عاتکه نوباغی یکی از افرادی است که خشکسالی را با استفاده از ظرفیت پرورش شتر به فرصت بدل کرده است. وی در سال ۹۷ به عنوان پرورشدهنده بزرگ شتر در کشور برگزیده شد.
سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ سالهاست شهرها و روستاها یکی پس از دیگری دچار خشکسالی میشوند و در همین دوران، بسیاری از دامها تلف شدهاند و بعضی روستاییان شغل آبا و اجدادیشان را کنار گذاشتهاند. تعدادی از آنها نیز شغلهایی را جایگزین کردهاند که کمآب است.
یکی از این مشاغل پرورش شتر است که ایران از این نظر، در رتبه ۲۰ جهان قرار دارد و مناطقی مانند یزد، کرمان و سیستانوبلوچستان برای آن مناسب است، اما هنوز، چندان که باید و شاید، افراد به سراغ این شغل که میتواند مزیت اقتصادی خوبی هم داشته باشد نرفتهاند. عاتکه نوباغی یکی از افرادی است که خشکسالی را با استفاده از ظرفیت پرورش شتر به فرصت بدل کرده است. او با یک میلیارد و ۹۰ میلیون تومان در زمینی صدهکتاری و با ۱۷۱ نفر شتر شروع به کار کرد و حالا با توسعه محصولات کارش، نهتنها زمین دامداریاش را به ۲۰۰ هکتار رسانده بلکه برای چندین نفر اشتغال ایجاد کرده است. او در سال ۹۷ به عنوان پرورشدهنده بزرگ شتر در کشور برگزیده شد.
او از آن دست آدمهایی است که رونق دادن به روستای محل زندگیاش را به ترک دیار ترجیح میدهد. روستای نوباغ در شهرستان جغتای در طول سالهای اخیر، دچار خشکسالی شده بود و بهترین گزینه برای راهاندازی یک کسبوکار، پرورش شتر بود که حیوان مقاومی دربرابر گرما و خشکی بود. او متولد سال ۶۳ است. از آن جنس افرادی است که آدم را به زندگی امیدوار میکند و تکاپوی هرروزهاش میتواند انگیزه رو به خاموشی خیلیهایمان را شعلهور کند. او علاوه بر زندگی و کار خود، دغدغه زنان روستا را هم داشت و تا جایی که در توان داشت، در مسیر اشتغالزایی آنها فانوس روشن کرد.
مادرش خانهدار و پدرش کشاورز و دامدار بود. او، ۲ برادر و ۴ خواهرش روزهای کودکی و بازیگوشی را در میان زمینهای کشاورزیای که پر از چغندر، پنبه، گندم، جو، هندوانه، خربزه و ... بود میگذراندند و ظهر که از مدرسه برمیگشتند، دواندوان میان دامها میرفتند و برههای چندروزه را در بغل میفشردند.
عاتکه هم هر زمان که میان گله دام سری میچرخاند، روزی را تصور میکرد که خودش دامداری بزرگی دارد. سرنخ این را که کار اولویت زندگیشان بود میشد در عشق و علاقهشان پیدا کرد. این اولویت تأثیر خودش را روی نیمه دیگر زندگی آنها میگذاشت، طوری که او مانند همه بچهها روز اول مهر شور و شوق مدرسهرفتن داشت، اما ارابه کار او را اواخر مهر به مدرسه میرساند. «به یاد دارم روزهایی که امتحان داشتیم، نمیتوانستیم زیاد درس بخوانیم، زیرا کار میکردیم یا برای نمونه، هرروز همه بچهها ساعت ۸ صبح مدرسه بودند، اما ما از ۵ صبح گوسفندان را به چرا میبردیم و ساعت ۱۰ به مدرسه میرفتیم. البته به دلیل تأخیر، تنبیه هم میشدیم. اما من هیچوقت کاری را بهاجبار انجام نمیدادم. انگار علاقهام به این کار ذاتی بود.»
چوپانی به وقت هفتسالگی
پدربزرگ او اسب سفیدی داشت که عاتکه و خواهرها و برادرهایش روزهای زیادی به عشق سوار شدن بر همان اسب، برای دامداری میرفتند. چوپانی برای قد و قامت دختری هفتساله بزرگ و البته سخت بود. بعضی وقتها کمکدست چوپان بود و گاهی باید خودش بهتنهایی دام را به چرا میبرد. تعداد دامهایشان زیاد بود و همین موضوع، مدیریت را برای او دشوار میکرد. آنقدر روی پا بود و این طرف و آن طرف دنبال دام میرفت که وقتی به خانه میرسید، انگار پیچ و مهرههای بدنش از هم باز شده بود و نمیتوانست کار دیگری انجام دهد. «کار سخت بود، اما کمکم قلق چوپانی را یاد گرفته بودم. در دوران مدرسه، باز هم کمکدست پدر و مادر بودیم. روستای ما مقطع پیشدانشگاهی نداشت و باید به روستای مجاور میرفتیم. صبح تا ظهر مدرسه بودیم و بعد از آن، تا غروب در زمینهای کشاورزی و دامداری کار میکردیم.»
اوضاع مالی خانواده نوباغی خوب بود به این دلیل که دامداری و کشاورزی را در کنار هم پیش میبردند، اما حجم کارشان آنقدر زیاد بود که تنها تعداد اعضای خانوادهشان برای رسیدگی به امور کافی نبود. «از زمانی که یادم میآید، عمههایم هم در کارها به ما کمک میکردند، اما باز هم تعدادمان کم بود و ۱۵ زن و ۸ کارگر مرد همراه داشتیم. اول راهنمایی که بودم، رانندگی یاد گرفتم تا بتوانم تراکتور برانم. هم زمینهایمان را شخم میزدم، هم سرویس رفت و برگشت کارگران بودم.»
از ابتدا تاکنون کارهایی که انجام میداده سخت و زمخت بوده طوری که برای زنان روستا همکه تکاپوی زیادی دارند سبب تعجب بوده است. البته این کار سخت بر روحیه و خصوصیاتش هم اثر گذاشته است. «خصوصیاتم طوری است که شاید هر کسی نتواند بپذیرد. برای نمونه، برایم پیش آمده است در موقعیتهایی که باید لطافت زنانه میداشتم، کمی خشونت داشتهام. پوست دستانم زمخت شده. حتی گاهی پینهبسته است و جای زخم دارد. به یاد دارم سالهای پیش که هنوز دستگاه ینجهزنی نداشتیم و باید با داس آنها را جمع میکردیم، هر بار برای انجام این کار با کارگران مسابقه میگذاشتیم و یک بار ناخنم با داس برداشته شد و حالا کج رشد کرده است.»
بیگانه با بیکاری
روزی در زندگیاش نبوده است که کار نکرده باشد. تنها خاطرهای که از کار نکردن دارد روزهای شروع زندگی مشترکش در سال ۹۱ است. «ازدواج کردم و ۱۵ روز در خانه ماندم. انگار افسردگی گرفته بودم. بعد از آن ۲۰ روزی راهی بیمارستان شدم، زیرا عادت نداشتم در خانه بمانم. اگر امروزم با فردا یکی باشد، بیمار میشوم. به همین دلیل، حتما باید تنوعی در هر روزم باشد.»
او در کنار علاقه به دامداری و کشاورزی، رشته تاریخ را هم دوست داشت. به همین دلیل، تصمیم گرفت تحصیلات دانشگاهیاش را در زمینه باستانشناسی ادامه دهد و تا مقطع کارشناسی ارشد، این رشته را در دانشگاه شاهرود خواند. اما دایره عشق و علاقه او به رشتههای مختلف گستردهتر بود. به همین دلیل، رشته گیاهپزشکی را برای تغییر رشته و تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد انتخاب کرد. «این رشته را در دانشگاه تبریز خواندم. هر هفته، ۲ روز کلاس داشتم و با قطار رفت وآمد میکردم که هر بار ۱۶ ساعت در راه بودم. در نهایت هم پرورش شتر به رشتههایی که در آنها تحصیل کرده بودم بی ارتباط بود و تنها کمی اطلاعاعت رشته گیاهپزشکی در بیماریهای شتر کمکدهنده است. حالا علاقهام به باستانشناسی با مطالعاتی که دارم، ادامه پیدا کرده است.»
تشویق خانواده به جای منع
از کودکی بلد کار کشاورزی و دامداری شده بود و وقت آن رسیده بود آرزوی دوران کودکیاش را عملی کند. ۲ دوره کلاس حضوری رفت و ۲ دوره مجازی درباره پرورش شتر گذراند. متوجه شد که این کار با منطقه آنها سازگاری دارد. «رفتهرفته با شیوع خشکسالی، همه مردم دامداری را کم کرده بودند و کشاورزی چندانی هم نداشتند. ضمن اینکه خارشتر که غذای اصلی شتر است در منطقه ما وجود داشت. سال ۹۳ به این نتیجه رسیدم که پرورش شتر را راه بیندازم و این ایده را با خانوادهام مطرح کردم. آنها هم به جای منع، تشویقم کردند.»
عاتکه یک سال تحقیق و مطالعه میکرد تا بیشتر درباره پرورش شتر بداند. پدرش هم زمانی که عزم دخترش را در این کار دید، یک ماه به نهبندان رفت تا از چند و، چون کار پرورش شتر باخبر شود. فرایند کسب مجوز برای راهاندازی پرورش شتر طولانی و دشوار بود، اما پا پس نکشید. از طرف دیگر هم به دنبال سرمایهگذار بود، چون یکتنه نمیتوانست این کار را شروع کند. در سال ۹۶ بالأخره توانست این مجوز را کسب کند. «برای دریافت مجوز به مشهد و تهران میرفتم و دست آخر، مجوزی که دریافت کردم زمانی یکماهه داشت. یعنی یک ماه فرصت داشتم هر تعداد نفر شتری که میتوانم بیاورم و بعد از این مهلت، باید دوباره مراحل دریافت مجوز را برای آوردن شتر طی میکردم.»
تلفات و آسیب در شروع کار
نوباغی و خانوادهاش سرمایهشان را در این کار گذاشته بودند. علاوه بر آن، یک سرمایهگذار دیگر هم جذب کردند و در نهایت، با یک میلیارد و ۹۰ میلیون تومان، پرورش شتر شروع شد. پروانهای که داشت برای ۲۰۰ نفر شتر بود و طی مجوز یکماهه توانست ۱۷۱ نفر شتر از نهبندان بیاورد. «من تئوری پرورش شتر را آموخته بودم، اما حالا باید به صورت عملی این کار را انجام میدادم و این یک چالش جدید بود. اوایل، کار برایمان خیلی سخت بود، زیرا رفتار شتر را نمیدانستیم. به همین دلیل، هم تلفات شتر داشتیم هم خودمان آسیب دیدیم.»
او معتقد است سیستانوبلوچستان و نهبندان در ایران از نظر پرورش شتر بیشتر معروفاند و در مناطق دیگر، بهنسبت کمیاب است. به گفته نوباغی، در شهرستان جغتای، به غیر از آنها، جای دیگری برای پرورش شتر نیست. شتر در مناطق گرم و خشک سازگاری دارد و اصولا حیوان مقاومی است. بیماریهای کمتری نیز در مقایسه با دامهای دیگر دارد، اما اگر بیمار شود، نشانههایش زود بروز نمییابد و بهاصطلاح زمانی علائم دارد که دیگر کار از کار گذشته است. «زمانی که شترها را به نوباغ آوردیم، آبان یا آذر بود. در واقع شترها را از جایی گرم به جای سرد انتقال داده بودیم و همان روز اول، ۲ نفر تلفات داشتیم. یک سال طول کشید تا به آبوهوا عادت کردند و در همان سال، ۹ شتر تلفات داشتیم و بعضی از جنینهای شترهایمان سقط شدند. در منطقه ما کشتارگاهی برای ذبح شتر نبود. در حالت عادی، شاید یک تلفات شتر در سال طبیعی باشد.»
خسارت جانی بخشی از آزمون و خطای این شغل بود
سال اول پرورش شتر برای نوباغی حکم آزمون و خطا را داشت. البته او معتقد است به این دلیل که خوراک دام را از کشاورزی خودشان به دست میآوردند، این کار برایشان بیشتر صرف میکرد. «همان روزهای اول، خواهرم داشت برای شترها خوراک میریخت که یکی از شترها دست او را گاز گرفت و ۳ انگشت او را شکست که پلاتین گذاشتیم. یک مرتبه دیگر ۴ نفر شتری را گرفته بودند تا من به آن واکسن بزنم، اما آنقدر زورش زیاد بود که با تکان دادن گردنش، کارگر به زمین افتاد. هنوز آمپول را از بدنش نکشیده بودم که دهانش را به دست چپم رساند و عصب دست و تاندون انگشتانم را پاره کرد. در بیمارستان برایم پیوند زدند، اما هنوز شصتم حرکت نمیکند.»
شتر مانند انسان احساس دارد و البته کینه شتری هم حقیقت است. این چیزی است که نوباغی بعد از چند سال حالا مفهوم آن را بهخوبی درک میکند. «یک بار شتری در حال آب خوردن بود. خیلی طولانی شد و من هم عجله داشتم. چند باری با چوب به او زدم که برود. دفعه آخر چنان با پایش به قفسه سینهام کوبید که پرت شدم و فکر کنم چند ثانیه از هوش رفتم. تا چند روز هم از درد نمیتوانستم نفس بکشم. جالب اینجاست که این شتر را داریم و هنوز هم وقتی من را میبیند، به سمتم خیز برمیدارد.»
یکی از معضلات اصلی نوباغی به عنوان یک بانوی کارآفرین که سراغ حوزهای تقریبا کمیاب رفته است، نبود دامپزشک است. به همین دلیل، خودش به صورت تجربی و به مرور زمان، دامپزشکی هم یاد گرفته است و چند دامپزشک را از دورههای آموزشیای که گذرانده است میشناسد و گهگاه از آنها مشورت میگیرد. اما حالا بعد ۴ سال، زبان بدن شترها را یاد گرفته است و از نوع خوردن خوراک، نشخوار کردن، خوابیدن و ... شتر متوجه میشود چه مشکلی دارد. «به غیر از ما، در شهرستان جغتای، پرورش شتر دیگری وجود ندارد و فقط شهرستان مجاور ما این کار را دارد. به همین دلیل، دامپزشک هم حضور ندارد. البته به طور کلی در ایران خیلی در حوزه شتر کار نشده است، زیرا افراد بهتازگی متوجه اهمیت پرورش شتر شدهاند، اما قبلتر اینطور نبود که خیلی روی این حیوان سرمایهگذاری کنند. اما حالا با وجود خشکسالی در شهرهای مختلف و خاصیت درمانیای که شیر و گوشت شتر دارد، به این کار روی آوردهاند.»
هماکنون نوباغی از گوشت و شیر شترها برای فروش استفاده میکند و از پشم و پوست شتر هیچ استفادهای نمیشود و دباغی پوست شتر انجام نمیشود، در حالی که گفته میشود بهترین پوست پوست شتر است. «سال ۹۸ کار از نظر درآمدی بهتر بود که مجوز خروج دام از شهرستان را ندادند. ضرر کردیم به این دلیل که فقط کشتارگاه تپهسلام میتوانست از ما خرید کند.»
نوباغی سال گذشته یک قصابی هم راه انداخته بود که از تولید به مصرف، گوشت شتر را به دست مردم میرساند، اما با شیوع کرونا، مغازهاش بسته شده است. «هنوز استفاده از گوشت شتر خیلی جا نیفتاده است. حالا گوشت را به اصفهان، شیراز و کرمانشاه میفروشیم و میتوان گفت فروش خوب است. شیر شتر هم خاصیت درمانی دارد و افرادی که دچار دیابت هستند از آن استفاده میکنند، اما موضوع این است که شتر در نهایت روزی ۶ کیلو شیر میدهد و آنقدری نیست که بشود به تولید انبوه رساند.»
هزینه چهارمیلیاردی تبدیل پرورش سنتی شتر به صنعتی
نوباغی هرروز از ساعت ۵ صبح تا ۷ یا ۸ شب مشغول کار است و در این ۴ سال توانسته است زمین و محصولات را توسعه بدهد. زمانی که کار را شروع کرد، ۱۰۰ هکتار بود و حالا حدود ۲۰۰ هکتار زمین دارد. هرچند هدفش توسعه بیش از این است، اکنون سرمایه لازم برای توسعه کار را ندارد. «تا به حال هیچ وامی نگرفتهام. اکنون پرورش شتر را به صورت سنتی انجام میدهیم و اگر بخواهیم آن را صنعتی کنیم، حدود ۴ میلیارد تومان هزینه دارد.»
زمانی که شترها را میخرد، لاغر هستند و به طور معمول، تا ۳۵۰ کیلوگرم وزن دارند، اما زمانی که آنها را پروار میکند تا ۷۰۰ کیلو هم میرسند. البته نوباغی این روزها درگیر رفتوآمد به تهران هم هست تا بتواند از اداره منابع طبیعی، مجوز مرتعی برای شترها بگیرد. فعلا از زمینهای خودشان در این حوزه استفاده میکنند. «پرورش شتر، شغل تقریبا کمخرجی محسوب میشود به این دلیل که خوراک یک گاو در روز خوراک ۲ شتر در یک روز است و بهصرفهتر میشود، اما به همان اندازه، زحمت خودش را هم دارد.»
او در همان سال اول که در کار دچار خسارت و البته آسیب جسمی شد، پشیمان هم شده بود و صدایی در گوشش زمزمه میکرد که چرا این کار را شروع کرده است، اما مادرش هر بار حرفی به او میگفت که مایه امیدش میشد. «مادرم میگفت: هر کاری اولش سخت است. زمانی که شما بچه بودید و اولینبار لقمه در دهانتان گذاشتم، جویدن برایتان سخت بود، اما بالأخره یاد گرفتید.»
مشورتی که به کارآفرینی ختم شد
او در کنگره ملی پرورش شتر در سال ۹۷ از سوی جهاد کشاورزی به عنوان زن پرورشدهنده بزرگ شتر انتخاب شده است. با برنامه «میدون» نیز همکاری داشته است و کسبوکار خود و ایدههایش را به نوعی در صداوسیما آموزش داده است تا افراد علاقهمند به این سمت سوق پیدا کنند. اما تمام کار و موفقیت او به پرورش شتر ختم نمیشود. «در سال ۹۷ به عنوان تسهیلگر زن نمونه کشوری هم معرفی شدم به این دلیل که به بانوان روستا در زمینه اشتغال پیشنهاد و مشورت فکری میدادم. در پی همین راهنماییها، بانوان روستا موفق به پرورش بلدرچین، مرغ بومی، قارچ، شیلات، کشت گیاهان دارویی، راهاندازی کارگاه قالیبافی و ... شدهاند. بیشتر این افراد زنانی بودند که تحت پوشش کمیته امداد قرار داشتند و بعد از اینکه وام به آنها رسید، شروع به کار کردند. خوشبختانه کارهایشان به نتیجه رسیده است و موفق شدهاند.»
حالا او را در روستا به عنوان یک الگو میشناسند و انگشت اشارهشان در موفقیت به سمت اوست، اما او بر این باور است که یکی از موانع بر سر راه کارآفرینی بانوان، این است که مسئولان خیلی به زنان کارآفرین اهمیت نمیدهند. «مثلا وامهایی که خانمها میخواستند دریافت کنند باید به نام آقایان میشد یا اینکه سال ۹۷ درخواست دریافت یک تراکتور را دادم، اما گفتند به دلیل اینکه خانم هستید، نمیتوانیم تراکتور در اختیارتان بگذاریم. اما آنقدر پیگیری و رفت و آمد کردم تا بالأخره در سال ۹۹ مجوز را گرفتم.»
او معتقد است که زنان روستایی استعداد شروع کارهای بزرگ و بنیادی را دارند، اما ظرفیت لازم برای آنها فراهم نبوده است. نوباغی جدا از همه این دغدغهها، از سال ۹۷ دهیار روستایشان هم شده است و در طول هفته، ۳ روز به این کار مشغول است. «انگار اوقات فراغتم همان زمانی است که کارهای شترها را انجام میدهم. از اول تا به حال، سعی کردم کارهای خانه را در موازات شغلم پیش ببرم و تا به حال موفق بودم.»