علیرضا خمسه به «استخر» سروش صحت پیوست برگزاری نخستین نشست فعالان سینمای خراسان رضوی در مشهد تمام مهربانی‌های یار مهربان تصویرگر آواز‌های آبی شهر | یادی از استاد علی‌اکبر زرین‌مهر نقاش فقید مشهدی هم‌زمان با سالروز درگذشتش ماجرای تخلص استاد شهریار در مسابقه تلویزیونی «دونقطه» + فیلم گنجینه ای از هنر ناب ایرانی در حرم رضوی | گذری به موزه تخصصی فرش آستان قدس رضوی روایتی طنزآمیز از روابط انسانی | گزارشی از اکران مردمی فیلم «ناجورها» در مشهد پرتره «سیدحسن حسینی»، شاعر برجسته، روی آنتن تلویزیون + زمان پخش زوربا، یک مرد رها | معرفی کتاب «زوربای یونانی» به بهانه انتشار کتاب صوتی‌اش مدیرعامل مؤسسه فرهنگی شهرآرا: حمایت شهرآرا از سینما برای گرم‌ترشدن بازار هنر مشهد است + فیلم «جیمی کیمل» مجری مشهور تلویزیون اخراج شد سواد رسانه‌ای؛ سپر دفاعی در جنگ نوین حماسه در غزل | فردوسی چه تأثیراتی بر شهریار گذاشته است؟ رائد فریدزاده: حمایت از پروژه‌های سینمایی استانی باید هدفمند و بلندمدت باشد + فیلم لغو اجرا‌های محسن یگانه در گرگان + علت مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی: ظرفیت هنری استان نیازمند ایجاد زیرساخت‌های لازم است پایان بخش اجرایی جشنواره هجدهم موسیقی جوان رمان «جایی برای دفن مردگان نیست» در کتابفروشی‌ها مروری بر کارنامه هنری «فرهاد آییش» به مناسبت تولد هفتاد و سه سالگی‌اش
سرخط خبرها

خرده‌روایتی از زبان مادر ستوان شهید جمشید طاهری

  • کد خبر: ۶۰۱۳۱
  • ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۰
خرده‌روایتی از زبان مادر ستوان شهید جمشید طاهری
۲۸ اسفند می‌شود ۳۷ سال. ناف این بچه را با اسفند بریده بودند: اسفند سال ۳۹ که به دنیا آمد و اسفند ۲۳ سال بعد که برای همیشه رفت. عشق نسرین به برادر شهیدش هنوز هم در ﺍﻧﺪک ﺧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎﻯ ﺳﺮﺧﻮﺷﺎﻧﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ‌ﻫﺎﻯ ﻣﺪﺍم او پیداست.
شهرآرانیوز - ۲۸ اسفند می‌شود ۳۷ سال. ناف این بچه را با اسفند بریده بودند: اسفند سال ۳۹ که به دنیا آمد و اسفند ۲۳ سال بعد که برای همیشه رفت. عشق نسرین به برادر شهیدش هنوز هم در ﺍﻧﺪک ﺧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎﻯ ﺳﺮﺧﻮﺷﺎﻧﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ‌ﻫﺎﻯ ﻣﺪﺍم او پیداست. ﺣﺎﻝ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻰ‌ﺧﻨﺪﺩ. ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺟﻮﺍﻧش ﺭﺍ ﺁﻥ‌ﻗﺪﺭ ﻣﺮﻭﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، مانند ﭘﺎﻫﺎﻳﺶ ﻛﻪ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﺸﻪ، ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ صندلی چرخ‌دار، ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ.

ﺟﻤﺸﻴﺪ شش‌ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﺍﻟﺪﻳﻨﺶ ﺗﺼﻤﻴﻢ به جدایی گرفتند. ﺑﺎ ﻛﺎﺭ ﺭﻭﺯﻣﺰﺩ ﺩﺭ ﻳک ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺑﺨﺸﻰ ﺍﺯ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺟﻔﺖ‌ﻭﺟﻮﺭ ﻣﻰ‌ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺨﺶ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻃﻰ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﺮﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﻞ ﺟﻮﺭ ﺩﺭﻧﻤﻰﺁﻣﺪ. ﻛﻤک ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﻣﻨﺰﻝ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ‌ﺭﺳﻴﺪ، ﺭﺍﻩ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ آورد. ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ تا ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ‌ﺳﺎﻟﮕﻰ‌ﺍﺵ را ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻧﺎﻣﺎﺩﺭﻯ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﭘﻴﺶ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﺶ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻛﻮﭼک ﻧﺎتنی‌ﺍﺵ ﻫﻢ‌ﺑﺎﺯﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻮﺳﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ. «اﻧﻘﻼﺏ ﻛﻪ ﺷﺪ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﻧﻮ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﻴﭻ‌ﻭﻗﺖ ﺍﻫﻞ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﻧﻘﻼﺑﻰ ﺩﻭ‌ﺁﺗﺸﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻰ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻧﻤﺎﺯﺵ ﺳﺮ ﺟﺎﻳﺶ ﺑﻮﺩ. ﻣﺴﺠﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﻰ‌ﺭﻓﺖ. در ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺷﻰ ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﺁﺫﻳﻦبندﻯ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮﺩ. ﺁﺗﺶ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺴﻴﻢ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻌﻠﻪﻭﺭ ﻛﺮﺩ.»
 
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ مادر ﺗﻌﺮﻳﻒ کرد، ﺧﻴﻠﻰ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺧﺘﻢ ﺷﺪ. ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻛﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻛﺮﺩ، ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﭽﻪﻫﺎیش ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻛﺮﺩ. ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻧﻴﺎﻣﺪ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﻗبل ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺍﻥ ۹۲۴ ﮔﺮﻭﻫﺎﻥ ﻳﻜﻢ ﻟﺸﻜﺮ ﻣﻬﻨﺪﺳﻰ ﺍﻫﻮﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻰﻛﺮﺩ. ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﻰ ﻛﻪ ﻣﺮﺧﺼﻰ ﻣﻰﺁﻣﺪ، ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ‌اش ﺭﺍ ﭘﺮ ﻛﻨﺪ. ﺧﺮﻳﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻰﺩﺍﺩ ﻭ ﻧﻤﻰﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻜﺎﻥ ﺑﺨﻮﺭﺩ. «ﻣردمدﺍﺭﻯ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﻰ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﺮﺝ ﻛﻴﻒ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﺳﺨﺖﮔﻴﺮﻯ ﻣﻰﻛﻨﺪ. ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ، ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻫﺮ ﭘﻮلی ﮔﻴﺮ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩ ﻣﻰﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﻯ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﭽﮕﺎﻧﻪﺍﺵ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻛﺎﺳﺒﻰ ناﭼﻴﺰ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺑﺴﺎﻁ ﺷﻜﻼﺕﻓﺮﻭﺷﻰ در کوﭼﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺳﺮﺟﻤﻊ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻝﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺗﺤﺮﻳﺮ ﻣﻰﺧﺮﻳﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻢ‌ﻛﻼﺳﻰﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﻰﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻰﺩﻳﺪ.»
 
داغ مادر هنوز تازه است. او هرروز به یاد جمشید نماز می‌خواند. نه اینکه فکر کند فرزند شهیدش به این‌ها نیاز دارد، اما مادر است دیگر. دوست دارد پسرش در دو دنیا بهترین‌ها نصیبش شود. «ﭼﻨﺪ روز به سال نو مانده بود. جمشید به خانه همسایه تلفن کرده بود تا با او صحبت کنیم. ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﺩﺍﻯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ، یعنی ۲۸ اسفند، ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺑﺴﺎﻁ ازدواج او و دخترخاله‌اش را ﺑﺮﭘﺎ کنیم، اما ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ، ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ. ﺣﻤﻠﻪ ﺷﺪﻩ. ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺪﺭﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻗﻄﻊ ﻛﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ، ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﻧﻴﺎﻣﺪ. ﻫﻤﻪﺍﺵ ﻓﻜﺮ ﻣﻰﻛﺮﺩﻡ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺪﺍﻳﻢ ﻣﻰﺯﻧﺪ: ﻣﺎﺩﺭ! ﺑﻪ ﺣﻴﺎﻁ ﻣﻰرفتم ﻭ ﻣﻰﺩﻳﺪﻡ ﻛﺴﻰ ﻧﻴﺴﺖ. ﻓﺮﺩﺍﻯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ، ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺳﺎﻝ، ﺧﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﻡ ﻓﺮﻭﺭﺩﻳﻦ ﭘﻴﻜﺮﺵ ﺭﺍ. حدود ۲۰ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﻰﻣﺎﻥ، ﻭﻗﺘﻰ ﻗﺼﺪ داشته است مین را خنثی کند، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻬﻴﺪ می‌کنند. ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ هدف ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺑﺨﺸﻰ ﺍﺯ ﻛﺎﺳﻪ ﺳﺮﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﻨﻪﺍﺵ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﻮﺩ. ﺑﻐﻠﺶ ﻛﺮﺩﻡ. ﺍﻣﺮﻳﻪ ﻣﺮﺧﺼﻰ ﺧﻮﻥﺁﻟﻮﺩ ﺗﻮﻯ ﺟﻴﺒﺶ ﺑﻮﺩ.»
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->