دو سال پیش در همین روزها، فیلمی داستانی با عنوان «روشنایی»، به تهیهکنندگی مؤسسه فرهنگی شهرآرا تولید شد که روایتگر عشق و میهنپرستی بود. این فیلم را احسان خزاعی نوشته و کارگردانی کرده است. چندی پیش در جریان برپایی سومین جشن سیمرغ خراسان رضوی که در حاشیه هجدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد برگزار شد، «روشنایی» نیز بر پرده سینما رفت و مخاطبان به تماشای آن نشستند.
غلامرضا زوزنی | شهرآرانیوز - دو سال پیش در همین روزها، فیلمی داستانی با عنوان «روشنایی»، به تهیهکنندگی مؤسسه فرهنگی شهرآرا تولید شد که روایتگر عشق و میهنپرستی بود. این فیلم را احسان خزاعی نوشته و کارگردانی کرده است. چندی پیش در جریان برپایی سومین جشن سیمرغ خراسان رضوی که در حاشیه هجدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد برگزار شد، «روشنایی» نیز بر پرده سینما رفت و مخاطبان به تماشای آن نشستند.
یک سرپیچی عاشقانه
اگر سوار بر قطار روی دو ریل موازیاش از جلفا گذر کنید و یا اگر بر امواج فضای مجازی به آن منطقه مرزی سفر کنید، مقبره سه سرباز را میبینید در کنار پلی که ریل راهآهن را بر فراز رودخانه ارس میگذراند. سه سربازی که در شهریور سال ۱۳۲۰، همزمان با آغاز جنگ جهانی دوم، در مرز ایران و جمهوری آذربایجان فعلی، با سرپیچی از فرمان عقبنشینی صادر شده از سوی مافوقشان، با اندک اسلحه و مهمات جلوی هجوم نظامیان روس را گرفتند.
پس از اینکه مقاومت جانانه آنان با شهادت و جانفشانی تمام شد، روسها مجال عبور از مرز را یافتند و تا قلب ایران، تهران، بدون هیچ مانعی شتافتند. اسناد تاریخی حکایت از این دارد که روسها در حیرت از مقاومت این سربازان وطن پس از عبور از مرز پیکر آن سه سرباز شهید را با تشریفات و احترام نظامی به خاک سپردند و سپس به پیشروی ادامه دادند. برداشتی از آنچه که این سربازان وطن از سر گذراندهاند دستمایه فیلم داستانی «روشنایی» شده است.
مزار این سه شهید با نامهای ملک محمدی، سید محمد راثی هاشمی و عبدا... شهریاری در مرز جلفا زیارتگاه عاشقان وطن است و واژه شهید بر آن خودنمایی میکند. روی سنگ قبر این سه شهید نوشته شده است: هرچند آغشته شد به خون پیرهن ما / شد جامه سربازی ما هم کفن ما / شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک / پاینده و جاوید بماند وطن ما.
تکیه بر تحقیق و پژوهش
احسان خزاعی، سالها قصه این سه سرباز را در ذهنش مرور میکرده است. ماهها تحقیق و پژوهش و بالا و پایین کردن روایتها و قصههای مختلف نتیجهاش شد فیلمنامهای که این فیلمساز جوان در آن از عشق، وطن و میهنپرستی گفته است.
در روایتی که خزاعی برای فیلمش برگزیده یکی از آن سه سرباز در زمان سفر میکند و به دنبال دختری که دوستش داشته، میگردد. تلفیق عشق به ناموس با عشق به میهن روایت «روشنایی» را عمق بیشتری بخشیده است. درواقع سازنده تلاش داشته تا با برقراری مداری عاشقانه، تجسمی از عشق به میهن را عینی سازد.
یکی دیگر از دستاوردهای این فیلم، گستراندن معنای ایثار به وسعت همه تاریخ سرزمینمان ایران است. جانفشانی برای ناموس، وطن و شریعت محدود به زمان نیست و «روشنایی» به روشنی این معنا را تبیین میکند.
روایتی میان رویا و واقعیت
قصه «روشنایی» در قطاری روایت میشود که دختری به نام جیران (با بازی سحر رضوانی) در آن مسافر است. یکی از آن سه سرباز شهید، (با بازی امیرحسین رحیمی)، به دنبال عشقش در زمان سفر میکند و به مکانهای مختلف سر میزند. «روشنایی» روایتی میان رویا و واقعیت دارد روح سرباز در حالی که هنوز پس از هشتاد سال از زخمش خون میچکد به سراغ جیران میرود تا عشقی که همه این سالها در وجودش حفظ کرده را به او هدیه دهد.
در دیالوگهایی که میان جیران و سرباز در طول فیلم رد و بدل میشود مخاطب متوجه اتفاقاتی که بر آن سه سرباز در آخرین روزهای حیات و مقاومتشان گذشته قرار میگیرد.
آن جنگ ناتمام
همچنین احسان خزاعی در اثر تازهاش با عنوان «آن پائیز»، که آن هم روایتی عاشقانه از جانفشانی برای میهن است، به سراغ افسر ارتشی رفته که در واپسین روزهای ازدواجش به دلیل دفاع از وطن موظف است به جبهه جنوب عزیمت کند و نوعروسش را تنها بگذارد. «آن پائیز» داستان افسری جوان از لشکر پیروز ۷۷ ثامنالائمه (ع) است که در همان ماههای ابتدایی جنگ تحمیلی رخ داده است.