حجت بخارایی | شهرآرانیوز - شعر آیینی که در محافل ادبی سالهای اخیر گاه «شعر هیئت» نیز نامیده میشود، در دهه اخیر رشد درخور توجهی داشته و با حضور شاعران جوان در این عرصه، به وادیهای تازهای پا گذاشته است. شاید اگر نسل گذشته شاعران آیینی بیشتر محتواگرا بودند، شاعران جوان این عرصه بیشتر توجه به فرمهای تازه در شعر دارند و شعرهایی میسرایند که همپای شعر امروز ایران در حال پیشروی بهسوی افقهای تازه است. یکی از شاعران جوان و موفق عرصه شعر آیینی که سرودههایش در محافل ادبی مشهد در دهه اخیر توجههای زیادی را بهخود جلب کرد و در محافل ملی شعر آیینی نیز بهعنوان شاعری شناختهشده مطرح شد، مسعود یوسفپور است.
این شاعر علاوه بر کوششهای بیوقفه در سرودن شعر آیینی، نوآوریهایی نیز در این عرصه داشته و قالبی تازه را برای برخی سرودههایش طراحی کرده و نام آن را «بحر مرکب» نهاده است. این قالب که از تلفیق قالبهای کلاسیک مثل «مثنوی» و «غزل» با «بحر طویل» بهوجود آمده، بهگفته شاعر، قالبی مناسب و تأثیرگذار برای «شعرهیئت» است. در این مجال، گفتوگوی کوتاه این شاعر درباره این قالب شعری و نیز نمونهای از آثار او را با هم میخوانیم.
«شعر هیئت» چه ویژگیهایی باید داشته باشد و این رویکرد شعری امروزه دچار چه آسیبهایی است؟
وقتی سخن از «شعر هیئت» و ویژگیهای مؤثر آن بهمیان میآید، چند مسئله را میتوان مطرح کرد. نخست اینکه «شعر هیئت» بهعنوان یک نیاز مبرم برای جامعه کنونی، اینک در کجای جغرافیای زبان و ادبیات فارسی ایستاده است و دیگر اینکه ماندگاری اشعاری که در محافل مذهبی خوانده میشود، تا چه زمانی است و آیا «شعر هیئت» اثری است که تاریخ انقضا دارد یا خیر.
متأسفانه بهقدری در این دست از سرودهها با ضعفهای زبانی و ولنگاریهای فرمی روبهرو شدهایم که اگر در محافل شعری به سرودهای «شعر هیئت» بگویند، انگار صفت ناسزایی به آن دادهاند. این نشان میدهد که آن شعرهایی که امروزه «شعر هیئت» خوانده میشوند، بهکلی از صنایع لفظی و معنوی شعر تهی شدهاند و یکراست بهسراغ زبان محاوره و زیباییشناسی سطحی رفتهاند. البته آنچه امروزه آن را «شعرهیئت» مینامیم یا دستکم روشی که در این نوع شعری وجود دارد، یعنی شاعر شعری بسراید و دیگری آن را اجرا کند، پیشینهای دیرینه در ادبیات فارسی دارد.
رودکی با آنکه ساز مینواخته و صدای خوشی هم داشته، اما خوانندهای در کنارش بوده و اکثر اشعارش را اجرا میکرده است. ماجرای شعر معروف «بوی جوی مولیان» را همه شنیدهایم و میدانیم که یکی از تأثیرگذارترین شعرها در زبان فارسی است و در همان زمان سرایش و خواندهشدنش چنان تأثیرگذار بود که باعث شد امیرنصر سامانی بدون کفش عازم بخارا شود.
از سوی دیگر، نظامیعروضی حدود ۸ صنعت شعری در همان بیت اول شعر برشمرده است که باعث غنای موسیقی شعر شده است. «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی» این شعر از نظر موسیقی شعری بسیار بدیع است. تکرار واج «او» مصرع نخست طنطنه رود را میرساند و تکرار واجهای «الف» و «یا» در مصرع دوم نیز فضای عاشقانهای را در شعر ایجاد میکند.
پس از همان ابتدای رویش شعر در سرزمین ما، افرادی در کنار شاعران بودهاند که شعرشان را اجرا کنند و به تأثیرگذاری آن بیفزایند. با این حال، روشن است که شعر باید شعر باشد؛ یعنی سخنی خالی از عناصر شعری در لفظ و معنا نباشد. آنگاه شخص خوشآوازی وارد گود میشود و شعر را بهگونهای ارائه میدهد که تأثیری شگفت بر مخاطب بگذارد. این تأثیرگذاری گاه بهقدری زیاد است که میتواند قدرت اراده را از مخاطب سلب کند و از همین رو پیامبراکرم (ص) فرموده است: «ان لبعض الکلام سحرا» و ما نیز شعر را اگر وفادار به اصولش باشد، «سحرحلال» میدانیم.
مسئله ماندگاری نیز مطرح است. پیشتر در شرح شعری از زندهیاد استاد شکوهی در جایی نوشته بودم که استاد تعبیر «کندویعسل» را در یکی از شعرهایشان بهکار برده بودند. «عسل» لازمان است؛ یعنی گذر زمان هیچ فسادی در آن ایجاد نمیکند و تنها محصول طبیعت است که چنین خصلتی دارد. شعر خوب نیز مانند عسل است، جاودانه است، مانند شعر شهریار که تا هنوز بر منابر و در محافل خوانده میشود و تحسین مخاطب را برمیانگیزد؛ بنابراین بهنظر میرسد با مسئلهشناسی و آسیبشناسی ویژهای بهفکر نوآوری در «شعرهیئت» و طراحی قالب جدید «بحرمرکب» افتادهاید.
«بحر مرکب» را قالب جدید نمیدانم، بلکه رویکردی نو در سرودن «شعر هیئت» است. از سال ۱۳۹۱ بهشکل جدی به آن اندیشیدم و سعی کردم شعرهایی هم با این رویکرد بسرایم؛ رویکردی که هرچه پیش آمدهام، برایم جدیتر شده است، زیرا هم وقتی خودم نمونههای «بحرمرکب» را در محافل مختلفی خواندهام، بازخوردهای خوبی دریافت کردهام و هم از مداحانی که این شعرها را در هیئتها خواندهاند، شنیدهام که تأثیر خوبی بر مخاطبان داشته و حتی برخی مخاطبان غیرمذهبی را هم تحتتأثیر قرار داده است.
دلیل یا دلایل این تأثیرگذاری را در کدام ویژگی یا ویژگیهای «بحرمرکب» میدانید؟
دلیل نخست توجه به صنایع ادبی در سرودن است که بهعنوان یکی از ملزومات شعر باعث ماندگاری آن میشود و دلیل دیگر توجه به موسیقی شعر و گریز از یکنواختی آن است.
موسیقی «بحرمرکب» چه ویژگیهایی دارد؟
در سرودن «بحر مرکب» میکوشم از تلفیق وزنهای قریبالارکان و حماسی با بحرطویل استفاده کنم. موسیقی این شعرها در آغاز نرم و ملایم است، اما از میانههای شعر رفتهرفته تندتر میشود، مثل افزایش ضربان قلب، تا جایی که بهحدی ریتمیک میشود که از کنترل خارج است و اینجاست که تأثیرگذاری آن بهاوج میرسد. تئوری «بحر مرکب» ساده بهنظر میرسد، اما سرودن و اجرای آن مشکل است. البته باید اذعان کنم که هنوز در حال سرایش و آزمونوخطا هستم و میکوشم شعرهایی با این رویکرد بسرایم که بتواند موفقیت چند نمونه قبلی را تکرار کند.
دختر فاطمه (س) بر مرکب خود گشت سوار
یکی از سرودههای مسعود یوسفپور در قالب یا رویکرد «بحر مرکب» شعری است که در ستایش مقام والای حضرتزینب (س) سروده شده است. بخش نخست این شعر بلند را در اینجا میخوانیم.
در لقب پیشتر از زینت مولا بودن
مفتخر بود به صدیقهی صغرا بودن.
چون نبی چله گرفتهست علی هم بهنظر
تا قدمرنجه کند امابیهای دگر
باید آیینهی امالنجبا گفت به او
زینت پنجتن آلعبا گفت به او
از همان روز که آمد دلش آرام نداشت
شرح دلتنگیاش انگار سرانجام نداشت
اشک میریخت، ولی در طلب دنیا نه
گریه میکرد در آغوش حسین، اما نه
مردم دیدهی او میل به اغیار نداشت
جز حسینبنعلی با احدی کار نداشت
از همان روز جهان دید که در شادی و غم
جان او و پسر فاطمه وصل است به هم
عشق بود آنچه که از خون خدا در رگ داشت
عشق آنگونهکه در عقد دو تا شرط گذاشت
اینکه هر روز به دیدار حسینش برود
در سفر نیز پی نور دو عینش برود
سفر، آری سفر، افسوس سفر، آه سفر
داشت در هر قدمش غصهی جانکاه سفر
پس به میدان بلا او دل و جانش را برد
ذوالفقار دو دمش را، پسرانش را برد
آسمان تا افق دیدهی او پل میزد
نور بر چادر او دست توسل میزد
بست، چون مشت گرهکرده پر معجر را
عاقبت دید جهان فاطمهی دیگر را
کیست لایق که نهد زیر قدومش سر را
چرخ برخاست که تا زین بکند اختر را
او پسندید، ولی شأنی از این بهتر را
زد قدم زانوی عباس و علیاکبر را
ملک وحی ندا داد که «غضوا ابصار»
دختر فاطمه بر مرکب خود گشت سوار
در مثل آینهی فاطمه در حال عبور
دشت محشر شده و مرکب او ناقهی نور
با جلال و جبروتی که خدا داند و بس
بست بر غرقتحیرشدگان راه نفس
دختر فاطمه یا امابیهای دگر
چه بنامیم تو را کوثر بعد از کوثر
حجب شاعر شد و در مدح تو برداشت قلم
تو خداوند حیایی بهخداوند قسم
دشت با آنهمه اندوه تماشایی بود
آنچه میدید فقط چشم تو زیبایی بود
اصلا این دشت پریشان تو بود از اول
کربلا عرصهی جولان تو بود از اول
لکهی ننگ به پیراهن تاریخ شدند
دشمنان تو اسیرت شده توبیخ شدند
دختر حیدر کرار و حقارت؟ هیهات!
غم بیمعجری و حرف اسارت؟ هیهات!
آنچه گفتند و شنیدیم نیامد سر تو
دست دشمن نرسیده نخی از معجر تو
کوفه تا شام به هجده سر بر نیزه قسم
از سر دوش تو یکبار نیفتاد علم
از سر مقنعه گردی بتکانی کافیست
تیغ و شمشیر چرا؟ خطبه بخوانی کافیست
ظاهرت زینب کبرا شده باطن حیدر
وقت آن است علی جلوه کند بر منبر
نکن ابراز غضب را، نمیارزد کوفه
خم به ابروت بیاور که بلرزد کوفه
«اسکتوا» زنگ شترها همه خوابید، بخوان!
مسجد از لحن تو یکمرتبه لرزید، بخوان!
تیغ برداشتهای، ضربهی نطقت کاریست
واژه در واژه علی در سخناتت جاریست
گرم هوهو شده این تیغ که میچرخد مست
شعر دیوانهی توصیف تو شد وزن شکست
همه مبهوت رجزخوانی چشمان تو هستند، پریشان تو هستند، علی آمده یا زینب کبرا؟ همه حیران تو هستند، علی در سخنانت، حرکاتت، عملت، طرز نگاهت، غضبت، شیوهی نطقت، نفست، لحن فصیحت، کلماتت، نظرت، حجب و حیایت، جبروتت، قدمت، شیرخدا در تو رسیدهست بهتکرار، بکش تیغ سخن را دم پیکار، چه خوب است بگویند به تو زینب کرار، تو را باید از این بعد بخوانند به این نام، امیری تو و بر شانهی تو پرچم اسلام، اسیران تو هستند یکی کوفه یکی شام، سر راه تو افلاک نشستهست، ملک هم کمر همت خود را به فرامین تو بستهست، رسیدی تو به مسجد، قلم و دفتر و شعر و ضربان و دل و عقل و نفس شاعرت انگار که مست است، سر وزن شکستهست...