صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره «پزشک احمدی» که نامداران بسیاری را با آمپول هوا کشت

  • کد خبر: ۵۹۰۸۵
  • ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۹
مردم ایران در دهه ۷۰ به واسطه یکی از قسمت‌های سریال «کارآگاه» که احمد نجفی در آن نقش‌آفرینی می‌کرد، بیشتر با اسم «پزشک احمدی» آشنا شدند. پزشکی که در دوران پهلوی‌اول، مجرمان سیاسی را با آمپول هوا می‌کشت.
حسین بیات | شهرآرانیوز، مردم ایران در دهه ۷۰ به واسطه یکی از قسمت‌های سریال «کارآگاه» که احمد نجفی در آن نقش‌آفرینی می‌کرد، بیشتر با اسم «پزشک احمدی» آشنا شدند. پزشکی که در دوران پهلوی‌اول، مجرمان سیاسی را با آمپول هوا می‌کشت. در برخی منابع آمده که پزشک احمدی از اهالی تبریز بوده است که بعد‌ها به تهران می‌رود، اما در چند جایی نیز از او با عنوان یک مشهدی اسم برده شده که از قضا در ساختمانی که خرابه‌های آن هنوز در میدان شهدا پابرجاست و پیش‌تر‌ها داروفروشی بوده، کار می‌کرده است.
 
این منابع می‌نویسند احمد احمدی، پزشک مخصوص زندان قصر که در مشهد داروفروش بوده است، در سال۱۳۱۰ با عنوان طبیب مخصوص شهربانی وارد این اداره می‌شود و پله‌های ترقی را پشت سر می‌گذارد. شایع بوده که او شب‌ها با آمپول‌هایی مانند آمپول آب‌داغ و آمپول هوا که مخصوص خود او بوده، مبارزان سیاسی دربند را می‌کشته است.
 
در کتاب «پلیس‌سیاسی» درباره پزشک احمدی چنین آمده است: «پزشک احمدی را می‌توان مانند هیملر یا لاورنتی بریا، رئیس‌پلیس‌های مخفی سیاسی و امنیتی کشور‌های آلمان و روسیه شوروی، قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، یک قاتل حرفه‌ای انگاشت با این تفاوت که هیلمر، معروف به قصاب، و بریا، معروف به آدم‌کش، هیچ یک پزشک نبودند.»
 
ناهید فرهادنیا در پژوهشی او را این‌طور معرفی می‌کند: حدود سال۱۳۰۷ در چهل‌ویک سالگی به تهران آمد و در بیمارستان احمدی تهران که بعد‌ها به بیمارستان سپه موسوم شد، به کار پرستاری پرداخت. او با مشاهده اعمال پزشکان، سعی می‌کرد امور پزشکی را بیاموزد. گویا زمانی هم اقدام به دایرکردن داروخانه کوچکی در مشهد می‌کند. همین که می‌گفتند از تهران آمده و در یکی از بیمارستان‌های مهم مرکزی کار می‌کرده، برای معروفیتش کافی بود تا مردم به او مراجعه کنند.

احمدی مردی به‌ظاهر دین‌دار بود. یکی از همسایگانش در خیابان ناصرخسرو قسم می‌خورد روزی به خانه ما آمد و گفت: مگر شما مسلمان نیستید؟ پرسیدم: چرا؟ در این موقع اشاره‌ای به آن اتاق که ویلن و قرآن در آن بود، کرد و گفت: در قیامت جواب خدا را چه می‌دهید؟
او را مدتی هم شفاءالدوله می‌خوانده‌اند. گویا مردی کوتاه‌قد با پالتویی بلند بوده که تکیه‌کلامش «به مرگ عزیزم» بوده است.
 
پزشک احمدی در دوران خوش‌خدمتی‌اش افراد نامدار بسیاری را با آمپول مخصوص به خود به قتل رساند که در میان آنان می‌توان افرادی مانند «فرخی یزدی شاعر»، «علی‌قلی‌خان سردار اسعد، وزیر جنگ رضاشاه» و «عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار» را دید.

پس از به‌قدرت‌رسیدن پهلوی‌دوم و برقراری آزادی نسبی مطبوعات و آزادی‌های سیاسی، تعدادی از کسانی که خود یا بستگان آنان از رژیم گذشته صدمه دیده بودند، به دادسرای دیوان کیفری شکایت کردند. با مطرح‌شدن توقیف‌های غیرقانونی و شکنجه و قتل اشخاصی مانند مدرس، سردار اسعد، فرخی‌یزدی، تیمورتاش و... که به دستور شاه وقت و از سوی مأموران شهربانی یا همان نظمیه سابق، در زندان یا تبعیدگاه‌ها انجام شده بود، در محافل سیاسی و روزنامه‌ها، لزوم بررسی این پرونده در صدر اخبار قرار گرفت.
 
مهرماه۱۳۲۰ مقدمات محاکمه عمال نظمیه آغاز شد و برخی افراد مقصر در این پرونده که قصد خروج از ایران را داشتند، تعقیب و به تهران منتقل شدند. احمدی هم که می‌دانست خانواده قربانیانی که با مشارکت او به قتل رسیده بودند، درصدد شکایت و بازداشت وی بر خواهند آمد، ابتدا از خانه‌اش به خانه این و آن پناه می‌برد، ولی سرانجام با مقداری پول و یک گذرنامه جعلی راهی عتبات شد، اما «ایران تیمورتاش» که برای انتقام خون پدر قسم یاد کرده بود، در جست‌وجوی احمدی، کربلا و نجف و کاظمین را پشت سر گذاشت تا سرانجام پزشک مجاز شهربانی را در فندق‌المناف بغداد درحالی‌که مویش را رنگ کرده و ریش گذاشته بود، پیدا کرد.
 
روایت است در دادگاه عالی، احمدی با پالتو قهوه‌ای‌رنگ و ریش گندمگونش از بدو ورود به دادگاه زیر لب چیز‌هایی می‌گفته است. قبل از بیان موارد اتهام، رئیس محکمه از متهم سؤالاتی می‌پرسد: «نام؟ احمد. نام‌خانوادگی؟ احمدی. سابق چه شغلی داشتید؟ پزشک مجاز بودم. سن؟ حدود ۶۱سال. ساکن؟ تهران (حال ساکن زندان). عیال و اولاد داری؟ یک عیال و ۵ طفل صغیر دارم. سابقه محکومیت؟ سابقه بدی ندارم. سواد داری؟ سواد جزئی دارم. مسلمان و تابع ایران هستی؟ بلی. مسلمانی خدا‌شناس و تابع ایران هستم.»

احمدی در این دادگاه اعتراف می‌کند که همیشه آمپول خود را به محبوسان سیاسی بی‌گناه و از قضا سالم و تندرست می‌زده است. احمدی همچنین می‌گوید که برای هر قتلی انعامی می‌گرفته است؛ خرده‌پا‌ها و اشخاص غیرمعروف کمتر و معروف‌ها بیشتر.
 
 
پزشک جانی رضاشاه درنهایت پس از کش‌وقوس‌های بسیار در دادگاه به اعدام محکوم می‌شود و این حکم ۳۰ بهمن ۱۳۲۳ در تهران اجرا می‌شود. مرحوم غلامحسین بقیعی در کتاب خاطراتش، آخرین لحظات زندگی پزشک احمدی را این گونه روایت می‌کند: «از مسائل مهم روز که پیوسته در مطبوعات منعکس می‌شد، محاکمه پزشک احمدی بود. یک روز روزنامه فروش‌ها داد می‌زدند «فوق‌العاده! به‌دارزدن پزشک احمدی! فردا در میدان توپ‌خانه! فوق‌العاده!». اذان صبح خود را به آنجا رساندم. غوغای غریبی بر پا بود. یک تیر چوبی بسیار بلند با قرقره و طناب مخصوص در ضلع غربی میدان به چشم می‌خورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت کرد و قاضی عسکر گفت، استغفار و توبه کند و از مأموران خواست تا اجازه دهند محکوم ۲ رکعت نماز بخواند.
 
پس از نماز، احمدی روی چهارپایه زیر چوبه دار ایستاد و فریاد زد: «ای مردم! من قاتل نیستم، یگانه گناهم این است که دستور مافوقم را اجرا کرده‌ام و حالا، چون از همه ضعیف‌ترم، همه‌چیز به گردن من افتاده است. قاتل اصلی خود رضا شاه است.» پاسبان‌ها بیش از این مهلت ندادند، حلقه طناب را به گردنش انداختند و به‌سرعت بالا کشیدند.»
برچسب ها: روایت پزشک دهه 70
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.