دیگو آرماندو مارادونا، ستاره فقید فوتبال دنیا و آرژانتین زندگی متفاوتی را با دیگر اسطوره های این رشته ورزشی در پیش گرفت.
به گزارش شهرآرانیوز؛ هیچکس بهاندازه مارادونا در این چند سال به مرگ کامبک نزده بود. آنقدر به زندهماندنش اعتماد داشتیم که وقتی خبر اولیه فوتش مخابره شد، مطمئن بودیم مثل دفعههای قبل، خیلی زود تکذیب میشود؛ اما متأسفانه اینبار اسطوره قصد بازگشت نداشت. او رفت و حالا کافران فوتبال بهراحتی میتوانند بگویند فوتبال خدا ندارد. بله متأسفانه از الان به بعد حق با آنهاست. مارادونا تنها یک بازیکن و نماد نبود، او یکتنه بهاندازه همه اساطیر همه رشتههای ورزشی، وزن، اعتبار و جایگاه داشت.
کدام نام در کدام رشته ورزشی همسنگ او به شهرت رسید و چند دهه با قدرت تمام در آن بالا ماند؟ همه آنچه امروز مسی دارد، از کفه ترازوی قیاسش با دندیهگو است. پسرک موفرفری لاغراندام تنها و تنها ۱۵ سال سن داشت که بزرگترین مأموریت همه زندگیاش را انجام داد؛ قبل از آنکه جهان فوتبال او را بشناسد و میلیاردها نفر شیفته جادویش شوند. او در همان پانزدهسالگی کاری را کرد که تا روز پایان زندگی از بابت انجامش رضایتخاطر تمام داشت. یک خانواده پرجمعیت، پدری کارگر و زحمتکش که حتی یک خانه معمولی برای زندگیکردن نداشتند. جادوی اول همان روز بود. لحظهای که پسر کوچک خانه، یکتنه دست همه خانواده را گرفت و به یک خانه آبرومند برد و دیگر به محله کثیف سابق برنگشتند. اگر از آن تاریخ به بعد بهخاطر یک تصادف یا هر حادثه تلخ دیگری فوتبالش تمام میشد، باز هم او رسالت اصلیاش را انجام داده بود.
طوری که بعدها در مستند آصف کاپادیا بهصراحت گفت «هدفم نجات خانوادهام از آن محله کثیف بود که انجامش دادم». باقی برای دل خودش بود و مبتلاکردن میلیونها نفر به جادویش. قصه دیهگو آرماندو مارادونا هیچ نقطه ناگفتهای ندارد که تا امروز کسی به آن نپرداخته باشد، او همانی بود که باید باشد. در متر متر خاورمیانه، در سانتبهسانت آمریکای لاتین، در هر کجایی از جهان در دهه۸۰ و ۹۰ میلادی که چند پسربچه با پای برهنه بهدنبال یک توپ پلاستیکی میدویدند، آرزو و رؤیایی جریان نداشت جز مارادوناشدن، جز مارادونابودن. معجزه از این بالاتر؟ پیشرفت از این بیشتر؟ مارادونا چه چیزی میخواست که به آن نرسید؟ نقطه سیاه زندگی مارادونا که بیراه نیست اگر بگوییم همان باعث شد در شصتسالگی و خیلی زود از بین ما برود، همان گرد سپید کوکائین بود.
او در مستندی که چند سال قبل امیر کاستاریکا دربارهاش ساخت، خیلی صریح و بیپیرایه اعتراف کرد و گفت: من فوتبالیست خوبی بودم، اما اگر این گرد سفید نبود، میتوانستم بهتر هم باشم. همین یک جمله نشان میدهد که اعتیاد او به موادمخدر چه ضربه مهلکی به جهان فوتبال زد. تصور کنید مارادونا از آن چیزی که ما دیدیم، بهتر هم میشد! تصورش هم باعث ترشح آدرنالین میشود. آنقدر به مرگ کامبک زده بود که شامگاه ۲۵نوامبر وقتی خبر مرگش را رسانههای مختلف جهان میزدند، ته دلمان قرص بود که باز هم خبر تقلبی است.
مارادونا قرار نیست به این زودیها برود. ۲ هفته قبل با وضعیتی اورژانسی از ناحیه مغز عمل جراحی انجام داد و وقتی به سلامت بیرون آمد، خودمان را آماده کرده بودیم که دستکم ۱۰ سال دیگر او را ببینیم؛ اما اینبار دیگر هیچ فرصتی برای بازگشت نبود. سبک غلط زندگی، همآغوشی جدانشدنی با مواد مخدر، دستآخر با بزرگترین ورزشکار همه اعصار، همان کاری را کرد که نباید. یوهان کرایوف قبل از مرگ و پس از آنکه فهمید دچار سرطان شده است، در جملهای تاریخی گفت؛ فوتبال همهچیز به من داد و سیگار همه آنها را گرفت و درمورد مارادونا باید گفت فوتبال به او همهچیز داد و تنها او خودش بود که توانست همهچیز را اینگونه بیرحمانه از خویشتن بگیرد.