سمانه محمدیان با قصهگویی برای کودکان کار و مناطق محروم، مهارتهای زندگی را به آنها آموزش میدهد.
فهیمه شهری | شهرآرانیوز؛ زمانی که در نوجوانی خواهر و برادرهایش را دور خودش جمع میکرد و برایشان قصه میگفت هیچ وقت گمان نمیکرد حرفه قصهگویی در انتظارش باشد و آیندهاش با این شغل رقم بخورد. فقط میدانست اشتیاق زیادی به این عرصه دارد و از آن لذت میبرد. برای همین بود که همیشه به قصههای مادربزرگ با دقتی بیشتر از دیگران گوش میسپرد. گاهی هم در آنها تغییراتی میداد و برای دیگران تعریف میکرد. برنامههای کودک تلویزیون و اتفاقاتی که دوروبرش میافتاد هر کدام سوژهای بودند که از دل آنها داستانی خلق میکرد. سمانه محمدیان اکنون یکی از قصهگوهای شهر و منطقه ماست و بهدلیل عواطف انساندوستانهای که دارد وقت زیادی را صرف قصهگویی برای کودکان کار، بچههای مناطق محروم و حاشیه شهر میکند.
زندگی در افکار کودکان
قصهگوی ۳۶ ساله محله آزادشهر که بچهها او را با نام خاله سمانه صدا میزنند، ۱۰ سال است که در حوزه کودک فعالیت دارد و دورههای مختلف استعدادیابی کودکان، پرورش خلاقیت، نمایش خلاق، بازی هدفمند و بازیهای آوازی را گذرانده است. از مجریان برنامههای کودک در شهرمان است و در برنامههای کودک رادیو هم سابقه گویندگی دارد. عشق به قصهگویی و سیرکردن در دنیای کودکان، آنقدر در وجود او ریشه دوانده که بهراحتی میتوان رد پای این علایق را در ظاهر و کلامش دید. لباسهای روشن و شاد میپوشد، کلامی شمرده، گویا، مهربان و همراه با فراز و نشیب دارد. موجسواری بر کلمات را خیلی خوب بلد است و با همین تواناییهایش است که میتواند در عمق افکار کودکان نفوذ کند. او در رشته حسابداری درس خوانده است، اما بهدلیل علاقهای که به دنیای کودکان داشته، سراغ مربیگری مهدکودک میرود و آنجا میبیند که چقدر مانند کودکیهایش به قصهگویی علاقه دارد.
از آرزو تا تحقق
سمانه که توانایی زیادی در قصهگویی دارد، روایت زندگی خود را هم مانند یک داستان تعریف میکند و میگوید: «۱۸ ساله بودم که ازدواج کردم و پس از مدتی به تهران رفتم. در آنجا به عنوان مربی وارد مهدکودک شدم و دیدم بهترین راهی که از طریق آن میتوان وارد دنیای کودکان شد، بازی و قصهگویی است. سراغ دورههای آموزشی را گرفتم و از آموزشهای مقدماتی قصهگویی شروع کردم. ۲۲ ساله بودم که به مشهد آمدیم. آنزمان هنوز بچه نداشتم، اما بهدلیل همین علایقم، کتابهای روانشناسی کودک را مطالعه میکردم. در مشهد هم دورههای آموزش قصهگویی را ادامه دادم. دوستان و اطرافیانم اینقدر به این علایقم واقف هستند که مسائل مربوط به این عرصه را به گوشم میرسانند.
یکبار متوجه شدم دورههای آموزشی برای معلمها گذاشتهاند. از مسئول دوره خواستم اجازه دهد من هم از آن استفاده کنم. در آنجا سارا امیدوار به عنوان مدرس قصهگویی حضور داشت و این آشنایی نقطه عطف زندگی من شد.» محمدیان با همان کلام شمرده و پرذوقش، شکر خدای مهربان را به جا میآورد و ادامه میدهد: «آنجا وقتی خانم امیدوار را میدیدم با خودم میگفتم یعنی میتوانم روزی با ایشان دوست باشم و از تجربیاتش استفاده کنم و مانند او با کودکان ارتباط بگیرم.»
وقف ذهن و زبان
این آرزوی خاله سمانه، همانجا محقق میشود و به دنبال ارتباطهایی که با این مدرس میگیرد، رشتههای دوستی بینشان برقرار میشود که تا امروز هم ادامه یافته است. محمدیان اکنون عضو انجمن قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است و در مؤسسه خیریه عامالمنفعه شوق زندگی با قصهگویی برای کودکان آسیبدیده اجتماعی، سعی در گذاشتن مرهم بر زخمهای روحی آنان دارد. او همچنین در مدارس غیرانتفاعی و مؤسسههای مربوط به کودکان قصهگویی میکند و تدریس کلاسهای نمایش خلاق و بازی هدفمند را برعهده دارد. سمانه با اشاره به اینکه خداوند در چند جای قرآن خودش را قصهگو معرفی کرده است، میگوید: بسیاری از مفاهیم دینی، در قرآن به صورت داستان بیان شده است و همین کافی است که ما را به اهمیت و تأثیر قصهگویی واقف کند.
به عقیده او اگر ما هم در نظام آموزشی و تربیتی، از ظرفیتهای قصه استفاده کنیم میتوانیم در انتقال و درونیکردن مطالب برای فرزندانمان موفقتر باشیم.
قصه؛ سدی در برابر آسیبهای اجتماعی
این قصهگوی موفق با تأکید بر اینکه ۷ سال اول زندگی، دوران طلایی زندگی انسان محسوب میشود میگوید: «کسب مهارتهای زندگی و مدیریت هوش هیجانی از مهمترین مسائلی است که هر انسانی باید آنها را بلد باشد و اگر کسی در فرآیند رشد این مهارتها را کسب نکند، در بزرگسالی قادر نیست ارتباط خوبی با خانواده، دوستان، همکاران و محیط اجتماع داشته باشد.» به گفته او بخش زیادی از آسیبهای اجتماعی که اکنون با آن روبهرو هستیم ریشه در این دارد که افراد چنین مهارتهایی را کسب نکردهاند. او تأکید دارد که یکی از بهترین راهها برای آموزش دادن این مسائل به کودکان، بازی و قصه است. محمدیان بارها به چشم دیده است که چطور کودکان پرخاشگر یا گوشهگیر و... با تأثیرپذیری از قصهها، روشهای صحیح برخورد را جایگزین رفتارهای غلط کردهاند. به گفته او از طریق قصهگویی و بازی میتوان اعتماد به نفس کودکان را نیز افزایش داد.
بچههایم را با قصه رشد دادم
سمانه قصهگو از چند سال پیش برای کودکان مناطق محروم و حاشیه شهر و کودکان کار قصهگویی میکرده است، اما از حدود ۲ سال پیش با گروهی از بچههای منطقه محروم طرق به طور مستمر در ارتباط است. او تعریف میکند: «سال ۹۸ فرد خیّری در این منطقه کتابخانه تأسیس کرد تا بچهها را از کوچه و خیابان به چنین فضایی بکشاند. چند بازی فکری هم گذاشتند تا بچههایی که اهل کتاب نیستند به این بهانه وارد محیط آنجا شوند. دوستم از من خواست به این کتابخانه بروم و برای بچههایشان قصهگویی کنم و بازیهای هدفمند داشته باشم. من هم با کمال میل پذیرفتم.» محمدیان هر بار در بین کلامش آنها را بچههایم خطاب میکند و میگوید: «اکنون بعد از ۲ سال که بهطور مستمر کنارشان بودهام تأثیر قصهها را میبینم. یکی از بچههایم که بهشدت گوشهگیر بود و اعتماد به نفس پایینی داشت الان به زیبایی صحبت میکند و در جمع حضور فعال دارد.»