شاید اشکال کار از آنجایی است که برای پی بردن به صحت وسقم و پیداکردن اصل و مرجع سخن یا شعری، به جای رجوع به کتابها و منابع معتبر و مکتوب، به سراغ فضای مجازی رفتیم و گوگل و اینترنت.
محبوبه عظیم زاده | شهرارانیوز - شاید اشکال کار از آنجایی است که برای پی بردن به صحت وسقم و پیداکردن اصل و مرجع سخن یا شعری، به جای رجوع به کتابها و منابع معتبر و مکتوب، به سراغ فضای مجازی رفتیم و گوگل و اینترنت؛ فضایی که کافی است در آن ۲ کلمه کنار هم بگذاریم تا هزاران صفحه بی ربط و باربط مقابل چشمانمان باز شود. نتیجه کار هم این میشود که همچنان خیلیها «گاهی گمان نمیکنی، ولی خوب میشود/ گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود» را که بارها و بارها و به صورت موکد گفته اند سروده قیصر امین پور نیست، متعلق به او میدانند.
اتفاقی که به جز قیصر، برای خیلی از نویسندهها و شاعران دیگر ما هم رخ داده است. نمونه تازهتر آن میشود شعری که دکتر محمود انوشه در روزهای گذشته در برنامه دورهمی خواند و گفت که از سرودههای مولاناست، در صورتی که این گونه نبود: «هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر/آرامتر از آهو بی باک ترم از شیر/هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر/رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر».
مولانا، سردمدار اشعار جعلی
بیش و کم، مدت زیادی از پخش این قسمت برنامه دورهمی گذشته است. بااین حال، بریدههایی که بعد از پخش همچنان در فضای مجازی دست به دست میشد، باعث شد پویش مبارزه با نشر جعلیات که حالا مدتی است هم وغم خودش را روی زبان و ادبیات فارسی گذاشته است، با یادآوری این نکته که پیشتر اعلام کرده بود این بیتهای منسوب به مولانا جعلی است، دوباره در یادداشتی بنویسد: «غم انگیز است که جعل این گونه، چون بوتهای عبث و هرز بر همه شئونات جامعه ادبی و هنری ریشه دوانده و به فضای مجازی و حقیقی زندگی ما راه یافته است، آن هم به وسیله افراد نام آشنا!» شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید این پویش شامل عدهای از استادان دانشگاه، دانشجویان ادبیات و تاریخ و خانواده شعرا از جمله بهار مشیری، آنا پناهی، آیه امین پور، علی بهبهانی و زردشت اخوان میشود که هدفشان مبارزه با جعلیات است.
بنا بر گفتههای مدیر این پویش، تا تابستان ۱۳۹۷ تعداد ۵۵۷ نمونه جعلی شناسایی شد که از این میان ۱۰۳ اثر به مولانا، ۵۰ اثر به شاملو، ۴۴ اثر به سهراب سپهری، ۴۴ اثر به صادق هدایت، ۶۶ اثر به حسین پناهی، ۳۴ اثر به فروغ فرخزاد و ۳۳ اثر به سیمین بهبهانی نسبت داده و منتشر شد. اتفاقی که کافکا، مارکز، گاندی و... هم از آن بی نصیب نمانده اند.
مشکل واقعا همین ۲ بیت نیست
در میان نظرهای کاربران درباره داستان پیش آمده در برنامه دورهمی، عدهای معتقد بودند که تمرکز روی اصلی یا جعلی بودن این شعر چندان لزومی ندارد و چیزی که مهم است بن مایه شعر و حرفی است که میزند. بااین حال، شاید وقتی چاپ شعرهای اشتباهی از شاعران بنام را در کتابهای درسی و آموزشی به خاطر بیاوریم، نتوان خیلی ساده از کنار این ماجرا گذشت. نکتهای که اسماعیل امینی، شاعر و منتقد، چندی پیش به آن اشاره کرده و گفته بود: «ناشری پرآوازه که کتاب کنکور ادبیات در شمارگان بسیار زیاد و آموزش زبان و ادب فارسی برای دهها هزار داوطلب کنکور منتشر میکند، همین جعلیات را به نام شعر، آن هم شعر قیصر امین پور در کتاب میآورد، یعنی کتابی که وظیفه اش آموختن قواعد شعری و از جمله وزن و قافیه و دستور زبان است، به دست کسانی تهیه میشود که سادهترین قواعد شعر و زبان فارسی را نمیدانند».
آنا پناهی، دختر حسین پناهی، نیز مدتی پیش درباره این قبیل اتفاقات گفته بود: «فضای مجازی تأثیر بسیاری در تحریف آثار پدرم داشته است و به جرئت میتوان گفت که نقشی مخرب در به وجود آمدن این قضیه داشته است. البته کسانی که برای خواندن مطالب و اشعار وی به این فضا رجوع میکنند هم به همین اندازه مقصر هستند.»
سلبریتیهایی که نطق میکنند
در برنامه
دورهمی پیش از این هم از این گافها اتفاق افتاده است. شاید شما هم خاطرتان باشد زمانی را که پرویز فلاحی پور میهمان مهران مدیری بود و در قسمتی از برنامه با یادی از قیصر امین پور خواند: «گاهی دلم برای گریه تنگ میشود!» البته نمونههای این چنینی بیشتر از این هاست. پرواز همای، محمدرضا گلزار، پرویز پرستویی و تهمینه میلانی همگی جزو کسانی هستند که بارها متنها و جملات و شعرهایی را به اشتباه از شاعران نام آوری نقل کرده اند، بدون اینکه از درستی آن اطلاع داشته باشند.
صفحاتی که مخاطبان زیاد و متفاوتی دارند و جالبتر اینکه خیلی اوقات همین نقل قولها بهانهای میشود برای گوشزدکردن و حرفهایی با زمینه نصیحت کننده و تلاش برای فرهنگ سازی. حالا در کنار اینها بگذارید بلاهای دیگری را که آرام آرام دارد به سر زبان و ادبیاتمان میآید، مثل جمله بندیهای ابتکاری و کلمات نصفه نیمه با املاهای عجیب وغریب که بین قشر نوجوان حسابی رایج شده است و معلوم نیست اگر اوضاع به همین منوال پیش برود تا چند صباح دیگر چیزی از زبان و ادبیاتمان باقی میماند یا نه. به قول هوشنگ ابتهاج: «من نگرانی ام این است که ۱۰۰ سال دیگر مثلا فقط چند متخصص باشند که زبان فارسی را بلد باشند و اصلا این زبان دیگر وجود نداشته باشد. یک چندتایی متخصص باشند که ما یک کتاب ببریم پیششان بگویند بله، این کتابی است مال خواجه حافظ شیرازی که پیشترها شب چله از تویش فال میگرفتند. آن متخصص کتاب را بخواند و با زبان آن زمان برای ما تعریف کند.»