امیری | شهرآرانیوز، سود اقتصادی و ریسک بسیار کم، یکطرف ماجرای اقبال فراوان انتشاراتیها برای نشر آثار داستانی خارجی است؛ روی دیگر سکه مسائلی است که در ساختار داستان فارسی وجود دارد. احمد ابوالفتحی، روزنامهنگار، نویسنده و مدیر نشر نیماژ، به بخشی از مسائل مهم ساختار ادبیات فارسی اشاره و تبعاتی را بازگو میکند که یکی از آنها اقبال انتشاراتیها برای انتشار داستان خارجی است.
مدیر نشر نیماژ صحبتهایش را درباره نشر آثار ترجمهای در مقابل انتشار کم و سختگیرانه داستان فارسی با چند سؤال آغاز میکند: باید از این منظر نگاه کنیم که آیا وضعیت داستان فارسی از ابتدا همین بوده که الان هست؟ یا باید نگاه کنیم ببینیم اینکه داستان فارسی مورد اقبال قرار نمیگیرد، یک امر مطلق است؟ بهنظر من در بازار نشر کتابهایی داستانی فارسی داریم که مورد اقبال قرار میگیرد و اتفاقا خوب هم از آنها استقبال میشود. انتشاراتیهایی را میشناسم که اساسا برپایه چند داستان فارسی کار میکنند. اینطور نیست که بگوییم داستان فارسی امری زیانده برای نشرهاست یا اینکه بگوییم داستان فارسی از اساس هیچ موقع مورد اقبال واقع نمیشده است.
بهگفته ابوالفتحی، از داستان فارسی استقبال میشد، اما از یک بازه زمانی به بعد چند اتفاق دراینزمینه افتاد؛ اول اینکه عملا هزینههای تولید کتاب پایین آمد. حروفچینی یک امر پرهزینه بود و این تا اواخر دهه ۷۰ حتی تا میانههای دهه ۸۰ هم ادامه داشت. بقیه موارد نشر هم خیلی پرهزینهتر از گذشته بود. در آن برهه، ما بهدلیل پایینآمدن هزینه نشر، با یک موج کنترلنشدنی از تعدادی از آثار مواجه شدیم که ناشران مختلف منتشر میکردند و همه به بازار میآمدند. براساس آمار رسمیای که آن زمان خانه کتاب منتشر کرد، حدود ۲ هزار جلد کتاب فارسی در آن سال منتشر شده بود؛ یعنی اگر کسی میخواست همه کتابهای منتشرشده را بخواند، باید روزی ۶ یا ۷ کتاب میخواند.
بهگفته نویسنده رمان «سال سی»، این سیر تبعاتی داشت که یکی از آنها مسائل امروز در انتشار داستان فارسی است. این اتفاق فضایی را بهوجود آورد شبیه به اینکه داستان فارسی نمیفروشد، زیرا از این تعداد حدود ۹۰ درصد اصلا رنگ پخش را به خود ندیدند. پخش خودش ظرفیت مهمی در این فرایند است. نشر، پخش و کتابفروشی هرکدام ظرفیتهایی هستند که تعدادی از آثار را میتوانند پوشش دهند.
همچنین از این تعداد شاید فقط یک درصدشان اقبالی از سوی جوایز ادبی و نزد مخاطب بهدست آوردند. این آمار را هم یکی از نویسندگان سرشناس که الان در کانادا زندگی میکند گفته بود که قبل از انقلاب کتابی را در وزارت فرهنگ داشت که بنا به دلایل سیاسی برای انتشار مجوز نگرفت، ولی میگفت «اگر کتاب من منتشر میشد، سیویکمین داستان فارسی بود که منتشر میشد».
در شرایطی که کل آثار داستان فارسی که آن زمان منتشر شده بود، ۳۱ مورد بود، اقبال یک امر بدیهی است، ولی در شرایطی که ۲۰۰۰ اثر در سال منتشر میشود، اقبال یک اتفاق عجیبوغریب است اگر برای اثری رخ بدهد.
نویسنده مجموعه داستان «پلها» ادامه میدهد: باتوجهبه گرانی عجیبوغریب کاغذ که ناشران را میبرد بهسمتی که حسابشدهتر عمل کنند و دیگر هر کتابی را منتشر نکنند، ما با مقداری سختگیریهای بیشتر در انتشار داستان فارسی مواجه خواهیم بود و اینگونه نیست که هر کسی سفارش کرد، ناشر هم بگوید من منتشر میکنم.
ابولفتحی بهعنوان کسی که در بازار نشر حضور مستقیم دارد، میگوید با این مسئله مهم مواجه است که بهاندازه هر کتابی که به دستش میرسد، ۲ سفارشکننده وجود دارد که میگوید «این کتاب عالی است، چاپش کنید». یعنی برای هر کتاب ۲ نفر متوقع وجود دارد.
بهگفته او یکی از دلایلی که باعث شده است وضعیت داستان فارسی اینگونه باشد، همین است که بیشتر رابطه میتواند حاکم باشد، نه ضابطه.
اما داستان خارجی این شرایط را ندارد. داستان خارجی از ۱۰۰ فیلتر عبور کرده تا رسیده است به حدی که مترجم ایرانی توجهش به آن جلب شده باشد و بگوید این داستانی است که میشود ترجمهاش کرد؛ کتابی که خوب پخش شده، اقبال جهانی پیدا کرده و احتمالا جوایزی برده است و نویسنده هم نویسندهای است که شهرت جهانی دارد؛ بنابراین انتشار داستان خارجی اساسا برای ناشر ریسکی ندارد. مثلا الان «کلارا و خورشید» ایشی گورو منتشر میشود و انتظار خوبی از نشر آن میرود، برای همین ۷ ناشر مشغول نشر آن میشوند.
ولی رمان ایرانی که از اساس کسی بهجز نویسنده و ارزیاب نشر، آن را نخوانده است، تا بیاید شناخته و معرفی شود خیلی زمان میبرد. برای همین بازارهای داستان فارسی و خارجی قاعدههای مختلفی دارد.
او درباره رابطهبازی در نشرها نیز حرفهایی دارد: درباره اینکه نشرها رابطهبازی میکنند، خیلی صحبت میشود، اما اینطرف ماجرا را نمیبینند که حتی کسانی که خیلی از رابطهبازی نشرها صحبت میکنند، خودشان هم از فرصت استفاده میکنند تا ارتباطی برقرار کنند و از طریق همین رابطه کارشان را پیش ببرند.
این یک سازوکار دوسویه است. اینطور نیست که نشر مایل باشد حق انتخاب را از خودش سلب کند، اما وقتی که همه درحال سفارشکردن و سفارششدن هستند، درعمل خیلی سخت میشود کار درست را انجام داد. اگر رابطهبازی هست، دلیلش همین است.
ابوالفتحی البته از کارنامه خودش دفاع میکند و میگوید در این آثاری که در نشر نیماژ منتشر شده است، دستکم ۴۰ دشمن برای خودش تراشیده است.
او در ادامه به دلایل اقبال انتشاراتیها به نشر داستانهای ترجمهای اشاره میکند: داستان خارجیای که انتخاب میشود، عصاره ادبیات جهان است. بنابراین هیچ ناشری نمیآید اثر شکستخورده آمریکای لاتین را منتشر کند، اما احتمال این هست که اثر فارسیای که منتشر میشود، شکست بخورد.
ابوالفتحی در ادامه به مسئله دیگر در داستان فارسی اشاره میکند که ارتباط زیادی با شکستخوردن آثار منتشرشده ایرانی و در نتیجه انزوای آن آثار دارد: مخاطب چطور باید داستان فارسی را انتخاب کند؟ چه منبع و مشروعیتی وجود دارد برای اینکه مخاطب اعتماد کند که داستان فارسی معرفیشده خوب است و میتواند از آن لذت ببرد، متأثر شود، او را به تفکر وادارد و به او بگوید اگر این را بخواند، پولش را بیرون نریخته است؟ یکی از بحرانهای اساسی ما که هیچ ربطی هم به ناشر ندارد و به ساخت فضای ادبی مربوط است، این است که همه مراجع مشروعیت برای معرفی کتاب نابود شدهاند و منتقد تثبیتشده و نشریه قابل اعتمادی نداریم.
او این مسئله را با بیان مثالی توضیح میدهد: در آمریکا رمان معروفی بهنام «در راه» جک کرواک هست که الان بیش از ۷۰ سال است به زبانهای مختلف ترجمه میشود، به فارسی هم منتشر شده و به چاپ چندم رسیده است. روزی کتاب میرسد به نشریهای که کارش ریویونویسی روی کتاب بود. اما آن روز ریویونویس اصلی در دفتر نشریه حضور ندارد و یک نفر جایگزین کتاب را میخواند و از آن خوشش میآید و یک ریویو برایش مینویسد و این میشود که هست. در صورتی که اگر آن نفر اصلی در نشریه حضور میداشت، شاید اصلا برایش جالب نبود و ریویی برای آن نمینوشت.
حالا یک ریویونویس در کل ایران معرفی کنید که اگر گفت این کتاب خوب است، من به حرفش گوش کنم و یک جماعت به حرفش گوش کنند یا یک جایزه ادبی در ایران معرفی کنید که اگر یک جایزه به کتابی میدهد، بدانیم آن کتاب مهمی است.
همین الان جایزه ادبی مشهد کتابهایی را معرفی کرد و به آنها جایزه داد که با واکنش منفی روبهرو شدند. کاری به درست و غلطش ندارم. اصلا ۳ نمونه از این کتابها از نشر نیماژ بودند و این مضحک است که بگویم کار غلطی بوده است، اما میخواهم بگویم ادبیات از منابع مشروعیت ساقط شده است. برای همین است که نویسندهها مجبور شدند مشروعبخش کار خود باشند و وقت زیادی را در صفحات مجازی صرف تبلیغ کار خود کنند.
ابوالفتحی معتقد است داستانهای خوب فارسی وجود دارند و تعدادی اندک رمانهای فارسی هستند که قابلیت رقابت با آثار خوب خارجی را دارند، اما بهدلیل وجود مسائل در ساختار ادبیات داستانی به حقی که میخواستند، نرسیدند.