شاعر «کوهستان»، زاده آبان ۱۳۶۳ در استان فارس است و از پنج سال پیش، مهمان ادبیات خراسان و مشهد شده است و این شهر را وزنه سنگینی در ادبیات کشور میداند و البته خانه دوم خودش. در ادامه گفت و گوی ما را با علی حسینی میخوانید.
لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز - شاعری زاده زاگرس که از کودکی پای شاهنامهخوانی پدرش نشسته است. در ده سالگی اولین شعر زندگیاش را بهطور ناخواسته سروده و نوشتن مداوم شعر را نه به عنوان یک مشغولیت بلکه به عنوان ریسمان محوری زندگیاش میداند که هرگز آن را رها نکرده است. نخستین مجموعه شعر علی حسینی با عنوان «کوهستان»، ۵۰ شعر سپید است که به تازگی از سوی نشر چشمه راهی بازار شده است و از آنجا که به گفته خودش این شانس را داشته فضای ادبی قطبهای ادبی ایران همچون تهران، فارس، خوزستان و بوشهر را تجربه کند، این کتاب به خوبی دیده شده و در نشریات مختلف، نقد و بررسی شده است.
شاعر «کوهستان»، زاده آبان ۱۳۶۳ در استان فارس است و از پنج سال پیش، مهمان ادبیات خراسان و مشهد شده است و این شهر را وزنه سنگینی در ادبیات کشور میداند و البته خانه دوم خودش. در فصل سرودنی دیگر، به گپوگفت با علی حسینی درباره ویژگیهای مجموعه شعر تازه او پرداختهایم. شعرهایی که به دنبال خلق زیباییاند حتی اگر آمیخته با اندوه باشند. در ادامه گفت و گوی ما را با علی حسینی میخوانید.
نوشتن درباره احوالات شخصی مانند آنچه در مجموعه شما اتفاق افتاده، چگونه میتواند به شعری تبدیل شود که در خواننده حس ایجاد کند و او خودش را در آینه شعر شاعر ببیند؟
بیشتر آثار بزرگ تاریخ ادبیات، برگرفته از زندگی شخصی نویسندگانش است. نمونهاش «دن آرام» شولوخوف و «طبل حلبی» گونتر گراس. انتخاب شخصی من هم چیزی به جز این نیست که درباره رنج درونی خود بنویسم و ادبیات هم چیز دیگری جز این نیست. البته بخشهایی هم برخورد من با مکاتب ادبی گوناگون است که آن هم روی نگاه من تأثیر گذاشته است. در هر صورت، کتاب از دست من رفته است و به دیگران رسیده و میتوانند درباره آن قضاوتهای گوناگونی داشته باشند.
بازه نوشتن شعرهای شما در کوهستان حدود یک دهه است. آیا تغییر در جهانبینی شما را میتوان در شعرها دید و اصلا چگونه شعرها را در کنار هم چیدهاید که شعر سال ۹۰ هم در کتاب آمده است؟
این کتاب آینه تمام نمای ده سال اخیر من نیست. ۱۱ شعر از این کتاب حذف شده است. ۷ شعر از همین کتاب هم ناقص است. درواقع من سر دوراهی قرار گرفتم که مانند خیلیها چند کتاب چاپ کنم یا یک کتاب. این ۵۰ شعر را هم از بین بیش از ۳۰۰ شعرم در دهه ۹۰ انتخاب کردهام که زندگی و جهانبینیام را پوشش میدهند. ولی آنچه انتخاب کردهام با مشورت بوده و درنهایت این تعداد از شعرها که فضای یکدستتری داشته، کنار هم قرار گرفته است. درهرصورت، کتاب را صاحب دو نگاه میدانم. شعرهای قبل از سال ۹۵ و بعد از این سال که تغییر جهانبینی هم در بین شعرها و این سالها اتفاق افتاده است. به نظر من، الگوی کتابسازی غلطی در ایران وجود دارد که شاعران، چند شعر خوب را بین تعداد زیادی شعر ضعیف قرار میدهند. شعرهای یک مجموعه، میتواند یک سطح را تجربه کند و از آن پایینتر نیاید. یعنی جهانی از کلمات شکل بگیرد و خوانندگان در آن بین، جهانبینی شاعر را دریابند.
هرچه در خواندن «کوهستان» پیش میرویم، انگار گشایشی در شعرها اتفاق نمیافتد و گویی شاعر در برخورد با مشکلات و رنجهای زندگی، منفعل برخورد میکند. در پاییز ۹۳ سرودهاید: «سرطان منم»، در پاییز ۹۴، میگویید: «از سیسالگی گذشتهام و همچنان شعرهای غمگین میگویم» نشانه امیدی کوچک، اما در شعر آخر و در آبان ۹۷ دیده میشود: «دیشب بر تن طولانیام جوانهای کوچک دیدم، این باید ردیابی چیزی باشد که طبیعت در تنم کار گذاشته است». نظرتان در این باره چیست؟
شعر آخر تنها شعری بود که روی چیدمان آن برای انتهای مجموعه، تأکید داشتم. آنچه میگویید را درک میکنم، اما در شعرهای من نگاه امیدوارانه وجود دارد و به نظرم تنها جایی که در ناامیدی کامل قرار گرفتم، شعری بود که در شب تولدم نوشتم: «تنها طپش در چشمان من است. آن را هم در آبها فرو میبرم و خاموش میکنم»، اما در باقی شعرها، در آستانه عشق و مرگ بودهام و به نوعی بر لبه تیغ، قدم زدهام که اتفاقا کار دشواری است. ولی تسلیم نشدهام.
در مصاحبهای گفته بودید «کوهستان»، کتابی در ستایش عشق است در زمانهای که همه چیز علیه عشق است. اما شما تصاویر زیبا را با نگاهی تلخ روایت کردهاید. مثل شکوفههای نیشابور که تگرگ آنها را کشته ستایش عشق، چگونه با این نگاه تلخ اتفاق افتاده است؟
در بیانیه شعر حجم، جملهای ساده بیان شده: «شعری که در زیبایی خود خشونت میکند.» که البته در ادبیات ایران نتوانستند آن را به خوبی عمل کنند و بعدها فراموش شد. شاید تا حدی این نگاه، در نهاد و ناخودآگاه من جا گرفته و از ده سال پیش، کم کم به شعر من وارد شده است.
در این میان، تصور میکنم، هر شعری که مینویسم آخرین اثرم است و به همین دلیل، تمام نوشتنهایم را جدی میگیرم. به ویژه نوشتن از زیبایی و آن را عنصر فراموششده در شعر ایران میدانم. اهمیتی هم ندارد که از اندوه و طردشدگی عشق بنویسم. چون این اندوهها، تقصیر عشق نیست و از زیباییاش کم نمیکند. مهم خلق زیبایی است و اینکه در روزگار سختی، عشق را تخطئه نکنیم و از بین نبریم. کاری که ادبیات و سینما و ترانههای امروز ما میکنند و دیگر کسی درباره عشق نمینویسد.
عنوان مجموعه شما، نام رمان «هیچ دوستی به جز کوهستان» بهروز بوچانی را به ذهن میآورد که اتفاقا او هم زاده زاگرس است و کتاب او را هم نشر چشمه منتشر کرده است.
اسمگذاری مجموعه من پیش از جایزه گرفتن بهروز بوچانی و مطرحشدن کتابش اتفاق افتاد. در این بین، هیچ کس تا به حال اسم کوهستان را به تنهایی در تاریخ ادبیات ایران به کار نگرفته بود. البته من به عنوان لری که در زاگرس به دنیا آمده و بهروز بوچانی هم به عنوان کردی که در زاگرس به دنیا آمده، به یک اندازه حق استفاده از کوهستان را داریم. این را هم بگویم این بسامد بالای کوهستان در شعرها بود که خودش باعث شد این اسم را انتخاب کنم.
از این هم بگویید که تجربه زندگی در شهرهای مختلف ایران و تعامل با فضاهای ادبی این شهرها، چه تأثیری در شعر شما گذاشته است؟
تمام این ارتباطها به نفع مجموعه من تمام شده است. هم از فروش کتاب در یک ماه گذشته راضی بودهام و هم در نشریات مختلف، نقد و نظرهای مختلفی بر این مجموعه نوشته شده است. اما حضور و زندگیکردن در شهرهای مختلف به شناخت خود من کمک کرده است و وقتی خودت را بهتر بشناسی بهتر میتوانی بنویسی. چنانکه برای من، دوری از زاگرس باعث شد شاخصههای آن به شعرم بازگردد. زندگی در مشهد هم شاخصههایی که در وجودم نمیدیدم را پویا کرد و زندگی در تهران هم به همین صورت. باید بگویم همه اینها بیشتر به خودشناسی من کمک کرده است.
نمیتوانم به تو قولی بدهم
اینکه پاییز سال بعد، کجاهاییم
از آن سؤالهاست
ما که خرمالو نیستیم
عزیزم!
در دوری از تو
چیزهایی آموختهام
که دوستشان دارم
دارم در دوری ورزیدهتر میشوم
زندگی با مردمان
و میان مردمان
قلبم را به کوچکیِ روزنهای کرده.
اما همچون هسته اتمها قویست
و میتواند زندگی را ببلعد
و در خود فرو ببرد
میتواند زندگی چریکیِ خودش را داشته باشد
بهمن ۹۷
***
باران پاییزی میآید
و خانهی شاعر را
کوچکتر میکند.
تو پر سروصدایی باران!
و این همه تحرک
مرا میترساند
-مرا که شاخهی بینوای درختم-
اما صدای آدمیان را کشتهای
و این خوب است.
آنچه در اندامهای من میبینی
سکوت است
و انگار هرگز
بیقراری در تنم نبودهاست
تنها تپش
در چشمان من است.
آن را هم
در آبها
فرو میبرم
و خاموش میکنم
آبان ۹۷
فصل سرودن: گفتوگو با شاعران خراسانی