شهرآرانیوز - بسیاری از سرو قامتانی که بند پوتین محکم کردند و از ایستگاه راهآهن سمت خاکریزها رفتند، سفرشان در مقصد معراج به پایان رسید. ۸ سال تمام، نسیمی که عصرهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته بالای سراین آسمان وزیده، صدای لالایی مادران فرزند از دست داده بسیاری را با خود به دوردستها برده است. نوای شیون خواهرانی که در عزای برادر جوانشان گریسته یا دخترانی که بالای سر پیکر تکه تکه پدر قرآن خوانده اند.
اینها همه بخشی از تاریخ شهری هستند که دلاوری مردان و زنانش دنبالهای بلند و ناتمام دارد و معراج جایی که اتاق هایش هر کدام کتابی است برای روایت روزهای جنگ. روزگار وداعهای سرخ دلهای صبور. جسدهای گلاب شسته، سروهای جوانِ کفن پیچ شده و تفنگهایی که هرگز روی زمین نمیافتاده اند.
آن طور که خانوادههای شهدای مشهدی تعریف میکنند، این شهر چند سال اول جنگ، معراج شهدا نداشته است. شهدا را میبرده اند مسجد «بناها» یا «سردخانه بیمارستان قائم (ع)». در همین ایام (سال ۶۳) حاج علی اکبر رضایی بحرآبادی نامی که در آن روزگار مسئول تعاون لشکر نصر بوده، به جعفر عابدینی بحرآبادی که مالک یک زمین دور دیوار شده در ابتدای جاده قدیم قوچان و حوالی شهرک امام هادی (ع) بود، پیشنهاد میکند ملکش را برای ساخت مکانی با عنوان معراج شهدا به سپاه پاسداران اجاره دهد.
جعفر عابدینی هم پس از اینکه از ماجرای جست و جوهای سپاه برای اختصاص دادن مکانی با این کاربری باخبر میشود، میپذیرد و به این شکل معراج شهدای مشهد ابتدا در یک اتاق کوچک پا میگیرد، جایی در ضلع غربی میدان معراج فعلی.
محمدرضایی بحرآبادی، برادرزاده حاج علی اکبر که به نوعی بانی ساخت معراج شهدا محسوب میشود، در این باره میگوید: «معراج یک زمین خالی در حوالی روستاهای آن زمان بود و آبادانی اندکی داشت. بعد که آقای عابدینی زمینش را اجاره داد، ساختمان کوچکی در آن ساختند که هزینه آن از قِبل کمکهای مردمی و سپاه تأمین شد، ابتدا هم مکانی بوده برای شهدای خاص. یعنی شهدای شاخصی که پیش از آن در منطقه بدنشان با گلاب غسل داده و کفن پیچ شده را میآوردهاند و فقط کار تحویلش به خانواده در اینجا انجام میگرفت، اما بعدها، چون شرایط ایجاب میکرد کار غسل با گلاب و کفن پیچی و وداع با شهید هم در همین مکان انجام شد.
هر هفته دوشنبهها و چهارشنبهها بازدید عمومی و شناسایی بود. برای شهدایی هم که چهره هاشان از بین رفته بود و صورت نداشتند، یک پلاکارد با نام روی کفنش میگذاشتند. از همه شهدایی که به معراج میآمدند، چند عکس میگرفتند تا مستند باشد. بعد یکی از عکسها را به خانواده و باقی را به بنیاد و تعاون سپاه میدادند. طبق همین مستندات هم میگویند حدود ۲۰ هزار و ۱۸۰ شهید به این معراج آمده است.
سال ۶۹، بعد از عملیات مرصاد، معراج به حالت نیمه تعطیل درآمد. مالک هم که دید ملکش بلااستفاده افتاده آن را به یک تانکرسازی اجاره داد. بعد از این بود که به جای صدای تلاوت قرآن، لالایی خوانی مادران، روایتگری خانوادهها و هم رزمان شهیدان، از آن صدای چکش و فرز بیرون میآمد و سردخانهای که تا دیروز بدن شهدا را نگه داری میکردند، شده بود انبار آهن قراضه.
درحالی که معراج شهدای بسیاری از شهرهای ایران در همان سالها به موزه ۸ سال دفاع مقدس تبدیل شده بود. این مسئله، سبب شکایت عمو و پدر من شد. عمویم اعتراض کرد که چاههای آب اینجا پر از خون مطهر شهداست و نباید وضعش این طور باشد. بعد هم رفتند و با سپاه درباره تملک زمین معراج صحبت کردند، اما مالک راضی نشد. بعدها در شهرداری متوجه شدیم که این زمین ملک اربابی بوده و سند ندارد برای همین اجازه ساخت و تغییر کاربری به آن نمیدهند.
بانیان کار از همین موضوع استفاده کردند و توانستند بعد از کش و قوسهای اداری بسیار آن را بخرند و سر و سامانی بدهند، آن چنان که دوباره با شروع مسائل سوریه، پیکر تعدادی از شهدای مدافع حرم در همین معراج غسل داده و کفن شدند.» رضایی در ادامه، اما خبری خوش میدهد: «به تازگی شورای شهر تصمیم گرفته بودجهای را برای احیای دوباره فضای معراج شهدا با کاربری فرهنگی اختصاص دهد تا این مکان با عنوان نمادی از رشادت و دلاورمردی هشت ساله مشهدیها در دفاع مقدس ماندگار شود.»