صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفت‌وگو با فاطمه عمادالاسلامی، همسر شهید کاوه

  • کد خبر: ۵۸۱۸۹
  • ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۹
  • ۱
هنوز هم بیشتری‌ها او را با نام همسر شهیدش یعنی محمود کاوه می‌شناسند، همان کسی که به شجاعتش معروف بود و همه وجودش را وقف انقلاب کرد. فاطمه عمادالاسلامی، همسر شهید کاوه، نیز خصلت‌هایی شبیه به او داشت و چیزی که برای خود انتخاب می‌کرد برای دیگران هم می‌پسندید.
سعیده آل ابراهیم  | شهرآرانیوز - هنوز هم بیشتری‌ها او را با نام همسر شهیدش یعنی محمود کاوه می‌شناسند، همان کسی که به شجاعتش معروف بود و همه وجودش را وقف انقلاب کرد. فاطمه عمادالاسلامی، همسر شهید کاوه، نیز خصلت‌هایی شبیه به او داشت و چیزی که برای خود انتخاب می‌کرد برای دیگران هم می‌پسندید. او حتی در دورانی که مجرد بود با یک گروه، وظیفه خبرگیری از خانواده‌های شهدا، رزمنده‌ها، اسرا و مفقودان را داشت. دل در گرو این وطن دارد و از هیچ کاری برایش دریغ نکرده است و دریغ نمی‌کند. از سال ۶۱ تاکنون از فعالیت‌های عام‌المنفعه و خیرخواهانه دست برنداشته است. ۴ دهه است بی‌وقفه گره‌های زندگی دیگران را چه با دست چه با دندان باز می‌کند و حالا سرپرستی ۱۵۰۰ همسر شهید را برای کمک‌رسانی به خانواده‌های ضعیف، برعهده دارد. با وجود این، خودش را قطره‌ای می‌داند درون دریای وسیع کمک به هم‌نوع.


قرارمان با فاطمه عمادالاسلامی در دفتر روزنامه است، اما نه برای اینکه از شهید کاوه برایمان بگوید، زیرا برای همه‌مان نامی آشناست. خیلی‌هایمان به‌خوبی از رشادت‌های این مرد میدان جنگ باخبریم. این‌بار قرار است از خودش بگوید، از تفکرش و کار‌هایی که بی‌مزد و بدون توقع انجام داده است. می‌شود گفت درباره مشکلاتی که دیگران برایش مطرح می‌کنند، به هیچ‌کس «نه» نمی‌گوید. حتی زمانی که دیگر هیچ کاری از دستش برنیاید دعای خیرش را بدرقه راهشان می‌کند. ساده، صمیمی، مهربان، دلسوز و بی‌تکلف: این‌ها صفت‌هایی است که از اولین برخورد با او دستم را گرفت. می‌گوید: هنوز هم کسانی هستند که من را می‌بینند و می‌گویند باورمان نمی‌شود این‌طور خودت هستی. فکر می‌کنند همسر شهید کاوه شخصیتی دست‌نیافتنی است.
 
عمادالاسلامی، این حس وطن‌دوستی و کمک به دیگران را از خانواده به‌ویژه از مادرش به ارث برده است. او بار‌ها به چشم دیده بود مادرش دستور‌های پیش از انقلاب را مو‌به‌مو اجرا می‌کند و حتی نوار‌های سخنرانی را میان افراد پخش می‌کند. با اینکه سن و سال کمی داشت، خوب به خاطر دارد که آن روز‌ها در خانه‌شان محفل بحث‌های انقلابی داغ بود و می‌شود گفت خانواده‌شان پای ثابت تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی به شمار می‌رفت. ۶ سال داشت که پدرش برای همیشه چشم از جهان فرو بست، اما مادرش راه پدر را که روحانی بود استوارتر از همیشه ادامه داد.

 

عضویت در گروهی که از خانواده‌های مستضعف خبر می‌گرفت

او متولد سال ۴۰ است و بنیه سیاسی‌ای که از خانواده آموخته بود، انگیزه بیشتری برای خدمت به او می‌داد. عمادالاسلامی پیش از انقلاب به دلیل اعتقاداتی که داشت، درس را نصفه‌نیمه رها کرد و بعد از انقلاب مدرسه از سر گرفت. او بعد از انقلاب در حوزه خبرگیری از خانواده‌های مستضعف هم فعالیت می‌کرد. هنوز ۱۳ خرداد، روز آزادسازی خرمشهر، را به یاد دارد که وقتی مارش پیروزی از مسجد نزدیک مدرسه‌شان پخش شد، با همه دانش‌آموزان به حرم مطهر رضوی رفتند. او و چند نفر دیگر از سمت اداره آموزش و پرورش مأمور شده بودند اگر معلم یا دانش‌آموزی در مخالفت با انقلاب صحبت کرد، به آن‌ها معرفی‌اش کنند. «سال آخر راهنمایی بودم و از طریق ۲ برادرم که رزمنده بودند، به سپاه معرفی شدم. آن زمان به نیروی زن برای خبرگیری از خانواده‌های شهدا، رزمنده‌ها، اسرا و مفقودان نیاز داشتند. ۳ ماه طول کشید تا مراحل اداری به پایان رسید. بعد از آن، مشغول به کار شدم.»
 
کار آن‌ها علاوه بر خبرگیری از مشکلات خانواده، این بود که به عنوان واسطه‌ای میان خانواده و رزمنده قرار داشتند و سخت‌تر اینکه خبر شهادت، اسارت و ... را آن‌ها باید به خانواده‌ها می‌دادند. «گاهی برخورد خوبی از سمت این خانواده‌ها با ما نمی‌شد. برای نمونه، به ما می‌گفتند شما خبر‌های شوم می‌دهید، اما این برخوردشان طبیعی بود، زیرا برادرانم رزمنده بودند و زمانی که افرادی با لباس سپاه به خانه‌مان می‌آمدند، جا می‌خوردیم و فکر می‌کردیم خبر تلخی با خود به همراه آورده‌اند.»


کمک کردن را از مادرم یاد گرفتم

عمادالاسلامی انگیزه قوی‌اش در کمک به دیگران و انجام کار‌های داوطلبانه را از صدقه سر مادرش می‌داند، مادری که مدیر خانواده بود و به گفته او، بعد از فوت پدر و در نبود برادرانش در خانه، همه کار‌های را رتق و فتق می‌کرد. با حقوق اندکی که از طلبگی داشتند، هم خانه را می‌گرداند و هم به دوست و همسایه کمک می‌کرد. «مادرم وقتی به دیگران کمک می‌کرد، پول برکت بیشتری داشت، چیزی که شاید نسل جدید آن را باور ندارند. من هم خصلت کمک کردن را از مادرم یاد گرفتم. به همین دلیل، حتی بعضی مواقع که نتوانسته‌ام برای کسی کاری انجام بدهم، روحیه داده‌ام تا بازهم ناامید نشود.»
 
او در این رفت‌وآمد‌ها به خانواده شهید کاوه هم سر زده بود و بدون اینکه بداند، از طرف خواهر شهید کاوه به عنوان عروس آینده خانواده انتخاب شده بود. او آن‌قدر خدمت به انقلاب و وطن را دوست داشت که حتی با مادر شرط کرده بود اگر خواستگاری پاسدار نبود، او را به خانه راه ندهند. «در واقع، دوست داشتم حالا که خودم نمی‌توانم مستقیم در جبهه باشم، دست‌کم با کسی ازدواج کنم که بتوانم شریک عملکردش باشم.»

 

دوستش داشتم و همیشه نگرانش بودم

طول مدت زندگی عمادالاسلامی با شهید کاوه به ۳ سال رسید، ۳ سالی که تنها به اندازه ۳ ماه همسرش را ملاقات کرد. در این مدت همسرش ۵ بار مجروح شده بود و دیدار در بیمارستان اتفاق می‌افتاد. «وقتی محمود مشهد بود، بیش از زمانی که در جبهه بود دل‌نگران او بودم، زیرا اسم او هم در فهرست ترور منافقان بود و با وجود عشقی که به او داشتم، می‌خواستم به جبهه برود، زیرا در این شهر نمی‌توانستم از او محافظت کنم. به یاد دارم آن زمان حقوقم ۲ هزارو ۲۰۰ تومان بود و صدام برای سر همسرم، ۳ میلیون تومان وعده داده بود. این‌ها چیزی است که گفتنش به کلام آسان است و تجربه‌اش هزار برابر سخت‌تر، اما در همه مدتی که با محمود زندگی کردم، متوجه شدم رمز موفقیت همه شهدا در خلوص نیت و پشتیبانی ایشان از ولایت فقیه است.»

 

عهده‌دار سرپرستی ۱۵۰۰ همسر شهید در راستای کمک‌رسانی

شهید کاوه شب‌هایی که به مرخصی می‌آمد و سر بر بالین می‌گذاشت، غصه رزمندگانی را می‌خورد که مشغول مبارزه در خط مقدم بودند. از طرفی، همسرش هم مانند او از فکر سفره خالی آدم‌هایی که هرروز آن‌ها را می‌دید بی‌خواب می‌شد. «بعد از بازنشستگی‌ام، یعنی از حدود ۶ سال پیش، با مجموعه رهروان روح‌ا... که اقدامات فرهنگی انجام می‌دهد کار می‌کنم. سرپرست ۱۵۰۰ همسر شهید دیگر هستم و سعی می‌کنیم تا جایی که می‌شود به اقشار کم‌درآمد کمک کنیم. حالا این کمک‌ها در زمینه تهیه جهیزیه، ارزاق، حل اختلافات خانواده‌ها و ... است. ما در محلات مختلف به مشکلات مردم رسیدگی می‌کنیم و در واقع یک مجمع همدرد هستیم.»‌
 
می‌توان گفت برای هر مشکلی از عمادالاسلامی کمک بخواهند «نه» نمی‌گوید، زیرا او معتقد است این مشکلات ممکن است برای خود او هم پیش بیاید و آن روز دیگران به کمک او می‌آیند. «این‌طور بگویم که سعی من این است که تا جایی که می‌شود همه را از خودم راضی نگه دارم. به نظرم دنیا جایی است برای کمک‌کردن.»

 

روحیه کار جمعی، نیاز جامعه امروز

«به نظرم حالا مردم به روحیه کار جمعی نیاز دارند، چیزی که در گذشته آن را بیشتر حس می‌کردم و مردم دغدغه همسایه و محل زندگی‌شان را داشتند، اما حالا نمی‌دانم چرا مردم حس کمک کمتری دارند. دختر من حسرت اینکه یک بار پدرش را صدا بزند بر دلش ماند تا وضع به اینجا نرسد، اما حالا طوری است که ما هم شرمنده بچه‌هایمان هستیم. رفت‌وآمد‌ها هم کمتر شده است. حتی خواهربرادر‌ها از هم خبر ندارند. اکنون رسانه‌ها بیشتر می‌توانند در زمینه روحیه کار جمعی و کمک میان نسل جدید اثرگذار باشند.»
 
قرارمان با فاطمه عمادالاسلامی در دفتر روزنامه است، اما نه برای اینکه از شهید کاوه برایمان بگوید، زیرا برای همه‌مان نامی آشناست. خیلی‌هایمان به‌خوبی از رشادت‌های این مرد میدان جنگ باخبریم. این‌بار قرار است از خودش بگوید، از تفکرش و کار‌هایی که بی‌مزد و بدون توقع انجام داده است. می‌شود گفت درباره مشکلاتی که دیگران برایش مطرح می‌کنند، به هیچ‌کس «نه» نمی‌گوید. حتی زمانی که دیگر هیچ کاری از دستش برنیاید دعای خیرش را بدرقه راهشان می‌کند. ساده، صمیمی، مهربان، دلسوز و بی‌تکلف: این‌ها صفت‌هایی است که از اولین برخورد با او دستم را گرفت. می‌گوید: هنوز هم کسانی هستند که من را می‌بینند و می‌گویند باورمان نمی‌شود این‌طور خودت هستی. فکر می‌کنند همسر شهید کاوه شخصیتی دست‌نیافتنی است.
 
عمادالاسلامی، این حس وطن‌دوستی و کمک به دیگران را از خانواده به‌ویژه از مادرش به ارث برده است. او بار‌ها به چشم دیده بود مادرش دستور‌های پیش از انقلاب را مو‌به‌مو اجرا می‌کند و حتی نوار‌های سخنرانی را میان افراد پخش می‌کند. با اینکه سن و سال کمی داشت، خوب به خاطر دارد که آن روز‌ها در خانه‌شان محفل بحث‌های انقلابی داغ بود و می‌شود گفت خانواده‌شان پای ثابت تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی به شمار می‌رفت. ۶ سال داشت که پدرش برای همیشه چشم از جهان فرو بست، اما مادرش راه پدر را که روحانی بود استوارتر از همیشه ادامه داد.
 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
اسماعیل ره اورد( جانباز)
۱۴:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۱
در منطقه حاج عمران با شهید کاوه رفیق و برادر شدم او را یوسف صدا میزدم .رشادت در جنگ .وخوشروییش یوسف ثانی بود.چند روز خاطره از ایشان دارم .افسوس عملیات کربلای۲ لو رفته بود .او ازطرف معبود فرا خوانده شده بود.رشادتش ومهربانیش و حسن و جمال یوسف ثانی تا مرگم در ذهنم ماندنی است