صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی به حضور لشکر ۵۵ ویژه شهدای خراسان در آخرین عملیات برون‌مرزی دفاع مقدس

  • کد خبر: ۶۱۵۲۴
  • ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۰
هدف آزادسازی شهر‌های حلبچه و خرمال و سیدصادق و دجیله و بیاره و طویله و شهرک نظامی شاندری‌خوارو بود. عملیات والفجر ۱۰ در ۲۳ اسفند ۶۶ در منطقه عمومی حلبچه‌خورمال و سد دربندی‌خان عراق با رمز یا رسول‌ا... (ص) آغاز شد.
زهرا بیات | شهرآرانیوز - در نیمه دوم اسفندماه ۶۶ بود که به لشکر ویژه شهدا مأموریت داده شد از منطقه عملیاتی بیت‌المقدس ۳ در ماووت عراق، به‌صورت تعجیلی وارد منطقه حلبچه بشود، طرحی که برای اتصال و رسیدن و الحاق نیرو‌های رزمنده اسلام و گروه‌های مبارز کرد عراق در مناطق آزادشده ماووت، درعمل متوقف شده و به نتیجه نرسیده بود و سپاه پاسداران تصمیم گرفت ادامه عملیات‌های خودش را در منطقه عمومی حلبچه برای تصرف حلبچه و خرمال و همچنین دریاچه سد دربندی‌خان دنبال کند.
 
سد دربندی‌خان منبع مهم انرژی برق عراق بود و محوری از کنار سد می‌گذشت که به‌وسیله یک تونل بسیار راهبردی به‌نوعی جبهه‌های شمالی عراق را به جبهه میانی و جبهه جنوب متصل می‌کرد. هدف آزادسازی شهر‌های حلبچه و خرمال و سیدصادق و دجیله و بیاره و طویله و شهرک نظامی شاندری‌خوارو بود. عملیات والفجر ۱۰ در ۲۳ اسفند ۶۶ در منطقه عمومی حلبچه‌خورمال و سد دربندی‌خان عراق با رمز یا رسول‌ا... (ص) آغاز شد.

مراحل سه‌گانه عملیات لشکر ۵۵ ویژه شهدا با استعداد ۶ گردان پیاده و تیپ ادوات ذوالفقار و همه رده‌های ستادی و پشتیبانی لشکر -به‌ترتیب واردعمل‌شدن- به شرح زیر است:

مرحله اول: عملیات لشکر شهدا، تحت امر قرارگاه ثامن‌الائمه (ع) از محور نوسود، عبور از مرز و عزیمت به‌سمت شهر حلبچه بود. شروع عملیات لشکر شهدا در ۲۵ اسفندماه، مصادف با بمباران شیمیایی شدید منطقه به‌ویژه شهر حلبچه بود و به دستور قرارگاه ثامن، لشکر شهدا مأموریت جدیدی نیز یافت و آن امدادرسانی و تخلیه مردم مصدوم کُرد عراقی به داخل کشور و برپایی اردوگاه‌های موقت اسکان برای آنان بود. بمباران شدید عراقی‌ها شامل شهر‌های حلبچه و دوجیله و مناطق حاشیه آن و روستا‌های اطرافشان بود، جنایتی که صحنه‌های دل‌خراشی در حلبچه به‌ویژه روستای انب پدید آورده بود.
 
این روستا نزدیک سه‌راهی بود که به مرز‌های ایران ختم می‌شد و مسیر فرار مردم کُرد مظلوم حلبچه بود. این وحشیگری و جنایت جنگی و نسل‌کشی سبب شد که همه جهان در مقابل صدام و ارتش بعث عراق واکنش نشان دهند و آن را محکوم کنند. این جنایت چنان صحنه‌های دل‌خراشی داشت که هیچ‌وقت از حافظه جهانیان نمی‌رود، زیرا از شهر حلبچه یک خرابه متروکه برجا گذاشت.

مرحله دوم: لشکر شهدا تحت فرماندهی قرارگاه فتح مأموریت آزادسازی ارتفاعات جنوب شهر حلبچه را یافت که همچنان در اختیار عراقی‌ها بود. ادامه عملیات هم به‌سمت سد دربندی‌خان بود. ابتدا ارتفاعات جنوب شهر آزاد شد، ولی ادامه تک به‌سمت دربندی‌خان متوقف شد.

مرحله سوم: پس از آزادسازی دشت شمالی حلبچه و خورمال، لشکر شهدا در ۷ فروردین ۶۷ در قالب قرارگاه قدس سپاه پاسداران مأموریت تصرف تپه ریشن و سپس پدافند از مواضع به‌دست‌آمده را برعهده گرفت که این مأموریت تا ۲۳ تیر ۶۷ به‌طول انجامید. در این تاریخ به دستور قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) همه یگان‌های رزمی که در خاک عراق حضور داشتند، به مرز‌های بین‌المللی عقب‌نشینی کردند و در ۲۷ تیر ۶۷ ایران با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ درعمل به جنگ پایان داد و به مرحله «نه جنگ و نه صلح» وارد شد.

بعد از آن، دشمنان بعثی با گرفتن چراغ سبز از استکبار جهانی و در سکوت مجامع بین‌المللی به سودای سقوط جمهوری اسلامی در عرض چند روز، تهاجمی وسیع علیه نظام اسلامی را آغاز کردند، ازجمله عملیات مشترک مرصاد بین مزدوران منافق خلق و ارتش بعثی بود که با هجوم مردم انقلابی به جبهه‌ها در دفاع از انقلاب و ایران عزیز، همه نقشه‌های آن‌ها نقش بر آب شد.

در عملیات والفجر ۱۰ که حدود ۴ ماه طول کشید (۲۳ اسفند ۶۶ تا ۲۳ تیر ۶۷) بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر از خاک عراق آزاد شد و ۵۴۴۰ نفر از دشمنان بعثی به اسارت در آمدند که در بین آنان ژنرال‌های بلندمرتبه عراقی‌ها به چشم می‌خوردند. در حاشیه عملیات والفجر ۱۰ یک گردان از ضدانقلابیون کومله موسوم به گردان «شوان» که مقرشان در شهر بیاره عراق بود، به محاصره رزمندگان اسلام درآمد و ۶۰ نفر از این مزدوران به هلاکت رسیدند و بقیه به اسارت درآمدند. تلفات عراقی‌ها ازجمله اسیران و زخمی‌ها و کشته‌ها بیش از ۱۵ هزار و ۴۰۰ نفر برآورد می‌شود و غنائم بی‌شماری از ادوات جنگی عراق به‌دست رزمندگان اسلام افتاد و مقدار بیشتری منهدم شد. متأسفانه در این عملیات، در بمباران‌های وحشیانه عراق، بیش از ۵۰۰۰ نفر از مردم غیرنظامی مظلوم کُرد به شهادت رسیدند.


مرثیه‌ای بر چشمان آبی حلبچه

سیدمجید ایافت
مسئول واحد اطلاعات عملیات لشکر ۵۵ ویژه شهدا در عملیات بدر
 
بهار با همه زیبایی‌هایش فرا می‌رسید؛ دره شکوفه‌های سیب، دره شکوفه‌های گیلاس، دره شکوفه‌های زردآلو و فرش زمردین تازه‌رسته‌ای که خاک نم‌دار از باران دیشب را کم‌کم می‌پوشاند. باد در گیسوی طلایی دخترکان کُرد حلبچه به هنگام بازی موج می‌زد و دستان هنرمند مادربزرگ‌ها به دعا بلند شده بود.

همه، کوچک و بزرگ، لباس‌های عیدشان را پوشیده بودند. جمعه بود و انتظار به‌زودی به سر می‌رسید. نوروزی دیگر در راه بود و دراین‌میان خبر آوردند که خبری در راه است. پچ‌پچ بزرگ‌تر‌ها را بچه‌ها می‌شنیدند که «روز‌های آزادی نزدیک است. برادران ایرانی دارند می‌آیند تا ما را از دست صدام نجات دهند.»

کوه‌های بلند و به‌برف‌نشسته به انتظار بودند کی رزمندگان اسلام بر ستیغشان فراز می‌آیند و سرود رهایی سر می‌دهند و چه زود اتفاق افتاد. صدای سرود‌های سلحشوران رزمنده که با بلندگو‌های روی خودرو پخش می‌شد، در گوش کوه‌ها پیچید.
 
سیل مشتاقان از هر ۲ سو باهم تلاقی کرد، مردم کُرد حلبچه با بهترین آرزو‌ها برای برادران ایرانی‌شان آمدند؛ برادرانی که در میانشان چهره‌های آشنای فرزندان مبارز و مجاهد کُرد نیز دیده می‌شد. مردم با کاسه‌های ماست و شیر و نان داغ در دست به استقبال آمده بودند و رزمندگان ایرانی با آرزوی آزادی از یوغ صدام بعثی به پیش می‌آمدند. این روز می‌توانست پایان جنگ و باشکوه‌ترین روز حلبچه باشد که در تاریخ ثبت می‌شود، اما صدام آن را به روز فاجعه حلبچه تبدیل کرد.

سایه شوم هواپیما‌های عراقی آسمان حلبچه را تار کرد، بمب‌های شیمیایی اهدایی استکبار خیره‌سر فرود می‌آمدند، صدام شخصا پسرعمویش، ژنرال علی حسن‌المجید، را مأمور کرده بود عیدی و پاداش آزادی مردم حلبچه را بدهد.

مردم کُرد عراق حتی کوچک‌ترین بچه‌ها هم این ژنرال را می‌شناختند، البته به‌نام «علی شیمیایی» که قصاب ویژه نسل‌کشی مردم کُرد بود. دیگر از صدای شادی و سرود‌های حماسی خبری نبود، صدای آژیر آمبولانس‌های انباشته از مجروح بود که به‌نحوی موفق شده بودند خود را تا مرز‌های ایران برسانند. هر خودرویی که به‌سمت ایران بازمی‌گشت، مملو از مردم مجروح حلبچه بود و در جهت برعکس آنان خودرو‌های اطفای حملات شیمیایی و نیرو‌های تازه‌نفس ایرانی به داخل عراق روان بودند.

نفس‌کشیدن برای مردم مظلوم حلبچه مشکل شده بود، اما خیلی‌ها که با بمب‌های شیمیایی سیانور مصدوم شده بودند، در لحظه جان دادند. یادم نمی‌رود خانوا‌ده‌ای که برای فرار به‌سمت ایران خود را تا روستای مرزی «انب» حلبچه رسانده بودند و همه اعضای خانواده از پدربزرگ و مادربزرگ تا پدر و مادر خانواده و بچه‌های سر و نیم‌سرشان در پشت وانتی مظلومانه به شهادت رسیده بودند. پسرک این خانواده از عطش و تشنگی مصدومیت شیمیایی به‌سوی حوضچه‌ای در کنار جاده سینه‌خیز رفته بود. رد ناخن‌هایش دل سخت سیمان لبه حوض را شکافته، ولی نتوانسته بود دست‌های کوچکش را برای جرعه‌ای به آب برساند.
 
هرگز فراموش نمی‌کنم، دخترکی را که آن‌سوی خودرو انباشته از پیکر خانواده ازنفس‌افتاده‌اش، چشم در چشمان من دوخته بود. با لباس پولک‌دوزی سبز و قرمز و آبی عیدش درحالی‌که آخرین نفس‌های دردناکش را می‌کشید، مستقیم نگاهم می‌کرد، ولی رمقی برای کمک‌خواستن نداشت. هرگز چشمان آبی‌رنگ بی‌رمق او را فراموش نمی‌کنم؛ چشمان حلبچه را.

 
گروه شناسایی‌های برد بلند اطلاعات عملیات لشکر ۵۵ ویژه شهدا، قبل از عملیات والفجر ۱۰ در ارتفاعات سورن عراق و دشت حلبچه ملبس به لباس کردی در آستانه غاری که محل اختفاء و استقرار گروه شناسایی بود، نفر اول ایستاده از راست مرحوم کاک محمد مترجم و راهنمای کرد اطلاعات عملیات لشکر شهدا بود.
 
 
 
گروه شناسایی برد باند اطلاعات عملیات لشکر ۵۵ ویژه شهدا بر فراز قله پربرف سورن، قبل از عملیات والفجر ۱۰ , فردی که پرچم جمهوری اسلامی را بر فراز این قله به اهتزاز در آورده است یکی از مجاهدان حزب الدعوه عراق است که برای مبارزه با صدامیان همراه گروه‌های شناسایی به داخل عراق وارد می‌شود.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.