در این گفتوگو با دکتر محمد سوری، عضو هیئتعلمی و مدیر گروه فلسفه پژوهشکده فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم، به بررسی جایگاه امامعلی (ع) در منابع عرفا و شکلگیری عرفان اسلامی پرداختهایم.
امید حسینینژاد | شهرآرانیوز؛ همه مسلمانان متفقاند که محبـت اهلبیـت (ع) واجب است؛ بنابراین میتوان به این مسئله بهعنوان محوری برای ایجاد وحدت تأکید کرد. ما شیعیان قائل به «عصمت»، «علم خاص اهدایی از جانب خداوند» و «جانشینی پیامبر» و اهلبیت (ع) هستیم. ولی غیرشیعیان اهلبیت (ع) را بهعنوان الگوهای تربیتی و انسانهای صالح و بلندمرتبه و عالمان برجسته که باید به ایشان احترام و از آنان تقدیر شود، میشناسند.
دراینمیان عارفان اسلامی در سلوک خود از معارف و احادیث اهلبیت (ع) بهره بردهاند. جایگاه امامعلی (ع) در بین عارفان مسلمان بسیار چشمگیر است. امامعلی (ع) بهعنوان امام عارفان، در طول تاریخ بر شکلگیری عرفان اسلامی تأثیر بسیاری داشتهاند و بزرگترین عارفان اسلامی آن حضرت را قطب همه عرفا نامیدهاند. این تأثیر حتی به قبل از جمعآوری نهجالبلاغه برمیگردد.
در این گفتگو با دکتر محمد سوری، عضو هیئتعلمی و مدیر گروه فلسفه پژوهشکده فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم، به بررسی جایگاه امامعلی (ع) در منابع عرفا و شکلگیری عرفان اسلامی پرداختهایم.
پیوند عارفان اهل سنت با مفاهیم علوی و سخنان ایشان از سدههای نخست تا دورههای بعدی شکلگیری عرفان و نضجگرفتن آن تا چه اندازه بوده است؟
در سرتاسر تاریخ تصوف، از آغاز شکلگیری تاکنون، عشق و علاقه صوفیان به اهلبیت (ع) بهویژه به حضرت امیرالمؤمنین (ع) در میان نوشتهها و گفتههای ایشان موج میزند. صوفیان حضرتعلی (ع) را «سر عارفان» به شمار میآورند و کسی میدانند که «انفاس پیغمبران» با اوست. ابنعربی نیز، که بزرگترین نظریهپرداز عرفان فلسفی است، آن حضرت را «امام العالم و سر الأنبیاء أجمعین» دانسته است. افزون بر این، به باور شمار زیادی از صوفیان، آن حضرت جانشین باطنی و معنوی پیامبر بوده است. بهنظر ایشان، در وجود رسول خدا هر ۲ بعد ظاهری و باطنی جمع شده بوده است، یعنی هم اداره سرزمین اسلامی بهعهده ایشان بود و هم هدایت خلق به سوی خدا.
بهنظر بسیاری از صوفیه جانشینان باطنی و معنوی پیامبر همان ۱۲ امام (ع) هستند. میتوان گفت این تعداد پرشمار از صوفیان از نظر کلامی و فقهی جزو اهل سنت به شمار میروند، ولی از نظر طریقت و معنویت دوازدهامامی هستند. در دهههای گذشته در ایران به این اشخاص «اهلسنت دوازدهامامی» میگویند. اصطلاح اهلسنت دوازدهامامی یا سنیان دوازدهامامی را اولینبار استاد محمدتقیدانشپژوه مطرح کرد. ولی بعدها جناب استاد دکتر رسول جعفریان بیشترین نقش را در تبیین و گسترش آن داشته است.
اهلسنت دوازدهامامی در بسیاری از مناطق جهان اسلام حضور دارند، از اندونزی و هند و پاکستان تا ترکیه و بوسنیوهرزگوین و مصر و کشورهای مغرب عربی شامل الجزایر و تونس و مراکش. ما شیعیان و اهلسنت دوازدهامامی در باور به ۱۲ امام، مشترک هستیم، ولی بهنظر میرسد مهمترین عامل مشترک میان ما و ایشان که نقش تعیینکننده در نگرش افراد به امامان (ع) دارد، نخست اعتقاد به مهدویت شخصی حضرت امامزمان (عج) و انتظار ظهور آن حضرت باشد و دوم بزرگداشت عید غدیر خم.
عرفا برای هریک از صحابه پیامبر ویژگیهایی را بر شمردند. ویژگی مهم حضرت را «علم خاص» میدانستند و معتقد بودند برای کشف گوهر دین باید به علی (ع) رجوع کرد. در متون اولیه عرفان نظیر «اللمعصراف» و «قوتالقلوب» مکی به این مبحث اشاراتی شده است. لطفا کمی درباره این دیدگاه توضیح دهید.
۲ کتابی که شما نام بردید، از مهمترین کتابهای تاریخ تصوف در دوره نخستین برای پیبردن به جایگاه حضرتعلی (ع) در عرفان اسلامی است و ریشه بسیاری از مسائلی که در سدههای بعدی میان صوفیه مطرح شد، بهعنوان مثال اینکه آن حضرت سرسلسله همه طریقتهای عرفانی است و اینکه ۱۲ امام (ع) جانشینان باطنی حضرت رسول هستند، در این ۲ کتاب بهخوبی قابل پیگیری است. در این فرصت کوتاه، من فقط به ۲ موضوع میپردازم: نخست اینکه علی (ع) زاهدترین اصحاب بوده است و دیگر علم خاص او که شما نیز در سؤال خود به آن اشاره کردید.
با اینکه به حضرتعلی (ع) در ادبیات زهد کماعتنایی شده است، در ادبیات تصوف برعکس آن را مشاهده میکنیم. ابوطالب مکی در قوتالقلوب ۲ بار تصریح کرده است که علی (ع) زاهدترین اصحاب پیامبر (ص) بوده است.
زاهدترین اصحاب دانستن علی (ع) با الفاظ متفاوت و در کتابهای کهن بسیاری مطرح شده است و همین شواهد متعدد حاکی از آن است که اصحاب و تابعان و تبع تابعان درباره این موضوع بهنوعی اجماع رسیده بودهاند. در اینجا سؤالی مطرح میشود که چرا بحث از زاهدترین اصحاب و پاسخ آن در هیچیک از کتابهای زهد از سده دوم تا پنجم، که از قضا برای طرح موضوعاتی از همین قبیل تحریر شده، ذکر نشده است. بهنظر میرسد مؤلفان کتابهای زهد، بهدلایلی همچون تقیه یا داشتن گرایش اموی، درباره علیبنابیطالب (ع) بهنوعی به کتمان حقایق دست زدهاند و موضوع زاهدترینبودن او در میان اصحاب را از قلم انداختهاند.
در دیگر آثار عارفان مسلمان این جایگاه ادامه پیدا کرده است؟
در میان کتابهای جامع صوفیه قوتالقلوب هم بیش از دیگران از اهلبیت و امامان (ع) سخن گفته و هم درعینحال درباره ایشان با پردهپوشی و کتمان رفتار شده است. مکی بارها سخنانی را از «اهلبیت (ع)» نقل کرده است یا در تأیید دیدگاههای خود گاه به سخنان و رفتارهای اهلبیت (ع) استناد کرده است، ولی در هیچیک از اینها از گوینده سخن و صاحب آن رفتار نام نبرده است. وی در مواقعی تصریح کرده است که درباره این سخنان سند متصل به گوینده دارد، ولی از هیچیک از افرادی که این سندها طریق آنها در رسیدن به امامان (ع) هستند، نام نبرده است.
تصویری که کتابهای جامع صوفیه، بهویژه لمع و قوتالقلوب، از علم خاص علی (ع) ترسیم کردهاند، با آنچه نوعا به باور اهلسنت رسیده، از ریشه متفاوت است. بنابر نظر ایشان، پیامبر (ص) دانشهای ویژهای را به علی (ع) آموخته بود که به هیچکس دیگر از اصحاب نیاموخته بود که البته علی (ع) خود به این موضوع تصریح کرده است.
لطفا بهعنوان نمونه یکی از عرفای متقدم و درونمایه آثارش در بهرهگیری از معارف علوی را شرح دهید.
رکنالدین احمدبنمحمد بیابانکی، معروف به علاءالدوله سمنانی، از بزرگترین و معروفترین عارفان قرن هفتم و هشتم است که اندیشههای او نقش برجستهای در شکلگیری تفکر متشیعانه در میان ایرانیان داشته است. از سمنانی آثار متعددی به فارسی و عربی باقی مانده و بسیاری از آنها تصحیح و منتشر شده است.
وی در جایجای نوشتههای خود از ۱۲ امام نام برده و آنان را امام دانسته است. برخی عالمان شیعه همچون شهید قاضی نورا... شوشتری (۱۰۱۹قمری) و سیدمحسن امین عاملی (۱۳۷۱قمری) او را عارفی شیعی دانستهاند، ولی باتوجهبه آثار خود او باید گفت که وی از نظر فقهی و کلامی از اهلسنت است و در عین حال ۱۲ امام را امام خود و اقطاب عرفان میداند و در یک کلام باید علاءالدوله سمنانی را از بزرگان اندیشه «تسنن دوازدهامامی» دانست.
شاید مهمترین نکته درباره علاءالدوله سمنانی این باشد که او در باورش به امامت ۱۲ امام، از کلیگویی پرهیز کرده و وارد مسائل جزئی و اختلافی میان شیعه و اهلسنت شده و در همه این موارد تفسیری ارائه کرده است که به تفسیر شیعه نزدیکتر است. مهمترین این مسائل «غدیر خم» است.
این صحبت کوتاه را با جملهای درخشان از عارف بزرگ ابوابراهیم اسماعیلبنمحمد مستملی بخاری (۴۴۳ قمری) به پایان میرسانم. وی در شرح تعرف میگوید: «علی سر عارفان است و همه امت را اتفاق است که على ابوطالب را انفاس پیغمبران است و او را سخنانى است که پیش از او کس نگفته است و پس از او کس مثل آن نیاورده است.»