتخار کاخ سینما هستند: داستان اقتدار اغراقآمیز آنها به درامهای خوب منجر میشود و داستانهای نامعقول فرهنگ فانتزی و عجیبو غریبشان به کمدیهای خوب.
نمایش سلطنت و پادشاهی یک امتحان سخت برای استعداد هنری کارگردانهاست، چون شیوه زندگی پرجلال و شکوه سلطنتی و تالارهای قدرت حفاظتشده، نیاز به تخیل قوی و تحلیل و مقابله بیپروا با قدرت دارد.
در سینما فیلمهایی که درباره پادشاهان و پادشاهیهاست، ژانری غیر قابلگریز و اساسا سیاسی محسوب میشود و بیش از همه یک ژانر بینالمللی درمقابل وسترن آمریکایی.
فصل چهارم سریال «تاج» (The Crown) که دو هفته پیش از شبکه نتفلیکس پخش شد واکنشهای مثبت زیادی به همراه داشت؛ بهخصوص که فصل جدید داستان آشنایی و ازدواج پرنسس دایانا و پرنس چارلز را هم روایت میکرد که یکی از مهمترین داستانهای عاشقانه و ازدواجها و جداییهای قرن بیستم محسوب میشود.
اورلاندو / Orlando
۱۹۹۲ | سالی پاتر
اقتباس سالی پاتر از رمان ویرجیانا وولف، قابی مجلل برای نمایش استعداد هنری تیلدا سوینتون است؛ همچنین این فیلم نمایشی است از پیچوخمهای یک زندگی رویایی که با امتیازهای ویژه سلطنتی سرشار شده و تغییرشکل داده است. الیزابت اول - که نقشش را کوئنتین کریسپ بازی میکند- در سال ۱۶۰۰ جایگاهی نزدیک خودش را به یک جوان، اورلاندو، داد.
سالی پاتر در «اورلاندو» شبیه سریال «تاج» شیوههای قصهگویی را به کار میگیرد تا از یک داستان خشک سلطنتی روایتی جذاب و پرکشش بسازد. دراقع در چنین روایت تاریخیای اتکای درام به شخصیتهاست و ساخت فضا و زمان دوران قرن هفدهم در اولویت بعدی است.
ملکه یانگ کوای فی / Princess Yang Kwei-fei
۱۹۵۵ | کنجی میزوگوچی
کنجی میزوگوشی یکی از بزرگترین فیلمسازان سیاسی، در طول دوران کاریاش تأیید کرد که تبعیت از زنان در نظام سیاسی اتفاقی نبوده است بلکه جزوی از ذات قدرت است، نه تنها در ژاپن بلکه در همه امپراطوریها.
این درام تاریخی که اولین فیلم رنگی میزوگوچی است و یکسال قبل از مرگش منتشر شد، داستان سقوط امپراطوری در سلسله تانگ در چین قرن هجدهم را روایت میکند. امپراطور شوان زونگ (با بازی ماسایوکی موری) رهبر سالخورده، ولی نیرومندی است که در سوگ تسلیناپذیر همسرش نشسته است. یک کارگزار مشتاق ترقی از قبیله یانگ، دخترعموی زیبا و باهوش، اما فقیرش با نام یوهوان (با بازی ماچیکو کیو) را به امپراطوری میآورد. یوهوان با نشاندادن خرد و روحیه همدلیاش به پادشاه، خودش را دل او جا میکند. پادشاه او را به همسری میگیرد و خاندان یانگ را به دربار میآورد. اما تجملات درباریان جدید شرایط سختی را برای مالیاتدهندگان به وجود میآورد و آنها علیه یانگها شورش میکنند و خواستار مرگ آنها، بهخصوص شاهزاده خانم جدید، میشوند. میزوگوچی این افسانه را با شور و حرارت زیاد و شوخطبعی ظریفی به فیلم در میآورد.
ناقوسهای نیمهشب / Chimes at Midnight
۱۹۶۵ | اورسن ولز
سلطنت، محبوب شکسپیر بود و شکسپیر هم محبوب اورسن ولز. «ناقوسهای نیمه شب» آخرین فیلم درامی است که ولز که در طول زندگیاش به پایان رساند (و به اعتقاد من و خود اورسن ولز بزرگترین فیلم او). فیلم بر شخصیت فالستاف متمرکز است که خود ولز نقشش را بازی میکند. داستان فیلم هم در زمان شاهزاده هال روایت میشود که از پنج نمایشنامه شکسپیر گرفته شده است، بیشتر از قسمتهای اول و دوم «هنری چهارم». دیالوگهایی هم از نمایشنامه «همسران خوش ویندزور» شکسپیر در فیلم وجود دراد.
فالستاف شوالیهای فربه است، مردی خوشگذاران، عشرتطلب و بی قید و بند که در زندگی کاری جز خوردن و نوشیدن و عیاشی ندارد. داستان فیلم درباره رابطه پدر و پسری فالستاف با شاهزاده هال است. شاهزاده هال باید میان وفاداری به فالستاف یا پدرش، هنری چهارم، یکی را انتخاب کند. خود ولز «ناقوسهای نیمهشب» را بهترین اثرش میدانست. او در این باره گفته بود: «اگر قرار باشد براساس ساخت فیلمی به بهشت بروم، «ناقوسهای نیمهشب» تنها فیلمی است که پیشنهاد میکنم به خاطر آن من را به بهشت بفرستند. فکر میکنم به این دلیل که از نظر من این فیلم نقصهای کمی دارد.»
ولز با بودجه اندکی که داشت، توانمندترین بازیگران شکسپیری را برای این فیلم جمع کرد؛ مارگارت رادرفورد در نقش بانو کویکلی و ژن مورو در نقش دال تیرشیت.
ملکه اسکارلت / The Scarlet Empress
۱۹۳۴ | جوزف فون اشترنبرگ
ظلم و ستم و شقاوت نتیجه و مرکز انحصار قدرت است و جوزف فون اشترنبرگ آن را در مرکز نمایش موحش و غمانگیزش قرار داده است. فیلم درباره رسیدن کاترین بزرگ به قدرت مطلق روسیه است، با بازی پرظرافت مارلنه دیتریش. فیلم دقت تاریخیاش را فدای شکوه و جلال جنونآمیز تصاویرش میکند؛ سردیسهایی ترسناک، سایههایی موحش که از شعله لرزان شمعها بهوجود آمدهاند. فیلم بر اساس روزنامه خاطرات کاترین دوم ساخته شده است.
به قدرت رسیدن لویی چهاردهم / The Taking of Power by Louis XIV
۱۹۶۶ | روبرتو روسلینی
ساخت چنین فیلمی از روسلینی، یکی از فیلسوفان سینما، اصلا عجیب نیست. ایده دراماتیزهکردن سلطنت و جذابیت ماندگار آن. مرکز درام تاریخی او لویی چهاردهم ۲۲ ساله است که بعد از مرگ کاردینال مازارین در سال ۱۶۶۱ با تهدیدها و سرکشیهای درباریان روبهرو شد و برای تحیکم قدرتش برنامههایی فرهنگی ریخت. او بهجای تحمیل قدرتش، آن را بخشید. کاخ ورسای را ساخت و خواصش را به آنجا برد. لویی چهاردهم بر توسعه فرهنگ پیچیده دربار –مد، غذاها و هنر عالی- نظارت داشت. فیلم در بین بهترین فیلمهای اسکورسیزی هم هست. او درباره این فیلم گفته است:
«روسلینی در سومین دوره تجربه فیلمسازیاش تصمیم به ساخت یک دانشنامه سینمایی گرفت. «به قدرت رسیدن لویی چهاردهم» اولین فیلم از این مجموعه فیلمهای آموزشی بود که با کارگردانی روسلینی به یک شاهکار هنری بدل گشت. وی این فیلم را با دوربین شانزده میلیمتری برای تلویزیون ساخت و آن را ضددراماتیک نامید. من به شخصه هر دو سال یکبار فیلم را به نمایش میگذارم. وقتی این فیلم را بر پرده بزرگ سینما میبینید نماهایی را خواهید یافت که به تابلوهای نقاشی شبیه هستند. روسلینی هرگز نتوانست دید هنرمندانهاش را در آثارش نادیده بگیرد. ده دقیقه انتهایی فیلم که به نمایش گذاشتن قدرت را نشان میدهد، نمونهای بیهمتا در تاریخ سینماست. این نمایش قدرت از طریق شمشیر یا سخنرانی یا مسئله ظاهری شبیه به آن بیان نمیشود بلکه روسیلینی به شکلی خارقالعاده، تئاتری درباره لویی چهاردهم میسازد که لباسها، غذاها و نحوه خورد و خوراک او را نشان میدهد.»
منبع: نیویورکر