کتابخوان واقعی کیست؟ یکی از پاسخ هایی که برای این پرسش به ذهن می رسد این است که هر کسی که کتاب بخواند اما این دست کم با آن شأن والایی که همیشه برای کتاب و کتابخوان و کتابخوانی قائل بوده ایم، چندان جور درنمی آید! بحث و تحلیل دراین باره در گنجایش این مجال نیست؛
همین قدر باید گفت که اهل مطالعه ای که در تاریخ نامشان مانده، یا دانشمند و دانشور و نویسنده و فیلسوف و پژوهشگر و از این گروه افراد بوده اند و یا مردمی گمنام و شهروندانی عادی که البته جوامعی توسعه یافته و پیشرفته را پدید آورده اند. بااین همه، امروز ممکن است درباره افرادی شائبه کتابخوانی پیش بیاید که درواقع ربط بجایی به این مقوله ندارند.
این گوشزد قرار نیست گزک خرد و خفیف کردن دیگران به دستمان بدهد بلکه امیدوارم از رهگذر این بحث، به نتایجی کاربردی برای انتخاب و خواندن کتاب های خوب برسیم یا اقلا جرقه تأمل در آنچه زده شود که تاکنون خوب تلقی می کرده ایم.
برای روشن شدن بحث، بگذارید پرسش ابتدای یادداشت را به شکلی دیگر مطرح کنم: کتابخوان تقلبی کیست؟ کم نیستند آدم هایی در پیرامون ما که اهل مطالعه شناخته می شوند اما با نگاهی به کتاب هایی که می خوانند، کاشف به عمل می آید که رمان ها و پاورقی های عشقی، زمینه علاقه آن ها را شکل می دهد؛
البته رمان عاشقانه نه تنها به خودی خود چیز بدی نیست که بسیاری از شاهکارهای ادبیات در این ژانر نوشته شده اند، اما نکته در درک آن آدم ها از مطالعه است؛ اینکه اساسا جنبه احساساتی و سطحی ماجرا برایشان جذاب است و اگر نکته ها و مفاهیمی انسانی نیز به عنوان برداشت خود از کتابی به زبان می آورند که خوانده اند، معمولا مُشتی عبارات کم مایه کُلی یا بدیهی یا گزین گویه هایی است که تنها به کار صفحات مجازی شخصی و آراستن عکس آن آدم ها در مثلا اینستاگرامشان می آید! برخورد آن ها با عاشقانه ای ارزشمند از جنس «گوژپشت نتردام» ویکتور هوگو یا «بربادرفته» مارگارت میچل با رویارویی شان با، برای نمونه، آثار کم ارزش مؤدب پور تفاوتی ندارد؛ از همگی لایه ای احساساتی را درمی یابند.
طیفی دیگر از این قشر، افرادی عموما از طبقات متوسط به بالای جامعه اند که همان طور که دل به تجملات خوش می کنند و شیفته خرید وسایل لوکس هستند، بدشان نمی آید که وجهه ای فرهیخته نیز از خود به نمایش بگذارند. آن ها از روی تبلیغات و معرفی های این و آن، کتاب هایی را که به نظرشان خوب است، می خرند و در طبقات کتابخانه ای می چینند که چه بسا در پذیرایی منزل و در معرض دید مهمان است.
حتی ممکن است این کتاب ها را بخوانند و فضلی هم اظهار کنند اما همچون طیف قبلی، در امر تشخیص لنگ می زنند و توان بازشناسی عرفان های نوپدید لاکچری (آثار اوشو، کوئیلیو و ...) را از ادبیات عرفانی ژرف و پیشینه داری چون متون نظم و نثر عطار و مولانا ندارند. عده ای دیگر را در نظر بگیرید که می خواهند کتابخوان باشند اما نه شناخت بایسته ای از کتاب ها دارند و نه راهنمای شایسته ای در این زمینه؛ عده ای که «قورباغه ات را قورت بده» و کتاب های موفقیت یک شبه و ترجمه های ضعیف از آثار ادبی قوی (شازده کوچولو، کوری، بیگانه، قلعه حیوانات و جز این ها) و شعر سانتیمانتال کارو و کتاب های جدی مانند شاهکارهای ادب کهن (دیوان حافظ، مثنوی و ...) را در کنار هم می خرند و می خوانند. همچنین کسانی که از سر کنجکاوی ناخنکی به کتاب ها می زنند؛ مثلا اگر شنیده باشند که فلان کتاب بهمان مسئله جنجالی سیاسی یا اعتقادی را مطرح کرده است.
نگارنده این سطرها به جز شهروندانی گوش به دهان مجری های تلویزیون و ماهواره، بچه هایی نوبالغ را از دوران نوجوانی خود به خاطر دارد که در کتاب ها اسرار مگو و حرف های ممنوعه را می جستند. طیف های یادشده و شاید طیف هایی دیگر کتاب نمی خوانند که به درکی بیشتر از جهان و موجودات هم گوهر خود دست پیدا کنند یا درعمل پیامد خواندن هایشان این نیست. مطالعات این افراد رشد فرد و جامعه را در پی ندارد، اگرچه ممکن است به هرحال همین سطح از خواندن از هیچ نخواندن بهتر باشد. پس چه باید کرد؟
بهره گیری از دانش و تجربه آدم های کتابخوانِ «فرهیخته» و «متخصص»، یکی از نتیجه بخش ترین راه ها می تواند باشد؛ اینکه مثلا برای انتخاب رمان و مجموعه داستان، نظرات نویسندگان و منتقدان را دریابیم. راه های سخت تر و زمان بر هم هست؛ خواندن فلسفه و کتاب هایی که نگاه انسان را وسعت می بخشد و قوه تجزیه و تحلیلش را ارتقا می دهد. روی هم رفته، هر راهی که پیدا می کنیم، باید مسیری باشد رو به تعالی، رو به کتابخوانِ واقعی شدن.