سیدعمادالدین حسنی برقعی معروف به عماد خراسانی، غزلسرای نامدار خراسان، متولد سال ۱۳۰۰ در مشهد بود و درگذشته چنین روزی در سال ۱۳۸۲ خورشیدی و مدفون در مقبرهالشعرای آرامگاه فردوسی.
لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز - سیدعمادالدین حسنی برقعی معروف به عماد خراسانی، غزلسرای نامدار خراسان، متولد سال ۱۳۰۰ در مشهد بود و درگذشته چنین روزی در سال ۱۳۸۲ خورشیدی و مدفون در مقبرهالشعرای آرامگاه فردوسی. او زندگی تراژیکی را پشت سر گذاشته بود که پس از فوت پدر و مادر در خردسالی، خیلی زود با ادبیات و سرودن شعر به پیش رفت. در جوانی نیز ازدواج او بیش از هشت ماه به طول نینجامید و پس از فوت همسر تا پایان عمر هشتادودوساله را به تنهایی و با سرودههایش گذراند.
در دوره سکون و سرگردانی غزل، همدوره و همراه با «محمدحسین شهریار» و «محمدحسن رهی معیری»، هر یک با زبان و بیان خاص خود، غزل اصیل و سنتی سرودند. شعر عماد را تجلی دردها، ناراحتیها و سرخوردگیهایی که او در زندگی خود با آنها روبهرو بوده، دانستهاند. پرویز خائفی، غزلسرای معاصر میگوید که او هیچگاه از روی تفنن غزلی نسرود و حتی شعرش را بالاتر از شهریار میداند. اما نکته جالب اینجاست که عماد، شیفته شهریار بود و مهدی اخوان ثالث نیز عماد را «شهریار خراسان» خوانده بود. در این میان، اما این فریدون مشیری است که تخلص عماد خراسانی را برای او برمیگزیند که البته با رضایت بالای عماد هم روبهرو میشود.
حسین منزوی غزل عماد را غزلی بینابین دانسته که با پایبندی به ارزشهای کلاسیک، از برخی فضاها و اصولهای تازه هم خالی نیست. به باور او، غزل عماد عاشقانه است و کمتر از مضامین فلسفی و اجتماعی استفاده میکند. فرج سرکوهی هم شعر عماد را به دور از تصنع زبانی و فرمی و ساختاری میداند که عاطفه، ذهنیت، تخیل، اندیشه و حس را چنان در شعر خود درونی کرده که مخاطب را به درون شعر میکشاند.
عماد خراسانی صدایی خوش هم داشت و به ردیف و گوشههای موسیقی ایرانی بسیار مسلط بود. از این رو، در محافل خصوصی و دوستانه نیز به خواهش جمع، آواز میخواند.
البته شعر پر از احساس و عاطفه او نیز بارها با موسیقی همراه شد و به شکل ساز و آواز یا تصنیف، با صدای خوانندگان گوناگونی، چون استادان اکبر گلپایگانی، محمود محمودی خوانساری، غلامحسین بنان، عبدالوهاب شهیدی، حسین خواجهامیری، ناصر مسعودی، محمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری به گوش مخاطبان رسیده است. چنانکه «پیری و معرکهگیری» عماد را محمدرضا شجریان بهصورت ضربی در برنامه موسیقی ایرانی اجرا کردهاست.
«ای دل بلا،ای دلبر» هم شعر دیگری از عماد است که هنوز هم در صدای ساز و آوازهای ایرانی و از سوی نسل جوان طرفدار دارد و خوانده میشود.
مهدی اخوان ثالث در مقدمهای که بر کتاب «ورقی چند از دیوان عماد خراسانی» نوشته، آثار این شاعر خراسانى را در حدود سىهزار بیت شعر فارسى بیان کرده که در قالبهای قصیده و غزل و مثنوى و قطعه و انواع مسمطات ترکیبى است و البته گاهى گرایشى هم به بعضى از ملایمات نو دارد. اخوان ثالث که از دوستان عماد بوده، در آن مقدمه، درباره شعر او هم گفته است: «اگر شعر را در معنى حقیقیاش به جاى آوریم (نه فقط فن و صنعتگرى و مهارت در تمشیت امر وزن و قافیه و کلمات) بىشک عماد در غزلسرائى از شعراى برجسته و طرازاول معاصر است و در قیاسى وسیعتر اصلا سخن او از این و آن متمایز است به خوبى مىتوان فرق گذاشت بین غزل او و دیگران.»
اخوان به شهرتگریزی عماد و دلیل آن نیز اشاره کرده است: «درخصوص کماعتنایی او به شهرت، چه دلیل از این بهتر که بسیاری صاحبطبعان را با چار تایی شعر متوسط میبینیم که میدانها گرفتهاند و برای کسب شهرت کاذبی دوروزه چه دوندگیها و دستوپاها میکنند. اما عماد با این همه شعر خوب و نیز موجبات دیگر ازقبیل خوشمحضری و خوشآوازی، کمترین تلاشی در این راه نمیکند و این ناموری که امروز دارد، لازمهیی ناگزیر است که طبعا به سوی اهل کلام بلند میآید. من بارها در محافل حال دوستان دیدهام که از او آواز طلبیدهاند. اما او غالبا از شعر سعدی و حافظ و مولوی و خیام خوانده است.»
از آثار عماد میتوان به «یک شب در بهشت»، مثنوی حاوی ۵۰۰ بیت در بحرخفیف به سال ۱۳۲۰ و «شبی بر مزار خیام» به سال ۱۳۲۹و کتابچه «سبو» و «دیوان عماد خراسانی» اشاره کرد که با مقدمهای از مهدی اخوان ثالث، بارها تجدید چاپ شده است.
***
ای آسمان مگر دل دیوانه منی
کین گونه شعله میکشی و نعره میزنی
نالان و اشکبار مگر عاشقی و مست
با خویشتن چو ما مگرای دوست، دشمنی؟
طبعِ بتانی،ای که چنین در تغیّری
یا خاطرات عمر که تاریک و روشنی.
چون من رواست هرچه بسوزی که بیسبب
بدنام دهر گشتهای و پاکدامنیای سقفِ محبسِ بشر، این آه و نالهها
نگشوده استای عجب اندر تو روزنی
بدنامی تو بود و غم ما هر آنچه بود
شد وقت آنکه خیمه از این خاک برکنی
اینقدر بار خاطر زندانیان خاک
نشکسته است پشت تو، سنگی تو آهنی؟
وقت است کز تحمل این بار بگذری
خود را بر این گروه پریشان درافکنی
من مستم و تو نعرهزن امشب، حکایتی است
میخانهات کجاست که سرخوشتر از منی؟
چون زیر خاک تیره شدم یاد من بکن
هر جا که حلقه دیدی دستی به گردنی
دانی که آگه است ز حال دل عماد؟
آن برزگر که آتشش افتد به خرمنی
***
گاه اگر میخواست دل ترکد، صدایی داشتم
باز خونآلود و اشکافشان نوایی داشتم
بود همچون ناله مرغ گرفتارم نوا
با گرفتاران این زندان صفایی داشتم...
نالهیی بود از جگر برکنده از جان خاسته
در دل خوبان عاشقپیشه جایی داشتم
آن هم از بیمهری گردون ز من گم شد دریغ
راستی را طالع حیرتفزایی داشتم...
دل کنون یک پاره خون است و توان ناله نیست
یاد بادا آنکه روحافزا صدایی داشتم
***
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار، عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشم پرآب
دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند بهغیر از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امید تو باز است هنوز
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری
وین چه سوزیاست که در پردۀ ساز است هنوز
***
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر به خرابات خرابی، چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد
پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد
آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد