در داستان «یومالدار» که پیامبر اکرم (ص) به امام علی (ع) فرمودند «أنت أخی و وصیی و، ولی کل مؤمن من بعدی» ۲۵ بار بعد از آن در ۲۳ سال زندگی سراسر حرکت و نور ایشان، برای تأکید بر ادامه راه و تداوم رسالت در قالب امامت، این مفاهیم را تکرار کردند. نقطه اوج آن در «حجةالبلاغ»، آخرین حج پیامبر (ص)، بود که در آن حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین خود انتخاب کردند.
تعبیر «امام» و گزینش این واژه در ادامه تأکید قرآن بر پیشوایی و رهبری جامعه و ستیزه کردن امویان با این تعبیر نیز بسیار معنادار است. در کتاب «الغارات» ثقفی، نامه امام علی (ع) به معاویه آمده است که در آن نامه، امام (ع) جایگاه والای خود و اهلبیت (ع) و پیوندشان با پیامبر (ص) و انبیای پیشین را تبیین کردهاند. معاویه در پاسخ، جایگاه والای ایشان را منکر میشود. سپس امام (ع) در پاسخ او نامهای مینویسند که «و الذی أنکرت من إمامه محمد و زعمت أنه کان رسولا ولم یکن إماما فإن إنکارک علی جمیع النبیین الأئمه و لکنا نشهد أنه کان رسولا نبیا إماما. اینکه امامت حضرت محمد (ص) را منکر شده و گمان کردی او فقط مقام رسالت داشته و مقام امامت نداشته است، این سخن در واقع انکار امامت همه پیامبرانی است که، چون او مقام امامت داشتهاند، ولی ما گواهی میدهیم که پیامبر ما هم مقام رسالت داشته و هم مقام نبوت و هم مقام امامت.»
امام علی (ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: «وصیتی لکم أن لا تشرکوا با... شیئا و محمد (ص) فلا تضیعوا سنته أقیموا هذین العمودین و أوقدوا هذین المصباحین. شما را وصیت میکنم که به خدا هیچ شرک میاورید و سنت محمد (ص) را ضایع مگذارید و این ۲ ستون را همواره برپای دارید.» توحید حقیقی باید همراه با معارف سنت پیامبر (ص) باشد و اگر تفسیر سنت از توحید نباشد، آن توحید سر از شرک درمیآورد. به همین سبب، امام صادق (ع) در آن نصیحت بیدارگر میفرمایند: «ان بنیامیة اطلقوا تعلیم الایمان، و لم یطلقوا تعلیم الکفر، لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه. یعنی بنیامیه اجازه دادند که مردم ایمان را یاد بگیرند و بفهمند ایمان چیست، اما اجازه ندادند که مردم بفهمند کفر و فسق چیست.» همانطور که اشاره شد، قرآن مجموعهای از آموزههاست و این آموزهها در امامان (ع) متبلور شده است. به بیان دیگر، قرآن در وجود نازنین اهلبیت (ع) تجلی یافته است. امسلمه در توصیف مقام پیامبر (ص) گفت: «کان خلقه القرآن.»
علامه حکیمی از روزی که قلم بر کاغذ گذاشت، مهمترین دلمشغولیاش این بود که بگوید زندگی کردن در سایهسار معارف اهلبیت (ع) حیات طیبه است و دوری از این معارف خسران و نتیجهاش ندامت. همه دلمشغولی و دغدغه علامه حکیمی این بود که بگوید زندگی آن است که در سایه تعالیم اهلبیت (ع) و الگوگیری از آنان باشد. کتاب «سرود جهشها»ی علامه حکیمی که در زمان حکومت طاغوت ممنوع شد، نمونه والای گستره اندیشیدن در منابع کهن و جدید مرحوم حکیمی بود. او در این کتاب مینویسد: «من در این گفتار در پی آنم که زیرساز زندگی علی (ع) و اهمیت بحث درباره آن را تا حدودی روشن کنم.» پس از آنکه کتاب «فلسفه شورشهای شیعه» منتشر شد، همان زمان این کتاب یکی از مستندهای مقالههای دوستان و طرفداران مرحوم حکیمی برای بررسی جنبشهای شیعی بود. مقام معظم رهبری در کتاب «آینده در قلمرو اسلام» که ترجمه ایشان از کتاب سید قطب است نوشتهاند: «جستوجوگران درباره قیامهای شیعی برای آگاهی از این قیامها به کتاب استاد محمدرضا حکیمی مراجعه کنند.»
کتاب «الحیاة» دغدغه فکری و ذهنی علامه حکیمی و برادران اندیشمندش بود. این کتاب بیانگر این است که مجموعه آموزههای اهلبیت (ع) در متن زندگی متبلور است. این نکته در کتاب «امام در عینیت جامعه» مرحوم حکیمی بهخوبی نشان داده شده است. گاهی که کنار او مینشستم متحیر میماندم که این دریای عشق به اهلبیت (ع) از کجا میجوشد. روزی در خدمت استاد بودم. روایت حضرت رضا (ع) را خواندم که وقتی فضل بن سهل خدمت امام (ع) آمد، ایشان به او فرمودند: نزدیک ظهر است و برای ناهار نزد ما بمان. سفره آماده شد. امام (ع) دست فضل را گرفتند تا سر سفره ببرند. این آدم متبختر وقتی چشمش به سفره و افرادی که آنجا بودند افتاد گفت: اینها چه کسانی هستند؟ امام (ع) فرمودند: ساکت شو! خدا یکی است، پدر یکی است، مادر هم یکی است، و فضیلتی بالاتر از تقوا نیست.
مرحوم حکیمی باحالتی خاص گفت: شما تا امروز جملهای درخشانتر از این فرموده امام رضا (ع) از آنچه تا به حال آفتاب بر آن درخشیده دیدهاید؟ این عشق، علامه حکیمی را شعلهور کرده بود. گاهی دیده میشود برخی افراد ناآگاه میگویند که کتاب «الحیاة» تنها به جمعآوری روایات پرداخته است. این کلام به هیچ عنوان درست نیست. ورای تألیف این کتاب، اندیشهای درخشان نهفته است.
«الحیاة» نظامواره تفکر شیعی برای نشان دادن انسان تراز دینی است. من سالها پیش مقالهای با عنوان «زندگی سیاسی در سایهسار ثقلین» نوشتم. پس از مدتی، خدمت استاد رسیدم. استاد به من گفت: من برای نوشتن کتاب «الحیاة» همه میراث روایی را بررسی کردم.
علامه حکیمی، خود، در قناعت زندگی میکرد. در سال ۷۴ خورشیدی عکسی از میز کاری او منتشر شد که چند بلوک سیمانی گذاشتهاند و تختهای روی آن قرار گرفته است. آثاری با این عظمت در این خانه و روی این میز ساده نوشته شده است و در همین خانه مهمانهایش را پذیرایی میکرد. برخی از پاورقیهایی که بر کتاب «اسلام در ایران» پطروشفسکی نوشته است در حد یک مقاله علمیپژوهشی است. استاد میگفت بخشی از این یادداشتها منتشر شد و بسیاری از آنها باقی ماند و چاپ نشد.
دکتر حداد عادل مقالهای درباره این کتاب نوشته است که در آن مقاله خاطرنشان میکند که مشخص است بخشی از این یادداشتها چاپ نشده و بحث ناتمام مانده است. برای نمونه، آنجا که بحث از نماز جمعه در کتاب پطروشفسکی شده است، حداد عادل مینویسد لازم بود این یادداشتها در این بخش منتشر میشد، اما استاد حکیمی میگفت من مقالهای مفصل درباره نماز جمعه نوشتهام و به دلایلی در دوره طاغوت، قبل از سال ۴۸ اجازه چاپ آن را ندادند. در گفتوگویی با کریم کشاورز در شماره سوم مجله «کتاب امروز»، وقتی استاد سمیعی از او میپرسد آیا از حاشیههایی که علامه حکیمی بر کتاب پطروشفکسی نوشته است قلبا راضی است میگوید: «خیلی خیلی راضی هستم، زیرا اگر آن تحشیهها نبود، کتاب به طبع نمیرسید و توضیحات مفیدی است.» دکتر حمید عنایت در شماره بعدی این مجله مقالهای درباره نقد کتاب پطروشفسکی نوشته است. در بخشی از مقاله درباره توضیحات علامه حکیمی مینویسد: «از یادداشتهای آقای محمدرضا حکیمی نیز سخنی باید گفت. این یادداشتها که نزدیک به یکچهارم صفحات تمام کتاب را گرفته، گاه در تکمیل و گاه در نقض و رد گفتههای آقای پطروشفسکی نوشته شده است. بسیاری از این یادداشتها سودمند و بجاست و به هر حال کتاب را در مجموع خود خواندنیتر از اصل آن کرده است، زیرا سبب شده است ۲ طرز فکر مخالف درباره اسلام در کتاب با هم تقابل پیدا کند.»
سرآخر باید اشاره کنم که استاد حکیمی مثل ابوذر حقگو و حقجو بود. در طول زندگیاش نیز نقدهایی بر اندیشه استاد نوشته شد. استاد نیز انسانی نقدپذیر و آزاداندیش بود.