هادی دقیق | شهرآرانیوز - تاریخ در ایران معلم کم نداشته است، اما کیست که نداند استاد تاریخی که فلسفه و زبانشناسی میداند کیمیاست. عباس زریابخویی از آن دست نادرانی است که جامعیت علمیاش او را در تاریخ و فرهنگ ایران یگانه کرده است. زریابخویی سال ۱۲۹۸ خورشیدی در خوی به دنیا آمد. او پس از تحصیل دبستان، به قم رفت و آنجا در کلاس درس علمای زیادی درس آموخت که یکی از آن جمله نیز امام خمینی (ره) بود.
او پس از چندی به تهران آمد و به کتابخانه مجلس شورای ملی و کتابخانه سنا راه یافت و بهگفته خودش حتی جزو بانیان و مؤسسان کتابخانه سنا بود و ۱۵ سال مانند ماهی در دریا، در میان انبوهی از کتابها شنا میکرد. مدتی بعد زریابخویی در آلمان غربی مشغول تحصیل و مطالعه در رشتههای تاریخ، علوم و معارف اسلامی، فلسفه و فرهنگ تطبیقی شد. ۲ ترجمه موفق او از آثار ویل دورانت به نام تاریخ فلسفه و لذات فلسفه نیز مربوط به همین دوره است.
پس از آن، مدتی در دانشگاه کالیفرنیا مشغول تدریس شد، ولی درنهایت تدریس در ایران را اولویت قرار داد. او با دانشنامهها و نشریات مطرح زمان خودش همکاری میکرد. نوشتههای موجود زریاب که چندان پرشمار نیست، با وجود تنوع، حاکی از اطلاعات و دانش وسیع اوست و اطرافیانش بیگمان نمونههای بسیاری از وسعت علم او، در کنار تیزهوشی و سرعت انتقال بیمانند وی را در خاطر دارند. ترجمه کتاب نولدکه، شرقشناس آلمانی، درباره تاریخ ساسانیان با عنوان ایرانیان و اعراب هنوز هم جزو آثار مرجع تاریخ این دوره است. زریاب همه تاریخ پیش و پس از اسلام را بهمثابه یک کل، نشان هویت ایران میدانست. وی درنهایت در ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ در تهران درگذشت.
محمدرضا شفیعی کدکنی درباره او گفته است: «نمیگویم او واپسین بود، ولی در میان واپسینها، بیگمان برجستهترین بود، برجستهترین چهره از آخرین پژوهندگانی که بر مجموعه فرهنگ و مدنیت ایرانی احاطه ژرف و اشراف کامل دارند و بدان عشق میورزند: از فلسفه، کلام، تفسیر، حدیث، فقه و اصول تا ادبیات فارسی، عربی، تاریخ و جغرافیای تاریخی تا آنچه در مغربزمین میگذرد در حوزه پژوهشهای ایرانی و اسلامی تا آگاهی درست و سنجیده از مجموعه میراث خردمندان غرب از افلاطون تا هگل، مارکس و ناقدان معاصرش.» احمد تفضلی، ایرانشناس و زبانشناس، نوشتن و گفتن از زریابخویی را کاری دشوار و عاملش را جامعیت زریاب میدانست: «نگاهی به آثار پرمعنی و سنجیده او در فلسفه و کلام و تاریخ و ادبیات و نسخهشناسی و تبحر او در زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی شاهد این مدعاست.» تفضلی معتقد بود که زریاب «آخرین حلقه از سلسلهای بود که تقیزاده و قزوینی و مینوی از زمره آن بودند.»
تفضلی میگفت: «احترام و علاقهای که مرحوم مینوی به او داشت، به هیچکس نداشت، همانطور که تقیزاده مکرر میگفت: زریاب فرزند من است؛ و در کتابی که به زریاب هدیه کرده بود نیز نوشته بود: علامه زریابخویی.» شخصیت جامع عباس زریابخویی همه اطرافیانش را شیفته خود کرده بود و بهراستی بهقول عبدالحسین زرینکوب: «کیست که بعد از او یکتنه و در عین حال بهعنوان مترجم و ادیب و منتقد و محقق و مورخ، مورد قبول و تأیید اینهمه داعیهداران یک عصر واقع شود و اینهمه حریفان را به برتری خویش وادار به اذعان کند.»
روایت دکتر زریاب خویی از شاگردی در محضر امام خمینی (ره):
آن سید خوش سیما جهانی از اندیشه بود...
روزی نزدیک غروب، در مدرسه فیضیه بودم و طلاب مشغول وضو گرفتن از حوض مدرسه بودند. زیلوهای مقابل مدرس را پهن کرده بودند و مومنان و نمازگزاران در انتظار آمدن مرحوم آقا سید تقی خوانساری، یکی از سه مجتهد و مرجع بزرگ قم پس از فوت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بودند. ناگهان دیدم که سید بلند قد خوش سیمایی با وقار تمام مشغول وضو گرفتن است و طلاب به چشم احترام و تعظیم به او مینگرند.
لباس مرتب و ریشی کوتاه و چشمانی نافذ داشت، چون وضویش تمام شد حاج شیخ صادق به او نزدیک شد و سلام کرده با هم روبوسی کردند و کمی صحبت کردند. پس از آنکه از هم جدا شدند من از حاج شیخ صادق نام آن سید روحانی را پرسیدم و او گفت: او حاج آقا روحا... خمینی [امام (ره)]، معلم و استاد فلسفه من است و من روزها پس از درس فقه آقا سید محمد حجت کوهکمری به درس اسفار او که در مدرسه دارالشفاء، منعقد میگردد حاضر میشوم.
این اولین بار بود که من آقای خمینی را میدیدم. تحمل و تسلط او بر نفس معروف بود و با وقار و جاذبه شخصی خود همه را به احترام وا میداشت و همه او را به تفوق در فضل و تقید به ظاهر و اصول اخلاقی میستودند. به همین جهت این حسن اعتقاد همگان به من سرایت کرد و من آرزو میکردم که اطلاعات و تحصیلات من روزی مرا موفق به حضور در درس او بکند. در آغاز سال ۱۳۱۸ از بعضی از طلاب شنیدم که آقا روح ا... خمینی [امام (ره)]درس شرح منظومه حاج ملاهادی را آغاز خواهد کرد.
من که در انتظار چنین فرصتی بودم با شور و شوق تمام به درس او که در مدرس (سال تدریس) مدرسه دارالشفاء منعقد میشد حاضر شدم و به انتظار پایان دادم. او درس را به جای آنکه از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع کرد و استدلال او برای این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود و به همین جهت الهیات را مابعدالطبیعه نامیده بود. او خود سرشار از این کیفیت عرفانی - دینی - فلسفی بود. او برای خود جهانی از اندیشه معنوی - دینی ساخته بود که عناصر تشکیل دهنده آن مذهب شیعه اثناعشری، افکار نوافلاطونی منطوی در فلسفه اشراق، عرفان محیی الدین ابن عربی و حکمت متعالیه ملاصدرا بود.
او این عناصر را عمیقتر و ذاتیتر از اسلاف خود در خود پیوند داده بود و شکل متعادل و منسجم و همآهنگی به وجود آورده بود که میتوان آن را به یک سمفونی تشبیه کرد. او در رعایت ظواهر شرعی دقیق بود و همیشه در نمازهای جماعت شرکت میکرد و پشت سر مرحوم سید محمد حجت و مخصوصا مرحوم سید محمد تقی خوانساری نماز میخواند. روزهای جمعه که آقا سید محمد تقی خوانساری در صحن مدرسه فیضیه به اقامه نماز جمعه میپرداخت؛ آقای خمینی [امام (ره)]همیشه در صف اول نمازگزاران بود، من خود شاهد بودم که روزی پیش از اذان صبح در حمام معروف اتابکی قم نماز شب میخواند.