برگزاری کارگاه نمایشنامه‌نویسی، در حاشیه سی و چهارمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی (رضوان) جمعه ۱۸ آبان، آزمون جامع فیلم‌سازی و عکاسی انجمن سینمای جوان برگزار می‌شود پیام تسلیت قالیباف به داود میرباقری جشنواره تئاتر کودک و نوجوان در ایستگاه پایانی + اسامی برگزیدگان لوکوموتیوران سینمای انقلاب | یادی از «امیر قویدل» هنرمند مشهدی، به بهانه پانزدهمین سالروز درگذشتش نگاهی به نمایش‌های خیابانی و صحنه‌ای سی وچهارمین جشنواره تئاتر استانی خراسان رضوی (رضوان) جزئیات بخش ادبیات جشنواره هنر‌های شهری مشهد ۱۴۰۴ اعلام شد محمدجعفر یاحقی: زبان فارسی می‌تواند دریچه ارتباط ما با دنیا باشد حماسه ملی ایرانیان از نگاه یک ژاپنی | درباره کتاب «از شفاهی تا کتبی» از کومیکو یاماموتو ویژه‌برنامه‌های تلویزیون در سالروز میلاد حضرت زینب (س) و روز پرستار + زمان پخش پخش آنلاین «خون گرم» هم‌زمان با روز پرستار صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ «داوود میرباقری»، کارگردان سریال سلمان فارسی، عزادار شد «منوچهر شاهسواری» دبیر جشنواره فیلم فجر شد | تفکیک بخش ملی و بین‌المللی «ترانه‌ای عاشقانه برایم بخوان» مینی‌سریال می‌شود داوران ۲ بخش صحنه‌ای و خیابانی جشنواره تئاتر استانی خراسان رضوی (رضوان) معرفی شدند فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۱۷ و ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۳) + خلاصه داستان و زمان پخش رونمایی از مجموعه شعر «عینک فوتوکروم» محبوبه راد در مشهد شب شعر طنز «حدیث قند» در مشهد برگزار شد
سرخط خبرها

روایتی درباره پرتره‌ای که محمد ادیبی از یک مادر شهید ثبت کرد

  • کد خبر: ۵۶۹۹۸
  • ۰۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۴
روایتی درباره پرتره‌ای که محمد ادیبی از یک مادر شهید ثبت کرد
حیاط خانه یادم هست، وقتی که برگ‌های رنجیده از هجوم پاییز از شاخه‌ها سقوط می‌کردند و صحن حیاط انباشته می‌شد از رنگ‌های زرد و سرخ.
حمید سلطان‌آبادیان | شهرآرانیوز - حیاط خانه یادم هست، وقتی که برگ‌های رنجیده از هجوم پاییز از شاخه‌ها سقوط می‌کردند و صحن حیاط انباشته می‌شد از رنگ‌های زرد و سرخ. صدای خش خش قدم‌های آرام تو یادم هست وقتی که هر روز، صبورانه قد خم می‌کردی و جارو به دست، رنگ آشنای کف حیاط را با کنار زدن برگ‌ها دوباره هویدا می‌کردی. تکرار هرروزه این ماجرا تصویر آشنای نقش بسته در ذهن من از خانه‌ای بود که تو بانوی آن بودی، که تو بانوی آن هستی، که تو همیشه بانویی. خانه با تو رنگ خانه می‌گرفت. خانه با تو خانه می‌شد. صبح، زودتر از همه، چشم‌های مهربان تو بر من طلوع می‌کرد و با صدای اذان، چهره زیبای تو بر من لبخند می‌زد که «پسرم! وقت نماز است». پشت پلک‌های من گرم بود و صدای تو گرم تر، وقتی که چادر سفیدت را که آسمان من بود بر سر می‌کشیدی و آهسته «بسم ا... الرحمن الرحیم» را زمزمه می‌کردی. تو را خواب می‌دیدم که صدایم می‌کنی: «پسرم، پسرم!» و من در آسمان سفید چادرت پرواز می‌کردم و اوج می‌گرفتم تا «إهدنا الصراط المستقیم».
 
خواب وبیداری من، مادر، مادر من، مادر مهربان من، مادر صبور من، من معنای واژه «صبر» را در کتاب‌ها نیاموخته ام. من ایثار را در مدرسه و کلاس یاد نگرفته ام. من عشق را، آن گونه که هست، نه آن گونه که می‌گویند، در کوچه و خیابان پیدا نکرده ام. تو به من بخشیدی. تو به من آموختی. تو برایم معنی کردی. قد کشیدم در پناه امن مهربانی ات. گفتی «رشید شدی پسرم» و رشیدت شدم. بغض می‌کردی و می‌دیدم که قطره‌های اشکت که دانه‌های الماس من بود، می‌چکد. دانه دانه، همچون دانه‌های تسبیحت که بین انگشتانت گم می‌شد و «لاحول و لا قوة إلا با...» را برای من می‌خواندی و نگاهم می‌کردی. نگاهم می‌کردی که آتش بر دلم می‌زد و بغضش راه گلویم را می‌بست.
 
مادرجان، من برمی گردم. برایم دعا کن. این طور نگاهم نکن که آتشم می‌زند. این طور بی قراری نکن مادر. من رشید توام. هرکجا که باشم، هرکجا بروم، من رشید توام.
 
هیچ نمی‌گفتی و نگاهم می‌کردی. لب‌های لرزانت را که آهسته ذکر می‌گفتند و گوشه چادرت را که چشم‌های خیست را پنهان می‌کرد، می‌بوسیدم و بوی عطر تو را که بهشت با آن در ذهن من تصویر می‌شد می‌بوییدم. بهشت من، مادر من، بی قراری نکن. اگر بگویی نرو، نمی‌روم، و هیچ نمی‌گفتی و سر تکان می‌دادی که برو.

پشت سرم آب ریختی و اشک که بازگردم و انتظار کشیدی و رنج که دوباره صدایم کنی: «پسرم!»

حیاط خانه را برگ‌های زرد و سرخ پوشانده اند و تو با قدی خمیده، پشت پنجره‌های اتاق نشسته ای. صدای خش خش نفس هایت را می‌شنوم از سینه‌ای که خسته است و نگاهی را می‌بینم که خط کشیده تا در خانه که قول داده بودم برمی گردم. به جای حیاط، هرروز شیشه قاب عکس من را می‌روبی از غبار انتظاری که به روی صورتم نشسته است. چادر گل دار سفیدت را کجا گذاشته‌ای مادرم؟ من را در این قاب بسته نگاه کن. من را بی اندازه نگاه کن. پسرت برای همیشه اینجاست. من شهید توام. من هرکجا که باشم، من هرکجا که بروم، مادر صبور من، شهید تو خواهم بود.
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->