صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

داستان راه افتادن بازار فرش دستی مشهد و روایت‌هایی درباره رفوگری وباربری فرش

  • کد خبر: ۶۴۶۱۶
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۸
در گذشته اطراف فلکه حضرت فرش‌فروشی‌های زیادی مشغول به کار بودند. او بعد از رفوگری به فروش قالیچه در کوچه دربند علی‌خان در کنار کاروان‌سرا‌های «سرای دودر»، «سرای عبدالمجید» و «سرای بخارایی ها» مشغول می‌شود. هر چند این سرا‌ها در اطراف حرم بودند و پس از تخریب اطراف حرم اثری از آن‌ها باقی نمانده است.
صفائی- عدالتیان | شهرآرانیوز؛ «یادش به‌خیر بهار که می‌شد حال و هوای خوبی داشتیم. باران‌های بهاری هوای تازه را به ارمغان می‌آورد و همه جا سبز بود. گوسفندان را به صحرا می‌بردیم و دست و پایشان را می‌بستیم تا پشم‌هایشان را بچینیم. زنان در کنار مردان بودند، آن‌ها پس از چیده شدن، پشم‌ها را می‌شستند، خشک می‌کردند و می‌ریسیدند و در نهایت کلاف می‌کردند. کلاف‌ها را به رنگرزی برده تا با روناس، نیل، پوست انار یا پوست گردو رنگ کنند. در نهایت از این نخ‌ها برای بافت لباس، فرش، جاجیم و... استفاده می‌کردند. مادرم همیشه می‌گفت پشم بهاره نرم‌تر از پشم پاییزه است، برای همین برای خودمان پشم بهاره را استفاده می‌کردیم. یادش به‌خیر، حالا چه کسی حاضر است آن سختی‌ها را به جان بخرد و مثل قدیمی‌ها کار کند.» این گوشه‌ای از خاطرات محمدرضا شریفی است که به پیشنهاد پدرش در پانزده‌سالگی حرفه آینده‌اش را انتخاب کرد و در سرای عبدالمجید به رفوگری مشغول و کارش را با پادویی آغاز کرد. گفت وگوی ما با او در پاساژ سعید واقع در محله سرشور بود. به‌جز شریفی پای صحبت‌های حسن حسین‌پور و ابراهیم مجد هم نشستیم.

 

فرش دست‌بافت کهنه ارزشمندتر بود

آن‌طور که او می‌گوید؛ در گذشته اطراف فلکه حضرت فرش‌فروشی‌های زیادی مشغول به کار بودند. او بعد از رفوگری به فروش قالیچه در کوچه دربند علی‌خان در کنار کاروان‌سرا‌های «سرای دودر»، «سرای عبدالمجید» و «سرای بخارایی ها» مشغول می‌شود. هر چند این سرا‌ها در اطراف حرم بودند و پس از تخریب اطراف حرم اثری از آن‌ها باقی نمانده است. بعد از این تخریب سراها، شریفی به کوچه عباس قلی‌خان رفت و در کاروان‌سرایی به‌نام بوتیک افغان که لباس‌های دست دوم می‌فروختند مغازه‌ای اجاره کرد و هر بار یک عدل (۱۵ عدد) قالیچه ۲ متری به مبلغ ۴ هزار تومان می‌خرید. قالیچه‌ها را به کال طرق می‌برد، می‌شست و مرتب می‌کرد، سپس به تهران میدان فردوسی می‌برد و به کلیمی‌ها می‌فروخت. آن‌طور که تعریف می‌کند؛ فرش‌های نو را به خانه‌ها می‌فروخت و فرش‌های دست دوم را به کلیمی‌ها؛ آن‌ها هم فرش‌ها را به گردشگر‌هایی که در تهران بودند می‌فروختند، چون فرش کهنه ارزشمندتر بود. البته غفارحکیمیان، رضا سماورچی و حسین ارسین ۳ خریدارانی بودند که از تهران می‌آمدند و فرش‌ها را برای صادرات می‌خریدند.
 
 

کارخانه فرش، فرش دستی تولید می‌کرد

پیش از انقلاب و بعد از تخریب سرای عبدالمجید پسر حاجی پهلوانی -یکی از کسبه معتمد در پایین خیابان نزدیک مسجد فیل که در این سرا مغازه داشت- از فرش‌فروش‌ها پول جمع می‌کند و بازار فرشی در خیابان تهران نرسیده به چهارراه کلانتر می‌سازد که حدود ۱۲۰ سهام‌دار به‌دلیل اعتماد به او و پدرش در آن شریک می‌شوند. بعد از ساخت بازار قرعه‌کشی می‌کنند و به شریفی در طبقه دوم یک مغازه می‌دهند. هر چند او پس از مدتی آنجا را می‌فروشد و در سرای سعید کنار مسجد مستشاری مغازه می‌گیرد. شریفی درباره فرش دست‌باف در مشهد می‌گوید: در گذشته مشهد مرکز بافندگی بود، کمتر کسی فرش از کارخانه می‌خرید. بیشتر خودشان قالیچه می‌بافتند یا از اقوامشان قالیچه می‌خریدند. وقتی می‌گوییم خرید فرش از کارخانه، فرش ماشینی به ذهن می‌رسد، اما شریفی توضیح می‌دهد: کسانی بودند که ۳ یا ۴ دارقالی در یک محوطه داشتند و قالی می‌بافتند به همان فضا کارخانه می‌گفتند، هر چند این روز‌ها به آن فضا کارگاه می‌گویند. اگر ذهنم درست یاری کند در گذشته عباسعلی صابر، حاج غلامرضا اخوان، زرین قلم، شش‌کلانی، و... که بیشتر ترک بودند به‌دلیل ارزان بودن کارگر در مشهد در اینجا بافندگی می‌کردند.
 
 

بافت زیلو با لباس‌های کهنه

آن‌زمان مردم روی پلاس، زیلو، گلیم یا ... زندگی می‌کردند. نکته جالبی که در صحبت‌های شریفی به گوش می‌رسید، بافت زیلو از لباس‌های کهنه بود. کاری که این روز‌ها به ندرت اتفاق می‌افتد. او می‌گوید: در گذشته بسیاری از مردم وسایل دم‌دستی‌شان مانند سفره را هم می‌بافتند. آن زمان موکت نبود، مردم از پلاس استفاده می‌کردند. دو یا سه جور پلاس می‌بافتند کسانی که وضع مالی بهتری داشتند پلاس پشمی و کسانی که وضع مالی خوبی نداشتند پلاس پنبه‌ای می‌بافتند که می‌گفتند زیلو که پنبه‌ای بدون نقش و ساده بود. بعضی‌ها هم زیلو را با لباس‌های کهنه می‌بافتند. لباس‌های نخی، پشمی یا کاموایی را ریش ریش کرده مثل نخ ضخیم درمی‌آوردند و تاب می‌دادند تا به‌صورت نخ شود و می‌بافتند. هنوز هم هستند کسانی که با لباس‌های کهنه زیلو ببافند این‌کار را برای اینکه ارزان‌تر بود انجام می‌دادند. یک خورجین بافته شده با نخ پارچه‌ای را ۵۰ یا ۶۰ هزار تومان می‌فروشند، ولی اگر با نخ قالیچه‌ای ببافند ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزارتومان باید پول بدهند.
 
 

سرمایه‌هایی که فراموش شد

شریفی ادامه می‌دهد: با آمدن فرش ماشینی فرش دستی که سرمایه کشور بود کنار رفت. در گذشته هرکس در خانه تعدادی قالیچه دست‌باف داشت و هر زمان کارش گیر می‌کرد یکی یا دو تا از همان قالیچه‌ها را می‌برد به قیمت خوب می‌فروخت، اما اکنون اگر فرش ماشینی را ۷ یا ۸ میلیون بخرید، همان‌طور نو که باشد ۵ میلیون هم نمی‌خرند. برخلاف فرش دست‌باف که در هر خانه‌ای سرمایه است. در گذشته هر وقت پول لازم داشتیم ۲ یا ۳ تا فرش یا طلا می‌بردیم بانک ملی کارگشا و چند هزارتومان وام می‌گرفتیم. بانک می‌آمد التماس می‌کرد بیاید اعتباری بگیرید نمی‌گرفتیم می‌گفتیم حرام است حالا می‌رویم وام بگیریم نمی‌دهند.
 
 

کار رفوگر به جراحی شباهت دارد

یکی دیگر از مشاغلی که در بازار‌های فرش به چشم می‌خورد، رفوگری است. هنری که بعد از قالی‌بافی به وجود آمده و محرک ایجاد آن نیز احتیاج بوده است. تا زمانی که فرش وجود دارد، هنر رفوگری هم پابرجاست. در حقیقت می‌توان گفت که هنر رفوگری مکمل هنر فرش‌بافی است. ارزش هنر رفوگری وقتی بیشتر معلوم می‌شود که فرش گران‌بهایی در نتیجه پوسیدگی یا بیدزدگی، رطوبت و آتش‌سوزی آسیب دیده باشد. در حقیقت کار رفوگر در این حال به خدمات پزشک و جراحی شباهت دارد که بیمار رو به موت را از مرگ نجات می‌دهد. کسی که رفوگری می‌کند قالی‌بافی هم بلد است و قالی‌هایی را که برای رفو می‌آورند مثل نقشه قبلی رفو می‌کند. کار رفوگری از بافت قالی سخت‌تر است.
 
 

با نخ‌های بدون استفاده رفو می‌کنیم

یک کارتن پر از نخ قالی جلو خودش گذاشته می‌گو‌ید هرکاری که برای رفو پیش ما بیاورند از بین همین نخ‌ها رنگش پیدا می‌شود. این نخ‌هایی را که کوتاه شده و دیگر فرش‌باف استفاده نمی‌کند از بازار می‌خریم برای رفو استفاده می‌کنیم. برای بافندگی از کلاف سالم استفاده می‌کنند حسن حسین‌پورگل‌ختمی هم از پانزده سالگی در سرای عبدالمجید (اطراف فلکه حرم) در مغازه برادرش مشغول به رفوگری می‌شود. هر چند این حرفه را دوست نداشته، اما روی حرف پدرش سخنی نمی‌گوید و کارش را ادامه می‌دهد. حسن تا پنجم ابتدایی را شبانه که اکابر می‌گفتند درس خوانده و بعد از آن دیگر ادامه نمی‌دهد. از همان زمان درکنار برادرش با دستمزد دو تومان پادویی می‌کرد.
 
 

نه بیمه دارم و نه بازنشستگی

خاطره‌ای هست که هیچ وقت از یاد نمی‌برد. همان روز‌های اول برادرش یک حلب ۱۷ کیلویی پر از میخ کج را جلوی او می‌گذارد و می‌گوید، این‌ها را راست کن. میخ‌ها را دوطرف قالیچه می‌زنند تا قالیچه محکم بشود مثل دارقالی و بعد شروع به رفو می‌کنند. پس از چند سال رفوگری را یاد می‌گیرد، بعد از مدتی مقابل باب‌الجواد مغازه‌ای برای خودش خریده و روزگارکه با او سازگار بوده مجبور به فروش مغازه می‌شود و بعد از آن کارگری می‌کند. او هم مانند دیگر هم‌صنفانش از نبود بیمه گله دارد و می‌گوید: نه جای برادرم بیمه بودم و نه در اینجا، هیچ‌کس کارگر را بیمه نمی‌کرد حالاهم که توان پرداخت هزینه بیمه را ندارم. این روز‌ها دیگر جوان‌ها تن به‌کار‌های سخت نمی‌دهند و تحمل سختی را ندارند من خودم دو پسر دارم که تن به این‌کار ندادند، چون سختی کار را دیدند.
 
او ادامه می‌دهد و می‌گوید: کار رفو که تمام می‌شود با قیچی روی فرش را برش می‌زنیم تا صاف شود و دیده نشود که رفو شده اگر دیده شد آن کار به درد نمی‌خورد. دستگاه‌های پرداختی هست که برای قالی‌های بزرگ استفاده می‌شود، برای کار‌های نوبافت (قالی‌هایی که تازه بافته شده). کار‌هایی که ما رفو می‌کنیم درشت‌بافت است. کار‌های ابریشمی ظریف بافت هم هست که دقت بیشتری برای بافت لازم است. فرش ابریشمی در قدیم رسم نبود که ببافند اگر کسی هم می‌بافت در روستا‌های اطراف مشهد بود بیشتر کلاه و روسری ابریشمی می‌بافتند. فرشی بوده که آورده‌اند و چند تا سوراخ بزرگ داشته و ارزش رفو را نداشته همان سمتی که خراب شده را قیچی می‌کنیم و یک شیرازه مثل سمت دیگر می‌دوزیم البته راه دارد رفو بشود، ولی آنقدر خرجش زیاد می‌شود که ارزش درست کردن ندارد مگر اینکه قالی خیلی ارزشمند باشد که رفوکنیم. بیشتر فروشنده‌ها که برای رفو فرش می‌آورند از تولیدکننده می‌خرند بعد می‌برند برای شست‌وشو گاهی پاره می‌شود که می‌آورند اینجا برای رفو. قالی بعد از اینکه بافته می‌شود، چون روی آن پخل (پرز زیادی دارد) دارد می‌شویند و پرداخت می‌کنند تا ظریف شود اول که بافته می‌شود خیلی قالی بدریختی است این‌کار را می‌کنند تا جلوه داشته باشد.
 
مجد توضیح می‌دهد: چین‌کشی هم یکی دیگر از کار‌هایی است که بعد از بافت قالی انجام می‌شود و عیب و ایراد‌های فرش را برطرف می‌کند و همان دو دستگی بافت است که دو یا سه نفر کنار هم نشسته‌اند و یک فرش را می‌بافند که یکی دستوک را ضعیف‌تر و دیگری قوی‌تر می‌زند (دستوک ابزاریست که بعداز هر رج بافت به روی آن می‌کوبند) و دیده می‌شود یک سمت فرش یا یک گل قالی با آن طرف فرق می‌کند یکی کوچک و یکی بزرگ‌تر است که با چین‌کشی آن ایراد‌ها برطرف می‌شود و بعد برای شست‌وشو می‌رود.
 
 

قالی‌شویی‌ها کارم را کساد کردند

یکی از مشاغلی که در بازار فرش وجود دارد و کمتر به آن توجه می‌شود، شغل باربری فرش است. باربر‌ها نان زور بازویشان را می‌خورند، خیلی به آن‌ها توجه نمی‌شود. آن‌ها که جوان هستند سرحال و قبراق بار بیشتر و پول بیشتری می‌گیرند. اما آن‌ها که پا در پیری گذاشته‌اند دست و پایشان لرزان و کمرهایشان زیر این بار خمیده شده کمتر. به سراغ یکی از این باربر‌ها در پاساژ سعید رفتیم. ابراهیم مجد ۸۱ سال دارد تا ۲۵ سالگی گندم درو می‌کرده وکشاورزی، چوپانی و. درس نخوانده، چون قدیم می‌گفتند کسی که در مدارس دولتی درس بخواند بی‌دین می‌شود، برای همین بیشتر درس قرآنی می‌خواندند. ابراهیم ۵۵ سال پیش کار خود را از کارگری برای شخصی با خاک‌گیری فرش شروع کرده به‌طوری که فرش را از تاجر‌های اطراف حرم روبه‌روی باغ رضوان برای خاک‌گیری می‌گرفته می‌برده سمت راه‌آهن خاک‌گیری می‌کرده و برمی‌گردانده. او می‌گوید خاک‌گیری به این صورت امروزی نبود که با دستگاه و در کارخانه خاک گیری کنند. با دست این‌کار را می‌کردند اول فرش را روی زمین به‌صورت تا شده چوب می‌زدند تا خاک شل شود بعد که خوب خاک شل می‌شد به دار می‌بستند و روی فرش و پشت فرش را چوب می‌زدند تا تمام خاک گرفته و تمیز شود.
 
او ادامه می‌دهد: بعد از انقلاب برای خودم کار می‌کردم قالیچه ۲ یا ۵ ریال برای خاک‌گیری می‌گرفتم روزی ۴ یا ۵ تومان کار می‌کردم تا زمانی که قالی‌شویی‌ها باز شدند و کار ما هم کساد شد. به پاساژ آمدم و باربری می‌کنم.
 
از او می‌خواهیم درباره سختی کارش در زمان جابه جایی فرش در بین طبقات پاساژ بگوید. مجد توضیح می‌دهد: این‌کار سختی و مسئولیت زیادی دارد مشتری از شهرستان فرشی می‌خرد به من می‌گویند بسته‌بندی کن ببر گاراژ تحویل بده. قدیم با گاری خری می‌بردیم و از زمانی که ماشین آمده با ماشین می‌بریم تحویل گاراژ‌ها می‌دهیم. برای خانه‌ها هم که فرش می‌خرند می‌برم و تحویل می‌دهم.
 
 

۸۰ کیلو بار در ۴ طبقه

او روزی چند بار با فرش‌های روی پشتش از پله‌های پاساژ بالا و پایین رفته و چهار طبقه را می‌رود و می‌آید. فرش‌هایی که ۱۰ تا ۸۰ کیلو وزن دارند. آن‌طور که او با فرش در بین طبقات حرکت می‌کند، متوجه می‌شوید که کار برایش عادی شده و سخت نیست. قیمت باربری او نسبت به فرش‌ها فرق می‌کند یک فرش ۲ هزارتومان می‌دهند یکی ۵ هزارتومان و اگر خیلی سنگین باشد ۱۰ هزارتومان می‌دهند: «حقوق دیگری ندارم هرچه کارب شود همان درآمد من است.»
البته او برای گذران امور زندگی‌اش نگهبان روز پاساژ هم هست.
 
 

بار‌هایی که گم می‌شوند باید خسارت بدهیم

مجد از دقتش در کار می‌گوید: تابه‌حال نشده فرش را اشتباهی جای دیگری بفرستم. ولی شده فرش فرستادم تهران زنگ زدند گفتند یکی کم آمده که گفتم جلوی خود شما فرش‌ها را شمردم و بسته‌بندی کردم تحویل باربری دادم و بارنامه را هم تحویل دادم. یک بارهم با ماشین‌های ترمینال فرستادیم تهران که گفتند یک فرش ابریشم کم است قیمت فرش ۷ یا ۸ میلیون تومان بود هرچه هم شکایت کردیم جواب نگرفتیم نه از تهران و نه از ترمینال بنده خدا صاحب فرش خودش خسارت را داد از من نگرفت. خیلی جوش دارد در این کار عمر من تمام شد دیگر توان ادامه این‌کار را ندارم این را گفت و از اتاقک کوچک نگهبانی بیرون رفت، او به ازای کاری که انجام می‌دهد حقوق می‌گیرد و گفتگو با من سودی برایش نداشت.
 
 

فرش بلوچی معروف بود

شریفی درباره فرش بلوچی می‌گوید: «بیشتر در مشهد فرش بلوچی خرید و فروش می‌شد. به‌دلیل اینکه بافنده‌ها در روستا‌های اطراف خراسان همه بلوچی بودند به فرش بلوچی معروف شد و یک‌سری مشهدی‌ها بودندکه با دختران بلوچی ازدواج می‌کردند و در خانه‌های خودشان همان دختر بلوچی نقشه فرشی را که در ذهن خود داشتند می‌بافتند. قدیم نقشه‌ها همه ذهنی بود. بعد‌ها که می‌خواستند فرش دقیق‌تر بافته شود نقشه را با دست روی کاغذ کشیدند بهتر شد، ولی باز هم دیدند نقشه‌های دستی هم که می‌کشند مقداری اشکال پیدا می‌کند. از زمانی که کامپیوتر آمده نقشه‌ها را کامپیوتری می‌کشند. بیشتر مردم از قالیچه بلوچی ۲ متری استفاده می‌کردند و آن‌هایی که خیلی اعیان‌نشین بودند قالی ۳ در ۴ می‌گرفتند. برای عروس هم از همین قالیچه‌های بلوچی در جهیزیه می‌گذاشتند که یا خود عروس بافته بود یا از بازار می‌خریدند. استفاده از پشم برای تار و پود، مختص قالی‌های اصیل بلوچی است که امروزه تار‌های پشمی جای خود را به تار‌های پنبه‌ای داده‌اند. یکی دیگر از ویژگی‌های قالی‌های بلوچی استفاده از پشم بز (قهوه‌ای تیره و مشکی) در دوخت شیرازه است که امروزه دیگر کاربردی ندارد.»
 
 

هنر فرش‌بافی به زندان رسید

صحبت‌های حسن حسین‌پور درباره روزگار امروز فرش شنیدنی است: هنر فرش‌بافی به زندان‌ها رسیده است و امروزه برخی زندانیان قالی‌های دست‌باف را می‌بافند. آن‌ها تخصص کافی ندارند برای همین کیفیت فرشی که می‌بافند با کار هنرمندان حرفه‌ای فرق دارد. نخ‌هایی هم که استفاده می‌کنند از خارج می‌آورند که مواد (پلاستیک) دارد. این فرش توسط دستان رفوگران اصلاح خواهد شد. متأسفانه این روز‌ها پشم گوسفند‌های خودمان را بیرون می‌ریزند، چون ارزش و صرفه کلاف‌کردن ندارد. یک نفر برای یک کیلو نخ ۳ روز باید کار کند، ولی می‌رود سرکار حداقل روزی ۸۰ هزار تومان مزد می‌گیرد. سرمایه‌گذارانی هستند که دستگاه‌ها، نقشه، نخ و ابزار دیگر را به افغانستان برده و کارگران افغانی با مزد کمتر برایشان کار می‌کنند. اگر یک قالی در ایران ۱۰ میلیون شود، در آنجا هزینه‌ای حدود ۶ میلیون می‌شود. در افغانستان بیشتر بافنده‌ها مرد هستند و مرد‌ها بهتر از زن‌ها قالی می‌بافند، چون قدرت بدنی بیشتری دارند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.