صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

وقتی «آبله» در ایران ریشه‌کن شد

  • کد خبر: ۶۹۸۰۳
  • ۲۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۷:۵۳
  • ۲
به روایت اسناد برجای مانده، درست یک قرن پیش هم طرح واکسیناسیون آبله در ایران را همین خرافه‌ها به تاخیر انداخته و سبب مرگ کودکان بسیاری شده است.

هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ چند روزی می‌شود که طرح واکسیناسیون بیماری کرونا با حاشیه‌های تازه‌تری در فضای مجازی روبه‌رو شده است. البته مخرب‌تر ازکلیپ‌هایی که مغناطیسی شدن بدن‌‍‌های واکسینه شده را دستمایه شوخی قرار داده، روایت‌ها و داستان‌های بی‌سندی‌است که پیرو این واکسن‌ها در جامعه مجازی طرح می‌شود و تا دنیای حقیقی پیش می‌آید و اتفاقی را که امیدواریم بتواند پس از دو سال جهان را به روز‌های عادی‌اش نزدیک کند، به چالش می‌کشد. ترس از ناآگاهی و به خرافه کشیدن علم، رخدادی امروزی نیست و ردپای آن را می‌توان در بسیاری از دوران‌های تاریخی دید. به روایت اسناد برجای مانده، درست یک قرن پیش هم طرح واکسیناسیون آبله در ایران را همین خرافه‌ها به تاخیر انداخته و سبب مرگ کودکان بسیاری شده است. سطر‌های پیش‌رو نقبی کوتاه است بر تاریخ بیماری مهلکی که خرافه عمر آن را در ایران زیاد کرد.


روزی که امیر کبیر گریست!

سن و سالی نداشتم که با کلمه «آبله» آشنا شدم. آن هم در گوشه صفحات کاهی یک کتاب قطع جیبی در کتابخانه پدرم که روی آن درشت نوشته بود «داستان‌هایی کوتاه از زندگی امیرکبیر». بخشی از این کتاب، توصیف مردی بلند بالا و با هیبت بود که کنج اندرونی کاخ قدم می‌زند و کاغذی را توی مشتش فشار می‌دهد. خبر رسیده که ۸۰۰ بچه در اصفهان بر اثر آبله مرده اند. امیر آبله کوبی را اجباری کرده، اما عوام شنیده اند، مایه کوبی سبب می‌شود تا جن از راه سوزن وارد خون شود و بچه مجنون گردد.

 

خبر این خرافه که به دربار می‌رسد، امیر دستور می‌دهد هر که از مایه کوبی سرباز زند، ۵ تومان جریمه شود، ولی در کمال ناباوری مردم زمانه قاجار، ۵ تومان را می‌دهند، اما مایه نمی‌کوبند. در ادامه این داستان، دو طفل بر اثر این ناآگاهی می‌میرند و امیر در عزای این همه جهل، خون گریه می‌کند. اسم این فصل کتاب را هم گذاشته بودند: «وقتی امیر گریست.»

 

این ماجرا که صحت آن هم از میانه اسناد یافت شده، تنها قسمتی از دامنه مبارزات اندک چهره‌های ایران سازی است که در کنار همه برنامه‌های عمرانی شان تلاش کرده اند تا آبله را در ایران ریشه کن کنند، اما تا مدت‌ها، موفق نمی‌شوند و کمیت این اتفاق لنگ‌لنگان پیش می‌رفته است.

 

برای نمونه ۴ سال پس از پیروزی جنبش مشروطه، در سال ١٢٨٩ خورشیدی، در پی تصویب مجلس شورای ملی، به اداره حفظ الصحه دستور داده می‌شود که در نقاط مختلف از جمله مدرسه دارالفنون، مریضخانه دولتی و اداره بلدیه، مکان‌هایی برای معالجه و آبله کوبی رایگان دایر و از همه مردم تهران درخواست می‌شود، برای آبله کوبی و معالجه آن در روز‌های معین به آن مکان‌ها مراجعه کنند، اما عوام باز هم به سبب دامنه خرافه‌هایی که درباره این بیماری وجود داشته، از این کار سرباز می‌زنند تا اینکه در ۱۸ خرداد سال ۱۳۰۸، بالاخره دکتر سعید مالک (لقمان الملک) رئیس صحیه کل مملکتی موفق می‌شود، لایحه اجباری بودن آبله کوبی را در مجلس به تصویب برساند و با این کار نه تنها سبب ریشه کنی این بیماری در ایران که سبب نجات جان هزاران نفر شود.

 

۳ سال بعد از این تاریخ هم، هیئت وزرا در جلسه ۶ مهر ١٣١١ خورشیدی به پیشنهاد وزارت داخله، در قالب یک نظام نامه، آبله کوبی مجانی را با اشاره به موارد حقوقی و قانونی همچون وظایف افراد، آبله کوب ها، مدیران مدرسه‌ها و ادارات دولتی، تصویب می‌کند. همچنین در خرداد ١٣٢٠ خورشیدی طرح جلوگیری از بیماری‌های آمیزشی و بیماری‌های واگیردار با ابلاغ اجباری بودن آبله کوبی در ٢ ماهگی، ٧ سالگی، ١٣ سالگی و ۲۱ سالگی تصویب و مقرر می‌شود و والدینی که از این مهم سرباز می‌زده‌اند، به ٣ تا ٧ روز حبس محکوم می‌شده‌اند.


اسناد تاریخی می‌گویند که آبله یکی از دراز عمرترین بیماری‌ها در ایران است و دلیل این طولانی شدن نیز ناآگاهی مردم از این بیماری و خرافات آمیخته به درمان آن بوده است. برای نمونه نویسنده کتاب «حاجی بابای اصفهانی» در بخشی از داستانش، هنگام گفت وگوی حکیم ایرانی با طبیب فرنگی درباره آبله چنین می‌گوید: «با غده‌ای که از جگر گاو می‌گیرند آبله می‌کوبد، حاجی می‌دانی آبله کوبی یعنی پیوند، هیچ آدم با گاو پیوند می‌شود؟!»


مرحوم «مرتضی احمدی» هم در بخشی از خاطراتش که در کتاب «من و زندگی؛ خاطرات مرتضی احمدی» نوشته است، می‌گوید: «پدرم استاد زِفت انداختن به سر بچه‌های کچل بود و مادرم متخصص شست وشوی آن ها. در واقع خانه ما شده بود «کلینیک رایگان کچل زدایی عمومی»، اما در کنار کچلی، وبا، طاعون، تراخم، دیفتری، حصبه و البته آبله در شمار مهم‌ترین بیماری‌های رایج در جامعه ایران قدیم بودند.»

 

مرحوم «غلامحسین بقیعی» نیز در شرح خاطراتش درکتاب «مزار میر مراد» درباره واکنش مردم مشهد به بیماری آبله، اینطور توضیح می‌دهد: «در زمانه ما مردن بچه، یک امر عادی بود و هیچ کس برایش به سوگ نمی‌نشست. تمام بچه‌ها اگر پیش از تولد تلف نمی‌شدند و سالم چشم به دنیا می‌گشودند تا ۵ یا ۶ سالگی در معرض ابتلا به انواع امراض مسری مانند گلابشون (سرخک)، سرسام (مننژیت) تراخم (چشم درد) حصبه (تیئوفید) و از همه خطرناک‌تر جدری یا آبله بودند. در آبله، ابتدا بچه ۳ روز پی در پی تب می‌کرد و روز چهارم در تمام یا قسمتی از پوست بدنش، تاول‌های ریزی پدید می‌آمد و به خارش می‌افتاد. سپس تاول‌ها عفونت می‌کرد و روز نهم اگر جان به در می‌برد به تدریج تاول‌ها می‌خشکید، اما آثارش تا آخر عمر در چهره و قرنیه چشم باقی می‌ماند، برای همین در آن دوره به اشخاصی که صورتی ناصاف داشتند «آبله رو» می‌گفتند و آن‌ها هم که چشمشان به اصطلاح بر اثر آبله، گل انداخته بود، «باباغوری» خطاب می‌شدند.

 

آبله، چون مسری بود همه می‌گرفتند، اما برخی خفیف و بعضی شدید. خود من یک برادر و خواهرم را بر اثر ابله از دست دادم، چون پدرم به آبله کوبی اعتقادی نداشت و می‌گفت، اگر معیشت پروردگار تعلق گرفته باشد که بچه‌های ما زنده در دار دنیا باقی بمانند، پس هیچ قدرتی نمی‌تواند با اراده او مقابله کند، ولی دایی ام که بر اثر خدمت در ژاندارمری و نشست و برخاست با تحصیلکرده ها، طرز تفکرش دگرگون شده بود در برابر عقاید سنتی او مقابله کرد و یک روز مرا به بهانه تماشای شهرنو به مریضخانه لشکر برد و دستور داد آبله کوبی‌ام کردند.»


«پولاک» در سفرنامه اش «ایران و ایرانیان» درباره این پدیده در دوره قاجار می‌نویسد: «آبله یا جدری در مرگ ومیر فراوان کودکان و در نتیجه در تقلیل جمعیت سهم اصلی و اساسی را به عهده دارد.» البته آبله حتی اگر مرگ اطفال را در پی نمی‌آورده، دست کم سبب کوری و آبله رویی می‌شده‌است. پولاک دراین باره هم چنین شرح می‌دهد: «از طریق تلقیح می‌توان از تعداد زیاد نابینایان که در اثر ابتلا به آبله به این روز افتاده و سربار جامعه شده اند، جلوگیری کرد. «هانری رنه دالمانی» نیز در سفرنامه «از خراسان تا بختیاری» آبله رویی زنان ایرانی را این طور توصیف می‌کند: «زنان ایرانى اغلب از خطر آبله‏ مصون نمانده و چهره زیبایى ندارند.»، اما شاید برایتان جالب باشد بدانید که دستور تهیه واکسن آبله را «امیر اعلم» که از دانش آموختگان طب در فرانسه بود، صادر می‌کند و آبله کوبی علمی را بنیان می‌گذارد.

 

او که بنیان گذار نخستین درمانگاه ویژۀ زنان یا همان مریض خانۀ نسوان نیز هست و دارالشفای حضرتی مشهد به کوشش او بازسازی شده، وقتی به عنوان نمایندۀ در مجلس شورای ملی حضور داشت، توانست در تصویب قانون آبله کوبی رایگان و قانون طبابت نقشی ماندگار داشته باشد. در واقع به درخواست رسمی او، که ریاست مجلس حفظ الصحه را داشت، تولید واکسن آبله در انستیتو پاستور ایران آغاز شد و پس از چندی به صورت رایگان در اختیار مردم قرار گرفت و پرونده این بیماری را برای همیشه در ایران بست.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
وحیده
۲۰:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۹
مطلب جذاب و جالبی بود دستتان درد نکند
فاطمه
۱۴:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۷/۰۹
ممنون از نویسنده‌ی محترم که مطلب رو خیلی خوب نگاشتند.