در کارنامه ورزشی دختران کاراتهکار شهرک شهید رجایی مدالهای رنگارنگ کشوری و بینالمللی جا خوش کرده است
سحر نیکوعقیده | شهرآرانیوز؛ یکی پرشر و شورتر است و لبخندی همیشگی به لب دارد. دیگری آرامتر از بقیه به نظر میآید و بار آرامش گروه روی دوش اوست. لیدر گروه هم که یکی دو سال از دو عضو دیگر بزرگتر است هدایت گروه را برعهده دارد و حس مسئولیتپذیری را از تک تک جملاتش میتوان فهمید. وجهاشتراکشان امیدها و انگیزههای توی قلبشان است، همان شور و حال خوبی که هنگام صحبت از موفقیتهایشان دارند. مائده خسروی، مائده شاهسون و مائده قاسمزاده سه ضلع گروه «مائدهها» هستند.
دختران نوجوان کاراته کار مدرسه مصلینژاد در شهرک شهید رجایی که حالا اسم گروهشان در میدانهای ورزشی بهویژه رزمی به گوش همه رسیده است. هر سه از همان شش سالگی ورزش را به طور حرفهای شروع میکنند، اما چند سال بعد دست روزگار سه مائده داستان ما را به هم میرساند تا ادامه این راه را با کمک یکدیگر بپیمایند. پنج سالی میشود که هر سه عضو یک گروه هستند. با همین گروه در مسابقات مختلف کشوری شرکت و مدالهای رنگارنگ کسب کردهاند و خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارند. مهمترینش هم کسب مقام سوم گروهی در لیگ کشوری است. آخرین مقامهای انفرادی آنها هم مربوط میشود به شانزدهمین دوره مسابقات بینالمللی ایران زمین که فیلم اجرای فرم و حرکاتشان را برای مربیان این مسابقه آنلاین ارسال و در نهایت هر کدام مقامی را در سطح بینالمللی کسب میکنند. حالا به دبستان حضرت معصومه مصلینژاد آمدهام تا با سه مائده گروه مائدهها گفتگو کنم و با آنها بیشترآشنا شوم.
یک گروه منسجم
در دفتر مدرسه در انتظار مائدهها مینشینم. تا بیایند فرصت میکنم انبوه مدالها و لوح سپاسهای بچهها را که روی میز چیده شدهاند بالا و پایین کنم. مقامهای استانی، کشوری و بینالمللی. از هر رنگ و مدلی که فکرش را بکنید مدال روی میز چیده شده است. غرق خواندن لوحها و برگهها هستم. با خودم فکر میکنم چطور در این سن و سال کم فرصت کسب این همه مدال را پیدا کردهاند که فهیمه وزیریان، مدیر مدرسه میگوید: مائدهها وقتی که به هم رسیدند و یک گروه منسجم را تشکیل دادند تازه توانستند استعدادشان را شکوفا کنند و پیشرفت خوبی داشته باشند.
چیزی نمیگذرد که سه مائده وارد دفتر میشوند و رو به روی من مینشینند. فریبا عظیمی مادر یکی از بچهها هم همراه آنها به مدرسه آمده. هر سه را مائده جان صدا میزند، تفاوتی در لحن و رفتارش نمیبینم و تا وقتی که خودش را معرفی نمیکند متوجه نمیشوم که او مادر کدام مائده است. متوجه میشوم که دوستی عمیق بچهها در این سالها به خانوادهها هم سرایت کرده و مادران آنها حالا تبدیل به سه خواهر صمیمی شدهاند و رفت و آمد خانوادگی هم دارند.
از دیوار راست بالا میرفتم
مائده خسروی لیدر این گروه کوچک است. ١٣سال دارد و یکی دو سال از دیگر اعضا بزرگتر است. اما جنس حرفهایش شبیه یک دختر نوجوان نیست و انگار کمی بزرگتر از سن و سال اصلیاش مسائل را درک میکند. نوجوان باارادهای است که با اعتماد به نفس خاصی شمرده شمرده جملهها را میگوید و من امید و انگیزه را از لابهلای حرفهایش میخوانم. از او میخواهم که از ابتدای راه و کشف علاقهاش به رشته کاراته برایم بگوید. تعریف میکند: از همان کودکی پرجنب و جوش بودم و از دیوار راست هم بالا میرفتم. همین باعث شد که مادرم دست من را بگیرد و به اولین باشگاه شهرک شهید رجایی که نزدیک خانه ما بود ببرد.
من تا آن زمان هیچ تصوری از رشته کاراته نداشتم و اصلا نمیدانستم چگونه ورزشی است. مادرم میخواست من را در کلاس ژیمناستیک ثبتنام کند، اما من که محو حرکات کاراتهکاران باشگاه شده بودم پایم را کردم توی یک کفش و گفتم فقط همین رشته را میخواهم.
کشف علاقه اصلی
داستان علاقه دو عضو دیگر گروه هم بیشباهت به داستان او نیست. مائده قاسمزاده که ١١سال دارد و ساکن همین محله است هم میگوید پس از گذراندن دوره پیشدبستانی به باشگاه نزدیک خانه میرود و همان ابتدا به این رشته علاقهمند میشود. مائده شاهسون که او هم ١١سال دارد تعریف میکند ابتدا یک سال در رشته تکواندو فعالیت داشته، اما بعد به پیشنهاد مربیاش رشته کاراته را انتخاب و علاقه اصلیاش را کشف میکند.
داستان آشنایی
داستان آشنایی سه مائده را میپرسم و بزرگترین مائده توضیح میدهد که آنها از همان ابتدا در همین مدرسه درسشان را شروع میکنند، از همان ابتدا دورادور با یکدیگر آشنا میشوند، اما رشته کاراته دوستی عمیقتر آنها را شکل میدهد. وقتی در این رشته پیشرفت میکنند هر سه به یک باشگاه مشترک و به یک مربی معرفی میشوند. خانم کشاورز که مربی باشگاه بوده از هر سه نفر امتحان میگیرد و آنها را میپذیرد. همین مربی در نهایت پیشنهاد تشکیل تیم مائدهها را میدهد. بچهها هم از این پیشنهاد استقبال میکنند و درست پنج سال پیش گروه مائدهها تشکیل میشود.
ما مکمل یکدیگر هستیم
مائدهها خیلی زود متوجه میشوند که وجه اشتراکهای دیگری هم بهجز اسمهای مشترکشان دارند و مهمترین نقطه اشتراک آنها اراده و انگیزهشان است. آنها خیلی زود تبدیل به بهترین دوستهای یکدیگر میشوند و صبح و شبشان را با هم میگذرانند. تعریف میکنند که پیش از شیوع ویروس کرونا و تغییر شرایط، صبح تا ظهر مدرسه بودند و بعد از آن همراه با هم به باشگاه میرفتند و تا بعدازظهر مشغول تمرین میشدند. مائده قاسمزاده که پرشر و شورتر است با اشتیاق خاصی از دوستی عمیق بینشان میگوید. اینکه هر خوراکی و غذایی که بیاورند تقسیم به سه میکنند. وسایل و لوازم ورزشی مورد نیازشان را با هم تهیه میکنند. اگر یکی از آنها مصدوم شود و نتواند تمرین کند دو عضو دیگر هم دل و دماغ تمرین ندارند. حالا یک گروه در واتساپ دارند که اگر در کنار هم نباشند توی این گروه با هم صحبت میکنند. برنامههایشان را میچینند و... او همه اینها را میگوید و مائده شاهسون در آخر همهاش را در یک جمله خلاصه میکند و میگوید: ما سه نفر حالا مکمل هم هستیم. سه ضلع یک مثلث که اگر یک ضلعمان نباشد، تیم ما کامل نمیشود.
ماجرای اولین مسابقه
پیش از تعریف مسابقات گروهی مشتاقم بدانم که چه مقامهای فردیای کسب کردهاند و چه خاطراتی از مسابقات انفرادی دارند. مائده خسروی یکی از شیرینترین و مهمترین تجربیات زندگیاش را اولین مسابقه زندگیاش در سن شش سالگی میداند. او که آن زمان تازه کمربند زردش را گرفته بود، همراه با مربیاش به تهران میرود. تعریف میکند: شش سال بیشتر نداشتم و تا آن زمان از خانوادهام دور نشده بودم. هم میترسیدم هم مشتاق بودم و انگیزه داشتم. این مسابقات استانی بود، اما به دلایلی در تهران برگزار شد. همراه با مربیام به تهران رفتم و توانستم در اولین مسابقه زندگیام مدال برنز کسب کنم. خاطره آن مدال برای من یک خاطره شیرین، سخت و هیجانانگیز است. از خانواده دور بودم و استرس داشتم. شرایط سخت بود، اما با خودم فکر کردم که همین سختیها آدم را بزرگ میکند. خوشحالم که به خوبی از پسش برآمدم و اعتماد به نفس خوبی برای بازیهای بعدی به دست آوردم.
مقام سوم کشوری کسب کردیم
دو مائده دیگر هم هر کدام به ترتیب از موفقیتهای انفرادیشان میگویند. هر کدام در این سالها حداقل ده، پانزده تا مدال رنگارنگ کسب کردهاند و کلی خاطره دارند، اما همه میگویند که تجربیات و بردهای گروهی جور دیگری بهشان میچسبد. این سه نفر از پس همین تمرینهای هر روزه و امید و انگیزههایی که به هم میدهند میتوانند در کنار هم سطحشان را رفته رفته ارتقا بدهند و حالا همگی کمربند مشکی دان یک دارند. آنها از مسابقات مختلف استانی و کشوری میگویند که بهطور گروهی شرکت کردهاند. اما همگی به اتفاق مهمترین مسابقه زندگیشان را مسابقات لیگ کشوری میدانند که سال٩٧ در تهران برگزار میشود.
مسابقهای پر از استرس و هیجان که در آن موفق به کسب مقام سوم کشوری میشوند. مائده خسروی میگوید: این مهمترین مسابقه زندگی ما بود که در کنار هم تجربه کردیم. برای اولین بار بود که بهطور تیمی وارد یک مسابقه جدی شده بودیم. از مدتها قبل، این مسابقه به موضوع اصلی گفت و گوی ما تبدل شده بود. از خانه تا مدرسه، از مدرسه تا باشگاه، در گروه واتساپ، دائم دربارهاش با هم صحبت میکردیم. به هم قول میدادیم که اول شویم. ساعتها تمرین میکردیم و ایرادهایمان را به هم گوشزد میکردیم. به مائدهها گفته بودم که ایرادم را به من بگویند. چراکه مهم نیست لیدر گروه چه کسی باشد، مهم این است که پیشرفت کنیم و موفق شویم. خلاصه تمام توانمان را گذاشتیم، اما مقام سوم را کسب کردیم. اول کلی غصه خوردیم، اما بعد فکر کردیم مقام سوم کشوری هم کم جایگاهی نیست.
رده ما خردسالان بود، اما با رده نوجوانان مسابقه میدادیم!
مائدهها خاطرات تلخ و شیرین زیادی از مسابقات و بردها و باختها دارند. مائده قاسمزاده مقام سوم لیگ کشوری را مهمترین برد تیمیشان میداند. اما از شکستها و زمین خوردنهایی میگوید که در نهایت مقدمه این پیروزی شدهاند. تعریف میکند: سال ٩٦ بهطور گروهی در یک مسابقه استانی شرکت کردیم. ما سن و سال کمی داشتیم. رده ما خردسالان بود، اما ما را همرده با تیمهای نوجوانان قرار داده بودند. فشار زیادی روی ما بود و استرس شدیدی را تحمل میکردیم. تمام تلاشمان را کردیم، اما نتیجه نگرفتیم. یادم هست که بعد از مسابقه وقتی نتایج را اعلام کردند مائده، لیدر گروه را پیدا نکردیم. کلی گشتیم تا آخر سالن پیدایش کردیم. پشت صندلیها نشسته بود و گریه میکرد. ما دو مائده دیگر او را بغل کردیم. دلداریاش دادیم و همان جا به هم قول دادیم که دوره بعد مقام کسب کنیم.
مائده شاهسون از مسابقه دیگری در همان دوره میگوید. از اینکه آنها بارها با همان سن و سال کمشان با ردههای بالاتر سنی مسابقه دادهاند و نتایج خوبی کسب کردهاند. از مسابقهای تعریف میکند که ابتدا به دلیل سن و سال کمشان ناامید بودند و روحیهشان را باخته بودند، اما توانسته بودند مقام اول آن دوره از مسابقات را کسب کنند.
دلمان برای آن روزهای با همبودن تنگ شده.
اما جدا از بردها و موفقیتها بخشی از خاطرات شیرین این سه نفر مربوط میشود به لحظات خوبی که کنار هم سپری کردهاند. از روزهایی که کرونا باعث لغو مسابقات نشده بود و آنها از این شهر به آن شهر سفر میکردند. مائده شاهسون تعریف میکند: هر سه دلمان برای آن روزها خیلی تنگ شده است.
با قطار به شهرهای مختلف سفر میکردیم و مسابقه میدادیم. توی کوپه ساعتها حرف میزدیم و بازی میکردیم. یکی از بازیهای مورد علاقه ما بازیهای فکری بود. من کلی بازی فکری توی خانه دارم که هر سفری باشد آنها را همراه خودم میبرم. بچهها هم استقبال میکنند. دلمان برای آن روزها تنگ شده است.
کسب مقام در مسابقات بینالمللی جام ایران زمین.
اما کرونا باعث نمیشود که بچهها دست روی دست بگذارند و بیکار بنشینند. مائدهها در ادامه از مسابقه اخیری میگویند که هر سه در آن شرکت میکنند و هر کدام مقامی را کسب میکنند.
مسابقات کاراته بینالمللی جام ایران زمین که شانزدهمین دوره آن بهطور آنلاین بهمن امسال در بخش کاتا و اجرای فرم برگزار میشود. در این مسابقات ١٦٠٠نفر شرکتکننده از ۱۷ کشور شرکت میکنند و فیلمهای ارسالی از شرکتکنندهها توسط بیش از ۴۰ داور جهانی و آسیایی و ملی بررسی میشود. در نهایت ایران در این دوره مقام اول را کسب میکند. میگویند که هر سه از ماهها قبل برای شرکت در این مسابقات تمرینهایشان را شروع کرده بودند، بارها برای هم اجرا میکردند و ایرادهای هم را تشخیص میدادند. مائده شاهسون و مائده قاسمزاده در نهایت موفق به کسب مقام اول میشوند و مائده خسروی هم مقام سوم را در رده خودش به دست میآورد.
سه خانه، سه باشگاه ورزشی
مادر مائده شاهسون که تا اینجای کار در سکوت به حرف بچهها گوش میداد شروع به صحبت میکند و از تمرین بچهها برای این مسابقه بینالمللی میگوید: در ایام کرونا باشگاهها تعطیل بود و بچهها صبح و شب در خانه تمرین میکردند. هر روز خانه یکی از ما به باشگاه بچهها تبدیل میشد. این مسئله باعث شد ما سه مادر هم روابط پررنگتری داشته باشیم. دیگر تبدیل به سه دوست صمیمی شده بودیم. بعد از لغو محدودیتها بچهها را به باشگاه میبردیم. اگر وسیله و لوازمی برای ورزش میخواستند با هم به خرید میرفتیم و... خلاصه با دوستی این سه مائده سه خانواده هم با هم دوست شدند.
مائدههای سختکوش شهرک شهید رجایی
در پایان گفتگوها و شنیدن خاطرات تلخ و شیرین گروه، مائدهها از مربی مدرسه میگویند. کسی که در تمام این سالها حامی آنها بوده و علاوه بر درس و تحصیل به پیشرفت در راستای علاقه و استعدادشان هم اهمیت داده. مدیر مهربان مدرسه هم در آخر به جمله مائده شاهسون اشاره میکند که بارها لابه لای این گفتگو آن را تکرار میکند و میگوید: این سه مائده به برکت اسمشان و تلاش و کوششان رحمت مدرسه ما هستند. به قول یکی از مائدهها، آنها واقعا مکمل یکدیگر هستند. یکی آرام است، دیگری پرشر و شور و آن یکی بااراده. هر کدام خصوصیت خودشان را دارند. هر کدام رنگ خودشان را دارند. اما حالا دارند در یک قاب، نقاشی زندگی یکدیگر را تکمیل میکنند. ما به وجود این مائدهها میبالیم و خوشحالیم که چنین دختران سختکوش و توانمندی داریم. این را وظیفه خود میدانیم که بستری مناسب برای پیشرفت دختران توانمند محله و مدرسهمان فراهم کنیم.