صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با دکتر ناظمی درباره زوایای موضوع بصری‌کردن مفاهیم قدسی

  • کد خبر: ۶۱۲۹۲
  • ۰۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۹
دکتر مهدی ناظمی قره باغ، مدیر مدرسه عالی علوم انسانی روزگار نو، سال هاست که در حوزه‌های فلسفه و هنر قلم می‌زند و نوشتار و گفتار‌هایی از او در برخی مجلات و شبکه‌های مجازی منتشر شده است. در این گفتگو با دکتر ناظمی به زوایای موضوع بصری کردن مفاهیم قدسی که در متون مقدس نقل شده است می‌پردازیم. مسئله اصلی ما این است که این بصری کردن تا چه اندازه به فهم این متون کمک می‌کند؟
امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - موضوع وجود استعاره در قرآن کریم و فهم آن یکی از موضوع‌هایی است که از دیرباز در بین فرق اسلامی مطرح بوده است. برخی با نگاهی عقلی در پی کشف مفاهیم استعاری قرآن کریم بوده اند و برخی دیگر راهی برای فهم آن نمی‌دیده اند و به ظواهر آن تکیه می‌کرده اند.

در ۲ قرن اخیر با رشد نگاه‌های جدید نقد ادبی و بررسی زیبایی شناسانه متون بر اساس رویکرد‌های جدید غربی، با پژوهش درباره مفهوم واژه استعاره وارد مرحله جدیدی شد. در زبان شناختی استعاره جایگاه ویژه‌ای دارد. اندیشمندان این حوزه حتی بسیاری از جملات روزمره را که برای ما عادی شده است و متوجه استعاره‌های به کار برده شده در آن نیستیم، را با نگاهی استعاری فهم می‌کنند. جورج لیکاف، زبان شناس انگلیسی، اولین کسی است که استعاره مفهومی را وارد مطالعات زبان شناسی شناختی کرد. نظریه معاصر ادعا می‌کند نظام ادراکی انسان اساسا سرشتی استعاری دارد و استعاره به شکل ناخودآگاه و غیراختیاری، در زندگی روزمره انسان فراوان به کار می‌رود. این دیدگاه نخستین بار در سال ۱۹۸۰ از سوی جورج لیکاف و مارک جانسون با انتشار کتاب «استعاره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم» مطرح شد.

قرآن کریم نیز مملو از استعاره است. اما لازم است بین ۲ نوع استعاره تمایز نهیم. از یک سو، استعاره‌هایی وجود دارد که اهمیتشان سبکی و نمادین است- مثل «بال فروتنی» یا «صبح، چون دمیدن گیرد» (تکویر: ۱۸) - و می‌توان آن‌ها را نمونه‌های اعجاز یا سبک تقلیدناپذیر قرآن دانست. از سوی دیگر، تعابیری وجود دارد که بسته به موضع کلامی یا مسلک مفسر ممکن است استعاری دانسته شود یا نشود. نمونه‌های برجسته این مقوله دوم تعابیری قرآنی است که اوصاف جسمانی یا اعمال ذهنی یا عاطفی را به خدا نسبت می‌دهند. این مسئله سبب مجادلات بسیاری در بین فرق اسلامی و گاهی منتهی به تکفیر فرد یا گروهی شده است.

دکتر مهدی ناظمی قره باغ، مدیر مدرسه عالی علوم انسانی روزگار نو، سال هاست که در حوزه‌های فلسفه و هنر قلم می‌زند و نوشتار و گفتار‌هایی از او در برخی مجلات و شبکه‌های مجازی منتشر شده است. در این گفتگو با دکتر ناظمی به زوایای موضوع بصری کردن مفاهیم قدسی که در متون مقدس نقل شده است می‌پردازیم. مسئله اصلی ما این است که این بصری کردن تا چه اندازه به فهم این متون کمک می‌کند؟


استعاره یکی از مفاهیمی است که از دیرباز در فرهنگ یونانی تا ادبیات عربی مورد توجه اندیشمندان بوده است. این مفهوم تا چه اندازه در بستر زندگی ما کاربرد دارد؟

استعاره بخش مهمی از ارتباط‌های گفتاری و کلامی ما را تشکیل می‌دهد و آن قدر طبیعی وارد زندگی ما می‌شود که ممکن است در عمل جلب توجه نکند؛ از این رو بررسی و تحلیل آن از زاویه زبان شناسی شناختی موضوع درخور توجهی است. در گذشته، استعاره فقط در شعر و خطابه و ادبیات در کنار صناعات ادبی مانند سجع و تشبیه و تمثیل مطرح می‌شده است؛ اما با این رویکرد می‌توان ثابت کرد که حوزه استعاره تنها به امور بلاغی (آرایه‌های ادبی) محدود نمی‌شود و استعاره‌های فراوانی در زبان روزمره به کار می‌رود، به گونه‌ای که می‌توان گفت نظام مفهومی روزانه ما ماهیتی استعاری دارد.
 
به عبارت دیگر، با بررسی استعاره در حوزه واژگان و اندیشه ثابت می‌شود زبان روزمره ما سرشار از مفاهیم استعاری است. از دیدگاه معاصر، استعاره ابزاری است که در همه سطوح زبان، هم سطح بلاغی (ادبی) و هم تقریبا در تمام جنبه‌های گفتار مطرح است و این اهمیت با رویکرد شناختی و از دیدگاه نظریه معاصر استعاره بیشتر نمایان می‌شود.

در نظریه معاصر استعاره بر این نکته تأکید می‌شود که بسیاری از مفاهیم انتزاعی دارای ساختی استعاری هستند و در بسیاری موارد ممکن است این استعاره‌ها در سطح زبان آشکار نشوند؛ اما به هر حال بر مفاهیم حاکم اند و استعاره در معنای شناختی آن، پلی برای درک مفاهیم انتزاعی است. این نظریه همچنین مدعی جهانی بودن استعاره هاست و دلیل آن، تجربه‌های مشترک جسمی همه انسان هاست.


نگاه هنری به قرآن و بررسی نکات زیبایی شناختی قرآن از چه زمانی شروع شد؟

قرآن پژوهان مسلمان، پژوهش درباره ساخت زبانی قرآن کریم و بررسی جنبه‌های زیبا شناختی آن را از قرن دوم آغاز کردند. بررسی مجازها، تشبیهات، استعاره‌ها و زبان قرآن، از دغدغه‌های مسلمانان قرن‌های نخست اسلامی بوده است. بررسی جنبه‌های بیانی اعجازی، در آثاری، چون «النکت فی اعجاز القرآن» از خطابی، «اعجاز القرآن» از رمانی، «دلائل الاعجاز» از جرجانی نمونه‌هایی از این تلاش است. در عصر حاضر نیز، اشخاصی همچون سید قطب، محمد صادق الرافعی و عایشه بنت الشاطی، به جنبه‌های تصویرپردازی در قرآن پرداخته اند که این آثار، گواه رویکرد آنان به قرآن از جنبه‌های زیباشناختی و بررسی تصویرسازی هنری در قرآن است.


تصویرسازی در قرآن کریم کاربرد فراوانی دارد. به نظر شما این موضوع تا چه اندازه می‌تواند در انتقال مفاهیم تأثیرگذار باشد؟

بی تردید، بیان اهداف و مقاصد قرآن از طریق تصویر‌های بیانی و هنری، یکی از جلوه‌های اعجاز آن و نمونه‌ای از تحدی‌هایی است که خداوند به واسطه آن، اعراب را به مبارزه طلبید و آنان را ناتوان ساخت. قرآن کریم در زمینه تصویر بیانی در ارائه موضوعات و مناظر مختلف، روش مخصوص به خود را دارد. قرآن در این راه به برانگیختن افکار برای اقناع بسنده نمی‌کند، بلکه با استفاده از تمام توانایی‌های لفظ و بهره گیری از همه شیوه‌ها وجدان خواننده و شنونده را تا سطح بالایی برمی انگیزاند و او را کاملا تحت تأثیر آیات قرار می‌دهد.
 
«حرکت»، از ویژگی‌های تصاویر قرآنی است که در تصویر معانی ذهنی، حالات روانی و تصویر روایی، ضرب المثل ها، رخداد‌ها و صحنه‌های قیامت به کار رفته است. زیبایی آوایی و زیبایی بصری، با هم در حرکت متجلی می‌شوند و بدین وسیله، تصویر قرآنی تمایز یافته است. معانی ذهنی، صحنه‌ها و انفعال‌های روانی به صحنه‌های زنده، متحرک و پویا ارجاع داده می‌شود. گویی افرادی هستند که حرکت می‌کنند و سخن می‌گویند حتی بر صحنه‌های ساکت و آرام کیهانی، ویژگی حیات و حرکت بخشیده و به صورت موجودی زنده و گویا تصویر می‌شوند. بدین ترتیب، «حرکت» یکی از جلوه‌های حیات و هستی و یکی از ویژگی‌های تصویر در قرآن کریم است، هم جلوه کیهانی است و هم جلوه هنری.


یکی از حوزه‌های جدیدی که در عرصه مطالعات هنر قرآنی وارد شده مسئله دراماتورژی قرآن است. شما نیز در این زمینه نکاتی را به صورت مکتوب بیان کرده اید. لطفا کمی درباره این مفهوم توضیح دهید.

معنای ساده و واضح دراماتورژی درام سازی یا درام پردازی است؛ یعنی چطور براساس یک قصه، یک متن یا یک تصویر، درامی را بسازیم. این درام می‌تواند در قالب یک نمایشنامه یا در قالب فیلم نامه عرضه شود یا فیلم نامه‌ای داستانی یا غیرداستانی باشد. در دراماتورژی ما باید به جنبه‌های مختلفی فکر کنیم مثلا اینکه مفهومی که می‌خواهیم از یک نمایشنامه یا از یک ایده یا هرجای دیگر بگیریم یا آن تصویری که می‌خواهیم به درام تبدیلش کنیم چطور متناسب بشود با زمانه و مخاطب ما و چطور بتواند در هر دوره اثر خود را بگذارد.
مبنا و کار دراماتورژی قرآن بر این است که ما قرآن را یک منبع برای درام پردازی قرار دهیم.
 
در قرآن داستان داریم، تمثیل و استعاره داریم، در قرآن مفاهیم متعدد اخلاقی سیاسی و اجتماعی داریم که همه این‌ها می‌تواند به عنوان یک منبع قرار بگیرد و درام نویس به آن مراجعه بکند و از آن برای خلق اثر استفاده کند، حال این اثر می‌تواند یک درام تاریخی باشد مثل سریال یوسف پیامبر، می‌تواند یک درام سیاسی و اجتماعی امروزی باشد که یک مفهوم قرآنی یا یک تصویر قرآنی یا یک داستان قرآنی آبشخور نویسنده یا کارگردان اثر بوده و متناسب با شرایط امروزه عرضه شده است. یعنی اگر یک شخص بیاید و داستان یوسف زمانه را بنویسد بازهم آن را درام قرآنی می‌نامیم. پس دراماتورژی قرآن، هم شامل آثار تاریخی می‌شود، آثاری که بر مبنای قصه‌های قرآنی تهیه شده اند و هم شامل آن کار‌هایی می‌شود که با نگاه بر مفاهیم و اقتباس از قصه‌های قرآن نوشته شده اند، البته حیطه و گستره دراماتورژی از آن چیزی که به آن اقتباس گفته می‌شود گسترده‌تر است. اقتباس در واقع بخشی از دراماتورژی است.


به نظر شما بصری کردن مفاهیم دینی و انتزاعی تا چه اندازه به فهم آن کمک می‌کند؟ آیا بصری کردن سبب محدودیت معنایی نمی‌شود؟

در عالم اسلام و قرآن در فرهنگ شاعرانه متولد می‌شود و در رقابت با آن‌ها خودش را اثبات می‌کند و با یک زمینه کلامی معجزه بودن خودش را ثبت می‌کند؛ بعد از بسط اسلام در هیچ فرهنگی صرف و نحو به اندازه فرهنگ عربی مهم نیست و می‌توان گفت حتی صرف و نحو از عربی به دیگر زبان‌ها انتقال یافته است. بعد از اسلام شعر عرب افول می‌کند، اما در ایران بزرگ‌ترین شاعران جهان ظهور پیدا می‌کنند و در شعر ما مسئله سمع و بصر بیان می‌شود که مولوی بیشتر از همه به این دو و ارتباط میانشان پرداخته است. مولوی معتقد است فهم و ادراک انسان، چون با زبان شدنی است و اصل زبان سرچشمه در شنیدن دارد؛ بنابراین زبان به مسئله اصلی تفکر تبدیل می‌شود.

در سوره روم خداوند در خلق ازواج از انفاس برای قومی که تفکر می‌کنند اشاره می‌کند؛ در آیه‌ای دیگر در همین سوره روم به اختلاف و آمدوشد زمین و آسمان اشاره می‌کند که آن را آیاتی برای عالمان می‌داند یا آمده است «وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ.  إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» و بعد از این آیات انسان منتظر آیه‌ای برای یُبصرون و اهل بصیرت است، اما در آیه ۲۴ سوره روم آمده است که «وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا. إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» و اشاره به رؤیت دارد و آن را مقدمه تعقل می‌داند و اینجا مناسبتی بین رؤیت و عقل وجود دارد که این مناسبت بین رؤیت و تفکر نباشد.

راه ادراک اولیه ما برای فهم تقدس و ماورا در بین حواس پنج گانه بیشتر سمع است و به همین دلیل فرآیندی که بصری شدن فرهنگ و فکر انسان از دوره یونان باستان تا به امروز دنبال کرده، فرایندی است که به این امر قدسی آسیب زده و کمک نکرده است. چون امر قدسی بالاترین رتبه‌ای است که انسان با آن درگیر است امر مبصر باید دست به عصا حرکت کند و اولویت باید با وجه سمعی و مسموع باشد.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.