به گزارش شهرآرانیوز، مبینا سوری نام نوعروس ۱۴ سالهای است که با انگیزه ناموسی در لرستان به قتل رسید. در حالی که عدهای از بستگان نزدیک مبینا سوری به اتهام قتل او بازداشت شده بودند نهایتا همسر مبینا سوری به قتل او اعتراف کرد. همسر مبینا سوری یکی از روحانیون بخش سوری لرستان است. یکی از بستگان نزدیک مبینا سوری پشت پرده قتل او را فاش کرد.
قتل ناموسی نوعروس ۱۴ سالهای به نام مبینا سوری، در لرستان، بازتاب زیادی در رسانهها داشت. این روزها در روستاهای دور و نزدیک به محل زندگی مبینا سوری بیشتر از هر جای دیگری صحبت از مبینا است و قتل این نوعروس جوان شوک زیادی به اهالی وارد کرده است.
بعد از رازگشایی این قتل یکی از بستگان نزدیک مبینا سوری ددرباره جزئیات این حادثه و پشت پرده قتل مبینا سوری گفت:
حدود ۲ سال قبل بود و آن زمان مبینا تنها ۱۲ سال داشت که پسری از اهالی روستا به خواستگاری او آمد، اما چون این پسر بیکار بود، خانواده مبینا با ازدواج آنها مخالفت کردند. با این وجود خواستگار مبینا اصرار زیادی برای ازدواج کرد و میگفت خاطرخواه مبینا شده است. ظاهرا مبینا هم به او علاقه پیدا کرده بود، اما خانواده اش در نهایت راضی نشدند.
در همان حال، پسرعمه مبینا به خواستگاری او آمد. خانواده عمه مبینا با ازدواج آنها موافق نبودند، اما مادر مبینا به دلیل اینکه پسرعمه مبینا روحانی بود، تمایل زیادی داشت که مبینا با او ازدواج کند. به همین خاطر بالاخره مبینا با پسرعمه خود ازدواج کرد. بعد از ازدواج آنها خواستگار قبلی به شوهر مبینا گفته بود که به مبینا علاقه دارد و میداند که دل مبینا هم پیش اوست. بعد گفته بود زندگی تان زندگی نمیشود.
بعد از اینکه مبینا ازدواج کرد برای زندگی به تهران رفت. شوهرش کار میکرد و درس میخواند. یک بار مادر مبینا برای دیدن دخترش به تهران سفر کرد و چند هفتهای در کنار آنها بود. مدتی بعد از اینکه مادر مبینا به شهرستان محل زندگی خودشان یعنی بخش سوری لرستان بازگشت، مبینا هم از تهران برگشت و قرار شد در سوری به زندگی شان ادامه دهند. برای همین ساکن طبقه بالای خانه پدرشوهرش شد.
(در مورد اتفاقات قبل از قتل): «مدتی بود که در روستا زمزمههایی از رابطه مبینا با خواستگار قبلی اش شنیده میشد. حتی عدهای میگفتند که مادر مبینا وقتی در سفر به تهران متوجه ارتباط رابطه دخترش با خواستگار قبلی شده او را به روستا آورده تا در خانه پدرشوهرش زندگی کند. اما این حرفها علنی به گوش خانواده مبینا نرسیده بود، چون اینجا چنین حرفهایی بین طایفهها ممکن است منجر به اسلحه کشی شود. تا اینکه حدود یک هفته قبل از حادثه یک شب چند جوان روستا که پسرعموهای شوهر مبینا بودند، به پدرشوهر او گفته بودند که جوانی را در حال ورود به خانه مبینا دیده اند. در روستا اغلب جوانها بیکارند و برای همین تا نیمه شب، بیرون از خانه با هم حرف میزنند.
بعد پدرشوهر مبینا در خانه پسرش مرد غریبه برهنهای را دیده بود و او را با کتک از خانه بیرون کرده بود. وقتی از خانه بیرون شده بود باز از جوانهای محل هم کتک خورده بود. همان جا گفته بود برای ارتباط با مبینا وارد خانه شده بود.
خانواده شوهر مبینا میگفتند آن شب شوهر مبینا حالت گیجی داشت و انگار به او قرص خواب خورانده بودند. اما فردای آن روز متوجه شده بود که گوشی آن جوان که خواستگار مبینا بود در خانه اش جا مانده و در گوشی عکس و فیلمهای سیاه از زن خود دیده بود. همین باعث شد ریش سفیدان محل به خانواده پسر پیغام بفرستند که مدتی از روستا بروند، اما آنها قبول نکردند. خانواده شوهر مبینا، او را به خانه پدری اش بردند. من شنیدم که مبینا تنها یک جمله گفته بود و آن هم این بود که گفت دیگر چیزی برایم مهم نیست و هر تصمیمی دوست دارید در مورد من بگیرید.»
چند روز بعد، یک روز صبح زود تعدادی از اقوام مبینا به همراه شوهرش او را به کوههای اطراف روستا بردند و با روسری او را خفه کرده بودند. شنیدیم که مبینا موقع قتل به حدی پایش را زمین کشیده بود که پاشنه پایش زخم شده بود. بعد جسد را به باغ مادربزرگ مبینا آورده بودند و او را به درخت آویزان کرده بودند تا وانمود کنند مبینا به قتل رسیده است. اما وقتی پلیس بالای سر جسد مبینا آمده بود تشخیص داده بود که او به قتل رسیده است. همان موقع یکی از بستگان مبینا گفته بود مبینا را کشتیم. برای همین همه آنها را دستگیر کردند و چند روز بعد شوهر مبینا به قتل او اعتراف کرده بود. صحنههایی که شوهر مبینا در گوشی خواستگار قبلی مبینا دید خیلی فجیع بود و لابد باعث شد فشار روانی زیادی به شوهر مبینا وارد شود. بعد از آن خواستگار قبلی مبینا بازداشت شد. مردم روستا از این حادثه خیلی ناراحت هستند و دلشان میخواهد خواستگار قبلی مبینا که عامل اصلی بروز این جنایت بود به سزای عمل خود برسد.»
فرهنگ غلط اهالی روستای ما اصرار به کودک همسری است. در این روستا اگر سن دخترها بالا برود خیلی بد میدانند و دیگر کسی به آنها نگاه نمیکند. دخترها به دلیل ازدواج سریع امکان درس خواندن ندارند. مثلا دخترعموی مبینا یک ماه قبل از این حادثه در سن ۱۳ سالگی عروس شد. کاش این حادثه باعث شود که اهالی روستای ما کمی روی این فرهنگ غلط فکر کنند.
منبع: رکنا