شهابالدین سهروردی در سال۵۴۹ هجریقمری در دهکده سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود، در نزد مجدالدین جیلی، استاد فخر رازی، در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت هوش، وحدت ذهن و نیکاندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
امید حسینینژاد | شهرآرانیوز - زمستان بود. در یکی از رباطهای ارزروم صدای قرائت قرآن به گوشش رسید. از خادم آنجا سوال کرد این صدای کیست. او در پاسخ گفت: شیخ شهابالدین سهروردی. مدتها بود که آوازه این فیلسوف به گوشش رسیده بود، اما تابهحال او را ندیده بود. از خادم رباط خواست تا وی را نزد او ببرد. خادم به او گفت: «کسی را نمیپذیرد، اما چون خورشید بالا بیاید، از اتاق خارج میشود و به بام برمیآید و در آفتاب مینشیند، آنگاه او را ببین!» بر کنار صفه نشست تااینکه شیخ خارج شد.
این توصیف، از بیان یکی از فقهای شهر قزوین است که ماجرای دیدار خود با شهابالدین سهروردی را شرح داده است. در تاریخ فلسفه و حکمت ایران، نام سهروردی با فلسفه و عرفان عجین شده است. نگاه او با فلاسفه قبل خود، تفاوتهایی دارد. او اهل ریاضت نفس برای رسیدن به تعالی و مفاهیم اندیشهای خود بوده است.
شهابالدین سهروردی در سال۵۴۹ هجریقمری در دهکده سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود، در نزد مجدالدین جیلی، استاد فخر رازی، در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت هوش، وحدت ذهن و نیکاندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
سهروردی بعد از آن به اصفهان که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند، آن را بوسید و به یاد همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت و با بسیاری از مشایخ تصوف، دیدار کرد. درواقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف شد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید و چنانکه از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی، او را بسیار مجذوب خود کرد. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملکظاهر، پسر صلاحالدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی)، دیدار کرد.
ملکظاهر که محبت شدیدی به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملکظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی حکمتالاشراق را به پایان برد.
سهروردی فلسفهای را که خود بر دو پایه بحث و کشف یا فلسفه و تصوف بنیان نهاده بود، «حکمت اشراقی» خواند. او فلسفه مشایی را که نمایندگان برجسته آن پیش از وی، فارابی و ابنسینا بودند، در آثار خود نقد میکند و فلسفهای را که به مشاهدات قلبی و تجارب روحانی نینجامد، بیحاصلی محض میشمارد، ولی نمیتوان تأثیر ابنسینا را حتی در توجه او به طرح و تأسیس حکمت اشراقی ندیده گرفت.
بدین ترتیب، سهروردی حکمت اشراق را از یک طرف با حکمای یونان قبل از ارسطو و هرمس حکیم که پیش از آنان در مصر میزیسته است، پیوند میزند و از طرف دیگر با حکمت ایران باستان و عقیده نور و ظلمت که زردشت پیامبر، آورنده آن بوده است.
اما سخنگفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودن وی در بیان اعتقادات باطنی دربرابر همگان و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب میشد با هرکس بحث میکرد، بر وی پیروز شود و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا ازمیان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
سهروردی با وجود عمر کمی که داشت، حدود ۱۵۰ اثر از خود بهجای گذاشت که میتوان آنها را به پنج گروه تقسیم کرد:
چهار کتاب بزرگ نظری و تعلیمی: تلویحات، مقاومات، مطارحات و حکمهالاشراق
رسالههای تعلیمی کوتاه که تلخیص کتب فوق به زبان ساده است: هیاکلالنور، الالواحالعمادیه، پرتونامه و...
حکایات ساده و رمزی سفر نفس و مراتب نفس و اشراق: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصهالغربهالغربیه، لغت موران و...
ترجمه و شرح و تفسیر کتب قدیم فلسفه و قرآن کریم
دعاها و مناجاتنامهها به زبان عربی که شهرزوری آنها را الواردات و التقدیساتالقلبیه نامیده است.