لیلا جانقربان - ایام اربعین که میشود هر کسی با هر کولهباری تمام تلاشش را میکند تا راهی کربلا شود و سهمی در پیادهروی این ایام داشته باشد. بعضیها پیاده به زیارت میروند و بعضیهای دیگر هم برای آنهایی که پیاده قدم در راه امام حسین (ع) میگذارند خدمترسانی میکنند. یکی نانش را میپزد، یکی چای میدهد، یکی غذای گرم میپزد، یکی خستگی پای خاک گرفته زائران را میگیرد و یکی هم سینی خرما روی دستش میگیرد و پذیرای زائران میشود. در این میان خدمتی که از همه کمتر دیده میشود، خدمتی است که پس از تمام اینکارها باید انجام شود و آن جمعکردن و رفت و روب مسیرهایی است که زائران پای برهنه برآن قدم میگذارند. خدمتی که از چشم مسئولان شهرداری پنهان نمانده است و سالهاست که برای تأمین کمبودهای کشور عراق و نظافت خیابانهای آن برنامه اعزام پاکبانان را به این خیابانها دارند.
از طرف شهرداری منطقه ۹ مشهد نیز بیش از ۷۰ نفر برای پاکبانی عازم عراق شدند و حدود ۲ هفته هرچه از دستشان برآمد برای زائران اربعین انجام دادند و در خیابانهای اصلی طوری خدمت کردند که عملکرد آنها نمونه شناخته شد و مورد تقدیر قرار گرفتند. به نیت امام رئوف شهرمان؛ حضرت رضا (ع) به گفتگو با ۸ نفر از خادمان اربعین از منطقه ۹ نشستیم و خاطراتشان را از سفری کاری زیارتی در خیابانهای نجف و کربلا شنیدیم و نوشتیم.
دلم برای آن لحظهها تنگ میشود
حسین لطفعلیخانی، متولد سال ۵۱ است و ۱۰ سالی میشود که در شهرداری خدمت میکند. او که طعم زیارت سیدالشهدا (ع) را قبل از این هم چشیده است، میگوید: محل استقرار ما در خیابان امام علی (ع) در شهر نجف بود. دقیق کنار پل حضرت علی (ع) بودیم. بچههای ما در ۲ شیفت صبح و بعدازظهر خدمترسانی میکردند که شیفت من از یک و نیم ظهر تا ۹ شب بود. کارمان در اوج گرما شروع میشد، ولی آنقدر این خدمت برای ما ارزش داشت که اصلا متوجه گرمای هوا نبودیم و هدف ما خدمت بود که به لطف آقا سعادت آن را پیدا کرده بودیم. ما از ۱۶ مهر ماه
سفرمان را به عراق شروع کردیم و صبح پنجشنبه داخل خاک عراق بودیم. کلا سفر ۱۴ روز طول کشید و ۹ روز در نجف سعادت خدمت داشتیم.
این پاکبان خیابانهای نجف در پاسخ به این سؤالم که آیا از این سفر کاری رضایت داشته است، میگوید: همه چیز به دل آدم بستگی دارد. در بین بچههای ما کسانی بودند که به جای یک شیفت دو شیفت هم کار میکردند و هدفشان این بود که تا هستند و میتوانند یک قدمی برای زائران آقا بردارند. در این سفرها باوجود اینکه بحث کار مطرح است، ولی به نظر من کار هم دلی پیش میرود و هرقدر هم که سختی پیش بیاید باز هم همه چیز خوب است. من که دلم برای آن لحظهها تنگ میشود.
لطفعلیخانی درباره روزهای کاریای که برای زائران گذشته است میگوید: ما یک هفته کاری آنجا بودیم و در این یک هفته به بهترین شکل کارمان را انجام دادیم و واقعا خیابانها از اینرو به آنرو شدند. روز اول واقعا وحشتناک و کثیف بود و نظافت زیادی لازم داشت. وقتی نظافت میکردیم حتی خود عراقیها هم از ما تشکر میکردند و از نظافت خیابانهایشان لذت میبردند. البته زائران ایرانی زیادی هم آنجا بودند که از ما تشکر میکردند چراکه رسیدگی در عراق خیلی زیاد نیست و توجه چندانی به بهداشت نمیشود. ما که فقط بهخاطر خدمت رفتیم و فکر نمیکنم این کارها برای شهرداری بهره اقتصادی داشته باشد.
او که پیش از این هم سفر به کربلا را تجربه کرده است درباره این سفر میگوید: من از بچههای تأسیسات منطقه هستم که به عنوان پاکبان در این سفر حضور داشتم. همه بچههایی که در این سفر بودند اولینباری بود که سفر کاری میآمدند. خودم چندباری کربلا رفتهام، ولی این سفر طعم دیگری داشت و خاطره ویژهای برای ما شد فقط تنها مسئلهای که روی دل خیلی از بچهها ماند این بود که این همه راه رفتند، ولی نتوانستند یک دل سیر به زیارت امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) بروند. با این همه هزینه کاش برنامهریزیها طوری بود که میتوانستیم یک زیارت کامل داشته باشیم چراکه در آن ۲ ساعتی که ما را به کربلا بردند خیلیها تا دم حرم هم نتوانستند بروند و آرزوی بینالحرمین به دل بچهها ماند.
امام حسین (ع) ما را طلبید
فهرست ۶۰-۷۰ نفریای که در دست است ورق میزنم. بین این همه اسم به دنبال آدمی میگردم که ویژگی خاصی نسبت به دیگران داشته باشد. در میان سالهای تولد به دنبال جوانترین فردی میگردم که امسال راهی زیارت آقا شده است. چشمم به نام جوانی میخورد که متولد سال ۷۶ است؛ جوانترین مردی که امسال به زیارت طلبیده شده است. رسول سیریانی شرشر که به قول خودش درحال جارو کشیدن است با لهجه غلیظ مشهدیاش میگوید: امسال اولینباری بود که زیارت رفتم و خودم هم تا حالا کربلا نرفتهام. امسال دیگر دلم هوایی شده بود و میخواستم کربلا بروم که الحمدا... قسمتم شد و رفتم. احساس خوبی داشت امام حسین (ع) ما را طلبیده بود.
او درباره چگونگی انتخابش برای رفتن به این سفر میگوید: ما ۱۰ نفر بودیم که برای رفتن به کربلا اعلام آمادگی کردیم، ولی فقط ۲ نفر را میبردند که قرعهکشی کردند و من یکی از آن دو نفر بودم که قبول شد. وقتی گفتند قبول شدم خیلی خوشحال بودم نمیدانم چطور بگویم، ولی حس قشنگی داشتم.
سیریانی که ۲ سال است در شهرداری منطقه ۹ خدمت میکند درباره خدمتی که انجام داده است، میگوید: خیابانهای عراق خیلی کثیف بودند و اگر ما نبودیم شهر را آشغال برمیداشت. جمعیت زیاد بود و پذیرایی زیادی انجام میشد و مردم زیاد رفتوآمد میکردند، بهویژه در خیابانی که ما بودیم ریختوپاشها زیاد بود و تا حرم فقط ۱۰۰ متر فاصله داشتیم و مراقب بودیم که مقابل چشم مولا کثیفی و آلودگی نباشد؛ به هرحال ما برای همین طلبیده شده بودیم.
او درباره نحوه برخورد مردم با کارش میگوید: مردمی که رد میشدند مدام میگفتند خوشا به سعادت شما؛ همه دوست داشتند جای ما باشند و کار ما را انجام دهند و در شهر حضرت علی (ع) خدمت کنند و عراقیها هم حتی گاهی به کمک ما میآمدند. من که این سفر را خیلی دوست داشتم؛ کاش دوباره هم ما را به این سفر ببرند هرچند من در این سفر ضریح امام حسین (ع) را ندیدم و فقط تا دم حرم توانستم بروم. وقتی که از مشهد راهی شدیم حس و حال عجیبی داشتم و حسرت زیارت به دلم ماند، ولی آرزویم این است که باز هم بتوانم از این سفرها که همه آرزوی آن را دارند بروم.
سفری که آرزوی همه است
محمد الوندی اولین نامی است که در فهرست زائران امسال کربلا به چشمم میخورد. او جوانی بیست و سه ساله است که در منطقه ۹ خدمت میکند. او که خیلی پرحرف نیست و چانه گرمی ندارد، میگوید: من هم مثل خیلی از بچهها اولینبارم بود که به کربلا میرفتم. از سال پیش گفته بودم که اسمم را برای این سفر بنویسند که اگر قسمت شد بروم که خدا را شکر قسمت شد و به من اجازه دادند بروم. البته خیلی از کارگرهای دیگر یکبار رفته بودند و من هنوز نرفته بودم. وقتی خبر دادند که اسمم تأیید شده ذوق کردم و خیلی خوشحال شدم آخر کربلا رفتن یکی از آرزوهای من بود که حالا با این سفر برآورده میشد. سفر ما هم کار بود و هم زیارت. زیارت رفتیم و خدمت هم کردیم و ثواب دوچندان هم بردیم. من کارم در خیابان علی ابن ابی طالب (ع) بود که روبهروی حرم قرار میگرفت. هرکسی که رد میشد میگفت خوش به حال و خوش به سعادت شما. تا چشم به هم زدیم تمام شد و این ۱۲ روز گذشت. مشهد که آمدیم میگفتیم کاش بیشتر مانده بودیم، ولی اربعین که تمام شد، کار ما هم تمام شد و برگشتیم.
الوندی که از این سفر لذتی وصفنشدنی برده است، میگوید: اگر قسمت شود و امام طلب کند دوست دارم که هرسال به این سفر بروم. سفری که خدمت در آن آرزوی همه است.
از دل و جان کار کردیم
نصرا... دینده از بچههای فضای سبز منطقه ۹ شهرداری مشهد است که ۳-۴ سالی در منطقه ۱۱ خدمت کرده و الان ۳ سالی میشود که در منطقه ماست. او از سفری که با شهرداری داشته است میگوید: برای اولینبار بود که کربلا میرفتم. خودم هم تا به حال این سفر را نرفته بودم و اولینبار با شهرداری و برای خدمت قسمت شد که به پابوسی جد آقا علی ابن موسی الرضا (ع) بروم. این سفر برای ما که توصیفشدنی نیست فقط میتوانم بگویم که حس و حال خوبی داشتم و آنقدر در آن فضا لذت میبردم که اصلا سختی کار و گرمای هوا را احساس نمیکردم. حقیقت این است که ما آنجا از دل و جان کار میکردیم و اینطور نبود که، چون و چرایی داشته باشیم. اصلا مگر میشود در چنین جایی، چون و چرایی داشت و گلهای کرد! درحال کار هم که بودیم ذکر میگفتیم و دعا میکردیم، این خدمت ما کار نبود که بیشتر از کار ما زیارت میکردیم و این خدمت ثوابش از حضور در حرم بیشتر نباشد، کمتر نیست! نه اینکه بخواهم بگویم که ما کار خاصی انجام دادهایم؛ نه! آنهایی که برایشان کار میکردیم خاص بودند.
وی ادامه میدهد: در لحظههای کار و خدمت مدام دعا میخواندیم و دیگرانی را که التماس دعا گفته بودنددعا میکردیم؛ بهویژه برای آنهایی که دعایشان زیارت آقا بود، زیاد دعا میکردم. راستش را بخواهید از روزی که به ما گفتند قرار است برویم تا روزی که رفتیم ساعتها مثل سال میگذشت برای همین حال آرزومندان زیارت را میدانستم و از ته دلم برای آنها دعا میکردم.
دینده که حدود ۳۰ سال دارد از روزهایی که در نجف گذرانده است، میگوید: ما ۱۵ کیلومتری نجف در مکان موکبها خدمت میکردیم و کارمان پاکبانی بود و از این خدمت خیلی راضی بودم. کارمان نظافت بود، ولی در حال و هوای دیگری بودیم. خیلی پیش میآمد که زائران سرشانه ما را میبوسیدند و تشکر میکردند، ولی حقیقت این بود که ما برای این سعادت از آقا قدردان بودیم و تشکر میکردیم. در آنجا جمع زائران مشهدی وقتی ما را میدیدند خیلی خوشحال میشدند و افتخار میکردند که همشهری ما هستند.
او خاطرهاش را از این سفر در توسلی به حضرت عباس (ع) بیان میکند و میگوید: قبلا در تلویزیون بینالحرمین را دیده بودم و سال قبل هم در میان کارگران شهرداری ثبتنام کردم، اما اسمم درنیامد. خیلی دلم گرفت و خیلی آرزو داشتم که آنجا بروم. امسال که قسمت شد و رفتم و بهترین حال این سفر را در بینالحرمین داشتم. انگار روی ابرها راه میرفتم و سبکی توصیفنشدنی داشتم. ارادت خاصی به حضرت عباس (ع) دارم و آنجا به ایشان متوسل شدم؛ شاید باورتان نشود، ولی تا پایم به مشهد رسید حاجتم را گرفتم. خدا خیر تمامی کسانی که این سفر را فراهم کردند بدهد که ما را به آرزویمان رساندند.
میخواستند به زور جارو را بگیرند
سیدمهدی حسینی هم از بچههای فضای سبز بوستان خورشید است. او که ۱۲ سالی میشود در شهرداری خدمت میکند برای اولینبار به زیارت کربلا و نجف در اربعین رفته است. حسینی که از این سفر رضایت زیادی دارد، میگوید: خوشحالیام از این است که اولین سفرم را به این شکل رفتم و در کل سفر خادم آقا بودم و به زائران ایشان خدمت کردم.
از قدیم همیشه با خودم میگفتم کهای کاش برای یکبار هم که شده برویم و کربلا را ببینیم که خدا را شکر این سفر که هم کار بود و هم زیارت قسمت ما شد. اسم خیابانی که در آن خدمت میکردم یادم نیست، ولی نزدیک پل هوایی بین نجف و کربلا بودیم و هر روز زیارت میرفتیم از آقا حاجتهایمان را میخواستیم. راستش را بخواهید یکی از خواستههای من این بود که یک زیارت خانوادگی قسمت ما کنند. دم رفتن، پسرم که کلاس پنجم است اصرار داشت که مثل یکی از اقوام که پسرش را هم برده بود من او را ببرم، ولی شرایط طوری نبود که همراهم بیاید و دلم خیلی گرفت، اما از آقا خواستم که یک زیارت خانوادگی قسمت ما کند.
او درباره نحوه برخورد زائران میگوید: بیشتر کسانی که آنجا حضور داشتند ایرانی بودند و تا میفهمیدند ما مشهدی هستیم دست ما را میبوسیدند و میخواستند به زور جارو را بگیرند و خودشان کار کنند تا ثوابی ببرند. آنجا هر کسی به اندازه توانی که داشت کاری میکرد. یادم است چند تا بچه چهار، پنج ساله بودند که ظرفی خرما دستشان بود و دو زانو جلوی زائران مینشستند و التماس میکردند که از خرماها بردارند یا حتی دستمال کاغذی دست زائران میدادند و با این کارهایشان اشک ما را درمیآوردند. حال و هوای خاصی داشت که باید بروید و ببینید! با این حرفهای ما که فایدهای ندارد.
او که با حرفهایش اشک من را هم درآورده است، میگوید: خیلی ما را تحویل میگرفتند و برای ما چای و خوراکی مدام میآوردند و کمک هم میکردند. در این سفر همه چیز خوب بود و از مسئولان شهرداری تشکر میکنم. البته سختیها و مشکلاتی هم بود که با برنامهریزیها به امید خدا در سالهای بعد حل میشود، ولی در کل همهاش به زیارت ائمه (ع) میارزد.
پرچم مشهد همه جا بالاست
دیگر پاکبان زائر کربلا محمدرضا علیزاده است که با ۲۸ سال سن ۸ سالی میشود که در شهرداری منطقه ۹ خدمت میکند. او هم برای اولینبار طعم زیارت را چشیده است و از زائر اولیهایی است که به همت شهرداری دیدهاش به بارگاه امام حسین (ع) روشن شده است. علیزاده که این سفر کربلا را از امام رضا (ع) گرفته است، میگوید: یکی از سرکارگرها به اسم قاسم حقی اسمم را برای کربلای امسال نوشته بود. وقتی گفت اسمم را نوشته خیلی خوشحال شدم و وقتی فهمیدم که اسمم درآمده است اشک از چشمهایم سرازیر شد. راستش را بخواهید این سفر را پارسال از امام رضا (ع) خواسته بودم. پارسال ایام چهل و هشتم سمت حرم خدمت میکردم و آنجا از آقا خواستم که تا سال آینده یک کربلا قسمتم کند که کرد. سفر ما حرف نداشت. زیارت کردیم و کار انجام دادیم و خدمت کردیم. حس خوبی داشت و من ناراحتم از اینکه دیگر چنین سفری ممکن است قسمتم نشود و در این شرایط قرار نگیریم. دعا کنید که باز هم توفیق ما بشود و دوباره از این خوشحالیها به زندگی ما بیاید. من که دلم هنوز آنجاست و اگر با صدبرابر کار بیشتر بگویند بیا، با جان و دل میروم.
وی ادامه میدهد: نجف که بودیم وظیفه ما نظافت خیابانهایی بود که در بازارها قرار داشت. قربان حضرت رضا (ع) بشوم که از هرجا سربلند کنی گنبد و بارگاهش را میبینی، ولی در نجف اینطور نبود و در حال کار حرم را نمیدیدم. اما برخورد مردم نجف و زائران خیلی خوب بود بهویژه مشهدیها که افتخار میکردند و به شوخی میگفتند پرچم مشهد همه جا بالاست. عراقیها به ما مرحبا مرحبا میگفتند و از تمیزی ایرانیها خیلی تعریف میکردند و از شهرداری خودشان گلایه داشتند که مثل ایران نیست. این سفر برای ما فقط یک سفر کاری نبود، زحمت داشت، ولی با جان و دل انجام میدادیم و روی اخلاق و رفتارهای تک تک بچهها اثرات مثبت گذاشت. من که با خودم گفتم و عهد کردم که اخلاقم را بهتر کنم.
با هر نگاه جانی تازه میگرفتم
صحبتهایم با آقای علیزاده تمام که میشود میگوید همکارم هم اینجاست و میخواهد با شما صحبت کند. او هم با ما کربلا بوده است. محمد ابراهیمی برای سومینبار سفر کربلا را تجربه میکند و تا به حال پای پیاده هم به این زیارت رفته، ولی با شهرداری و سفر کاری برای اولینبار است که رفته است. او میگوید: آدم هرچقدر هم که به زیارت کربلا برود باز هم اشتیاق دارد و کبوتر دلش برای آنجا پر میزند. تا دم حرم آقا هم رفتیم، ولی آرزوی زیارت به دل ما ماند. نمیدانم چطور بود که به ما گفتند ۴ ساعت وقت داریم، ولی راننده که عراقی بود گفت باید سر ۲ ساعت برگردید. شاید بهدلیل اینکه خودش در آنجا بود متوجه اشتیاق ما نمیشد. ما که همانجا گفتیم کاش این راننده هم ایرانی بود و حال دل ما را درک میکرد! از این اتفاق خیلی ناراحت شدیم که نتوانستیم یک دل سیر زیارت داشته باشیم، ولی برخورد زائران خستگی را از جان ما در کرد و ناراحتی یادمان رفت. از روی لباس ما میفهمیدند که مشهدی هستیم و میگفتند مشهدیها خسته نباشید! درکل خیلی روحیه میدادند هرچند حجم کاری بهویژه در دو روز اول زیاد بود، ولی با همین برخوردها خستگی ما را میگرفتند. البته من روبهروی حرم امیرالمومنین (ع) بودم و جای کارم عالی بود؛ در هر قدمی که برمی داشتم یک یا علی میگفتم و با هر نگاه جانی تازه میگرفتم و خستگی برایم معنی نداشت، ولی آدم یک وقتهایی توقع دارد که دیگران حال و اشتیاقش را بفهمند به هرحال کاری که ما میکردیم کار برای ملتی بود که برای زیارت آمده بودند. ملتی که به ما التماس دعا زیاد میگفتند و از همه طیفی هم بودند. حتی یکبار یک آقای روحانی جلو آمد و پیشانی من را بوسید و گفت: برایم دعا کن.
ایرانیها افتخار میکردند
آخرین مسافر کربلایی که با او همصحبت میشود محمود فرهنگ است. مردی ۴۳ ساله که ۳ سال از عمرش را در حوزه فضای سبز شهرداری منطقه ۹ گذرانده است. او درباره این سفر میگوید: قبلا یکبار هم خودم پیادهروی اربعین رفته بودم و این سفر دومین سفر میشد. پرسیده بودند که چه کسانی میخواهند بروند و من هم ثبتنام کردم، ولی اینکه چطور شد قسمتم شد دیگر کار خودشان بود که خواستند و من را طلبیدند. این سفر فرصت خوبی برای خدمت بود هرچند به امید زیارتی با یک دل سیر رفته بودیم، ولی وقت برای زیارت فراهم نشد. حالا مجبوریم که با این دل هوایی زیارت، یک سفر دیگر سال آینده برویم، اما باوجود اینکه زیارت روی دلمان ماند، باز هم هر کاری برای امام حسین (ع) بکنیم کم است و ما همیشه نوکر آقا هستیم. به هرحال هرکسی برای آقا کاری و خدمتی میکند و قسمت شد و سعادت داشتیم که ما این خدمت را انجام دهیم و مسیر پا برهنههای آقا را تمیز کنیم که خدای ناکرده آسیبی نبینند.
وی میافزاید: من در مسیر کربلا به سمت نجف در مسیر زائران پیاده خدمت میکردم و مردم زیاد التماس دعا میگفتند و ایرانیها به این کار ما افتخار میکردند و، چون مشهدی بودیم میخواستند که در مشهد نایبالزیاره آنها باشیم.