هما سعادتمند | شهرآرانیوز - پرده پایین میافتد. نور از هشتیهای در قهوه خانه میپاشد روی صورت «سهراب». رستم توی رنگهای سیاه و سفید زانو بغل گرفته و مرشد دنبال کلمهای است تا نوشدارویش کند و به خورد تماشگر دهد مگر آتش اندوه و ملال نشسته بر جان حاضران را اندکی بنشاند؛ «به نام خداوند جان و خرد» و صدا را بم و چشمها را براق میکند سمت پرده.
پردهای که دست هنرمند نقاش گریه و لبخندش را رنگ داده است؛ رنگهای نقاشی قهوه خانهای که جزو جدایی ناپذیر پیشه نقالی بوده و به گفته محمدرضا حمیدی حالا تبدیل به یک هنر موزهای شده است. او یکی از پیشکسوتان خراسانی و اندک سرمایههای باقی مانده از این هنر نیمه جان است که اوج زیباییهای کارش را میتوان در کشیدن پردههایی به نیت علی بن موسی الرضا (ع) دانست که روایتهایی از سرگذشت این ستاره آسمان امامت است.
این سطر را بگذارید کنار این توضیح که به گفته محمدرضا حمیدی اگرچه اسلام و روایت زندگی اهل بیت (ع) از روزگار دیرین، یکی از موضوعات هنر نقاشی قهوه خانهای بوده است، ولی در دهههای اخیر کسی جز او داستان سفر حضرت از مدینه به مرو و حکایات از سر گذشتهای مانند خواندن نماز باران در مدینه، بیان حدیث سلسله الذهب بین راه نیشابور به مرو و ... را روی بوم این سبک از نقاشی نیاورده است. گفت وگوی پیش رو پرداختن به این رخداد و بیان تاریخ نقاشی قهوهخانهای است.
مانند بسیاری از هنرمندان دیگر این دیار که دست هنرشان را در آستینِ تری که با اشک چشم آمیخته روی بوم میبرند از بی مهریها و بی توجهیهای نهادهای دولتی به هنر نقاشی قهوه خانهای گلهها میکند و این هیچ تازگی ندارد، اما در لابه لای همین کلمات حرف را به پیشینه این هنر میبرد و میگوید: موضوع نقاشی قهوه خانهای در گذشته و در دربار پادشاهان معطوف به طبیعت گرایی بوده، اما از حدود ۱۲۰ سال پیش راه تغییر کرد و بزرگان این حرفه تلاش کردند تا سه موضوع روایتهای مذهبی مانند واقعه عاشورا و داستانهای قرآنی مانند یوسف و زلیخا، داستانهای شاهنامه و آداب و رسومی مثل عقدکنان و عروسی را روی بوم بریزند. این کار هم به مدد فردی با نام «حسین قولرآغاسی» رونق میگیرد.
ماجرا از این قرار است که پدر حسین قولر آغاسی کاشی پز بوده و روی کاشی نقاشیهایی با این موضوعات نقش میزده است. پسراین حرفه را از پدر میآموزد و آن را جای کاشی، روی بوم میآورد. بعدها او با استاد محمد مدبر هر دو به تربیت شاگردانی برای رواج و رونق این هنر اهتمام میورزند که محمد حمیدی برادر خودم، حسن اسماعیل زاده، حسین همدانی، محمد فراهانی، فتح ا... قولرآغاسی و عباس بلوکی فر از جمله آنها هستند و آثار ارزشمندشان در کاخ سعدآباد نگهداری میشود.
نمایی از نقاشی «طلب باران» که اشاره دارد به نماز باران خواندن امام رضا (ع) در مدینه/ محمدرضا حمیدی
حمیدی درباره اینکه چطور پای نقاشیهای روی بوم به قهوه خانهها باز شده، چنین توضیح میدهد: در روزگار رواج قهوه خانهها که محل آمد و شد و داد و ستد عوام، کاسبان و تجار محلی و شهری بوده، نقالها هم در روزهای مشخصی حضور پیدا کرده و علاوه بر خواندن شاهنامه، در ماههای محرم و رمضان هم تعزیه خوانی میکردند. این داستانها را که نقل کننده آن مرشدها بودند و یکی از تفریحات مردم در گذشته به شمار میرفته است کم کم به روی بوم به نقش در میآید و، چون در قهوه خانهها باز و در معرض تماشا گذاشته میشده به نقاشی قهوه خانهای معروف میشود.
نمایی از نقاشی «مناظره» که اشاره دارد به مناظرههای امام رضا (ع) با دانشمندان سرزمینهای مختلف/ محمدرضا حمیدی
چند پرده از زندگی امام رضا (ع) وجود دارد که همه آنها را محمدرضا حمیدی به سبک نقاشی قهوه خانهای کشیده که این کار چندان مرسوم نبوده است. او درباره این اتفاق هم بیان میکند: این کار را مدیون آستان قدسرضوی هستم. این مرکز در سال ۸۰ ابتدا تابلوی حدیث سلسله الذهب را سفارش داد که کار کردم. ویژگی این سبک نقاشی وابسته بودن آن به روایتها و حکایت هاست.
یعنی درست است که آنچه بر پرده میرود- از رنگ و حالت و چهره- همه زاییده تخیل نقاش است، اما کسی که قرار است آن را نقش بزند باید مطالعه و اشراف کافی بر آن روایت داشته باشد تا کاری درخور و ماندگار خلق شود. من هم همین کار را کردم و از این سال به بعد شروع کردم به خلق روایتهای معروف زندگی حضرت رضا (ع) مانند داستان طلب باران، حدیث سلسله الذهب، مناظره حضرت رضا (ع) و. اینها را دیگر نقاشان قهوه خانهای پیشتر کار نکرده بودند و کار جدیدی درباره امام هشتم بود.
ناگفته نماند که این هنرمند پیشکسوت در نیم قرن نقاشی کردن، پردههایی مانند عصر عاشورا و هفت خان رستم را هم آفریده است.
نمایی از نقاشی «ضامن آهو» اثر حسین قولرآغاسی- بیش از یک قرن پیش
او درباره رونق تا کسادی بازار این هنر هم روایتی چنین دارد:پیش ترها یعنی در دهه ۵۰ این هنر خیلی رونق داشت. از قهوه خانه دارها گردشگران همیشه یکی بود که سفارش کار داشته باشد و نقاشیِ روایتی را طلب کند، اما حالا دیگر نه کار رونقی دارد، نه هنر طالبی. همه بزرگان این هنر در فقر و فراموشی مرده اند و ما اندکی هم که باقی مانده ایم، کنج کارگاه هایمان داریم با سختی گذران روزگار میکنیم و کسی از روزگارمان نمیپرسد. اگر بیایید موهای سرم را بشمرید، من بیشتر از این موها نقاشی کشیده ام و برای این سبک هنری کار کرده ام، اما در ایران کسی نمیپرسد حالت چطور است.
شما خودتان قضاوت کنید. در کشورهای اروپایی یک جانوری در حال انقراض است، کلی برایش هزینه میکنند و خطر میپذیرند، میروند، این را از دل جنگلها برمی دارند و در شرایط ویژه نگهداری میکنند مبادا از بین برود. بعد اینجا هنر و هنرمند هر دو یکجا نابود میشوند و عین خیال کسی هم نیست. خدا میداند به اندازه انگشتهای دستم هنگام مرگ، بالای سر هنرمندان پیشکسوتی نشسته ام که اگر هر جای این دنیا بودند، آنها را بالای سر میگذاشتند، اما اینجا در نهایت فقر سر بر بالین خاک گذاشتند.
روایتی تصویری از حدیث «سلسة الذهب» به سبک نقاشی قهوهخانهای از استاد محمدرضا حمیدی
بیشتر بخوانید:
روایت حاج جعفر ماه رخسار درباره عبدالکریم صادقی مداح که نامش در خاطرات مشهد قدیم ماناست