صفائی- موسوی زاده - کاروانهای پیاده یکی پس از دیگری با پای برهنه و صورتی غرق در اشک به عرصه میدان شهدا میرسند. روضه میخوانند و سلامی به حضرت میدهند. برخی علم و پرچم و برخی هم دستگاههای صوتی به همراه دارند و با نوای مداحی که از آن پخش میشود همخوانی میکنند و به سمت حرم میروند. عدهای هم آدرس حرم را میپرسند، انگار زیارتاولی هستند، وقتی در کنارشان میایستیم و با دست حرم را نشانشان میدهیم طاقت نیاورده و همانجا زانو زده و اشک میریزند، انگار باورشان نمیشود در چند صد متری حرم ایستادهاند. در این میان هیئتی ۱۳ نفره که از اطراف فاروج آمده بودند توجه ما را به خودشان جلب کردند، بهجز بانویی که همراهشان بود بقیه جوان و نوجوان بودند که حدود ۱۲ تا ۲۰ سال بیشتر نداشتند. به مجسمههای سلام که رسیدند سر خم کردند و گریستند. یکی از آنها پرچم ساتن مشکی «یا حسین (ع)» را دور خودش پیچیده بود و یک بند گریه میکرد صورتش را نمیدیدیم، اما لرزش شانههایش دلیلی بر گریه آرام و بیصدایش بود. همه رفتند؛ او همچنان آرام و بیصدا گریه میکرد، تا اینکه یکی از همراهانش برگشت و دست بر شانهاش گذاشت و او را در همان حالت با خودش به سمت حرم برد. نگاهی به سمت حرم انداختم و لحظهای به انتهای مسیر چشم دوختم. یادم آمد وقتی به ما گفتند قرار است ۶ روز آخر صفر را در عرصه باشید ناراحت شدیم که چرا باید روزهای تعطیلمان را سرکار باشیم، اما پس از یکی دو روز بودن با زائرانی که با پای پیاده به عشق حضرت میآمدند، حکمتش را فهمیدیم. یادش بخیر یک لحظه صدای یکی از زائران رشته افکارم را پاره کرد: «کفشم پاره شده یک جفت دمپایی دارید به من بدهید؟» پیرزنی حدود ۷۰ الی ۷۵ ساله بود که با پای پیاده از شیروان آمده بود. دمپایی پارهای در دست داشت؛ او را به سمت غرفه کفاشان راهنمایی کردم تا یک جفت دمپایی به او بدهند و او با دمپایی تازه پا به راه حرم شد.
پرده اول: عشق و ارادت شیعه و سنی
دسته دسته به سمت حرم میآیند، جمعیتهای سیاهپوشی که روانه حرم میشوند کم نیستند. کسانی که از راههای دور و نزدیک به عشق سرور و مولایشان در این سرما و بارش باران پاییزی راهی مشهدالرضا (ع) شدهاند تا کنار مضجع شریف امام مهربانیها اقامه عزا کنند. افرادی با گویشها و لهجههای مختلف و لباسهای محلی با ورود به عرصه کنار مجسمههای سلام ایستاده و بعد از سلام و عرض ارادت راه خود را به سوی حرم رضوی پیش میگیرند. در میان سیل دستهها و کاروانهایی که برای زیارت آمدهاند لباس هموطنان سیستان و بلوچستانی جلب توجه میکند، بنری در دستانشان قرار دارد که روی آن بزرگ نوشته شده «کاروان زیارتی اهل سنت استان سیستان و بلوچستان.»
مرد میانسالی که محاسن بلندی دارد در جلوی کاروان میایستد و با صدایی رسا و بلند جمله «الحسین یجمعنا، یاایها المسلمون اتحدو اتحدو» را بیان میکند. هم کاروانیهای او نیز همصدا همین جمله را تکرار میکنند. واحدبخش، امام جمعه اهل سنت شهرستان «سیب» و «سوران» استان سیستان و بلوچستان که رئیس این کاروان است با بیان اینکه کاروان آنها متشکل از ۴۰نفر از علما، ریشسفیدان و معتمدان اهل تسنن است، اظهار میکند: «هدف از حضور این کاروان در روزهای پایانی صفر نشان دادن وحدت و همدلی بین اهل تسنن و شیعه است، چون از این طریق است که میتوانیم جواب دشمنان بهویژه تکفیریها را که به دنبال تفرقهافکنی بین مسلمانان هستند بدهیم.» بعد از این سخنان کاروان دوباره همصدا با شعاری که میدهند به سمت حرم رضوی حرکت میکنند.
هنوز چند لحظهای از رفتن آنها نگذشته که زائران آذریزبان اهل تسنن پا به عرصه میگذارند. جمعیت آنها حدود ۲۵ نفری میشود. رئیس کاروان با اشاره به اینکه بارها برای عرض ادب به مشهد مشرف شدهایم و امام رضا (ع) از نوادگان پاک حضرت رسول (ص) هستند که عرض ارادت و احترام بر این حضرت برای ما واجب است، میگوید: «از شهرهای مختلف استان آذربایجان غربی مانند سردشت، ماکو، چالدران و شاهین دژ ... در این ایام راهی مشهد شدهایم تا اتحاد و همدلی شیعه و اهل سنت را نشان دهیم و اجازه ندهیم دشمنان با توطئه میان امت اسلامی اختلافافکنی کنند.»
کمی آن طرفتر جمعیتی با لباسهای بلند سفیدرنگ و کلاههایی که به سر دارند سینهزنان مسیر خیابان را طی میکنند. آنها زائران اهل تسنن شهرستان تربتجام هستند که جمعیتشان بیش از هزاران نفر است. بعد از ۴ روز پیادهروی روز رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) به مشهد رسیدهاند. شاید به خاطر همین است که میگویند عشق به اهل بیت (ع) منحصر به مذهب، دین، گروه و قوم خاصی نیست و بسیاری از آزادیخواهان جهان عاشقان و مریدان اهل بیت (ع) هستند و همواره ارادت خود را به این خاندان ابراز میکنند.
پرده دوم: توزیع دهها هزار نذری
غرفههای بسیاری در عرصه میدان شهدا برپا شده، اما یکی از غرفههایی که حال و هوای خاصی دارد غرفه نذرهای دانشگاه فردوسی مشهد است که در سمت راست عرصه به همت ۳۰دانشجوی این دانشگاه جلوه دیگری به میدان شهدا بخشیده بود.
عطر چای و دمنوش، هر زائر و مجاوری را که از مسیر میدان شهدا راهی حرم امام رضا (ع) میشود به سمت این غرفه جذب میکرد. دختران و پسران جوان دانشجو که به گمنامی خدمتشان اصرار دارند با وجودی که استقبال زیادی از غرفه آنها میشود هیچ وقت سعی نکردهاند تا تعداد نفرات مراجعهکننده غرفهشان را بشمارند، اما حدودی میدانند که روزانه ۳۰هزار زائر را پذیرایی میکنند.
یکی از دانشجویان این غرفه که شالی با نوشته یا امام رضا (ع) دور گردن خود انداخته، عشق و ارادت به آقا را دلیل حضورشان در اینجا میداند و میگوید دو سالی است که در روزهای پایانی ماه صفر در عرصه میدان شهدا میزبان زائران آقا علی بن موسی الرضا (ع) هستند و جدا از چای، نذرهای دیگری مانند شلهزرد، آش رشته و ... نیز توسط این موکب توزیع میشود.
از خیابان توحید که وارد عرصه میشوید سمت چپتان صفهای طولانی را میبینید که توجه هر زائر و مجاوری را به خودش جلب میکرد؛ اغلب پا سست میکردند و به این جمع میپیوستند. صف به سرعت در حال حرکت بود و هر فردی که از این صف بیرون میآمد ظرف غذا در دست داشت و گوشهای میایستاد و مشغول به خوردن میشد. فرقی نمیکرد روزیاش چه باشد از برنج و قیمه یا قورمهسبزی گرفته تا آش و شلهزرد یا نان حلوا. غرفه قزوینیها در هر وعده غذایی میزبان ۳۰ هزار زائر و مجاور بودند. آنها بعد از طلوع آفتاب مشغول به کار شده و تا شب یکسره پخت و پز میکردند. خستگی برایشان معنا نداشت. هیئت هفتساله «خادم امام رضا (ع)»، ۶ سال است که افتخار نوکری زائران امام رضا (ع) را دارند. طاهر عالمی، مسئول این هیئت، میگوید: «جوش و خروشی که در عزاداران امام شمسالشموس (ع) میبینیم انرژی ما را چند برابر میکند.» او از پیشبینی ۲۷۰ هزار وعده غذایی در این سه روز میگوید و توضیح میدهد: «چند سالی است در مسیر اربعین به زائران امام حسین (ع) خدمت میکنیم، به این فکر کردیم در کشور خودمان یک امام بیشتر نداریم پس چرا به مردم و امام خودمان خدمت نکنیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم به مشهد بیاییم و خادمی حضرت و زائرانش را بکنیم. میخواهیم بگوییم «آقا جان شاید آنزمان نبودیم که خدمتگزارت باشیم، اما امروز به زائرانت خدمت میکنیم.»
موکبهای زیادی برای پخش نذریها برپا شده بود، اما در این بین حضور اتحادیه اغذیهفروشان و فستفودیها در دو روز پایانی عرصه را شلوغتر از روزهای گذشته کرده بود. بوی مطبوعی که از فاصله چند متری به مشام میرسید باعث شده بود تا جمعیت بسیاری در تمام سنین در این صف بایستند. این غرفه هم در سمت چپ عرصه و مقابل غرفه قزوینیها قرار داشت و صفهای طولانیاش کمتر از غرفه قزوینیها نبود. داخل غرفه حدود ۱۵ نفری سخت مشغول درست کردن ساندویچ بودند. مرد جوان همانطور که سریع چاقو را روی کباب ترکی میکشید و گوشتهای پخته شده را جدا و در ظرفی میریخت در جملاتی بسیار کوتاه برایمان میگوید: «چند ساعتی است بدون لحظهای استراحت روی پا ایستاده ام، اما احساس خستگی نمیکنم.»
مرد میانسالی نیز در غرفه حضور دارد که با حرکت سریع دستانش کبابها را داخل نان ساندویچی پیچیده و بستهبندی میکند تا سریعتر به دست زائرانی برسد که در صف ایستادهاند. او که سالهای گذشته نیز در غرفه اغذیهفروشان در خیابان امام رضا (ع) حضور داشته است بیان میکند: «مغازه اغذیهفروشی در شهر دارم و زمانی که برای حضور و کمک در این غرفه از سوی اتحادیه به من پیشنهاد شد با جان و دل پذیرفتم. هرچه باشد آقا امام رضا (ع) با نگاه مهربانش در زندگی برایم کم نگذاشته و هر وقت با دلی شکسته راهی حرمش شدهام دست خالی بازنگشتهام برای همین هم این پیشنهاد را فرصت خوبی برای خدمت به زائران آقا دانستم.»
قاسم کاشفی، رئیس اتحادیه اغذیهفروشان و فستفود مشهد، نیز در این غرفه حضور دارد که در گپ و گفت کوتاهی از حضور و همکاری ۵۰ نفر از اغذیهفروشان مشهدی برای برپایی این غرفه خبر میدهد و میافزاید: «هر ساله سه روز پایانی ماه صفر اتحادیه اغذیهفروشان و فستفود مشهد ۲۰هزار ساندویچ کباب ترکی و پیتزا را در خیابان امام رضا (ع) بین زائران توزیع میکرد، اما امسال با هماهنگیای که با شهرداری شد علاوهبر ایستگاه خیابان امام رضا (ع) برای نخستینبار در عرصه میدان شهدا نیز غرفه داریم که ۹ هزار ساندویچ و ۳هزار پیتزا بین زائران توزیع میکنیم. جالب است بدانید این هیئت ۱۵ سال متوالی به نیت شهادت امام رضا (ع) شله میداد، همان غذای معروف مشهدیها، اما ۴ سالی میشود که تصمیم گرفته شد ساندویچ و پیتزا به زائران عرضه کنند. خدمتشان خودجوش است و هر کاسبی در این صنف ۵۰۰ تا ۷۰۰ ساندویچ آماده میکند و علاوه بر نذریهای عرصه به اینجا میفرستد تا در میان زائران حضرت توزیع شود.» از میان غرفهها که میگذرید، هنوز به آخر نرسیده غرفه اهوازیها را میبینید که بساط پذیراییشان متفاوت از دیگران است. از کارون آمدهاند و برخی از آنها عرب هستند. کنارشان رفتیم تا ساعتی از کارشان بپرسیم. چشممان به زنانی افتاد که در حال پخت نان بودند ۱۰ بانویی که در کنار ۶ تنور ایستاده و خمیرها را تند تند در هوا میچرخاندند و به کناره تنور میزدند، آنقدر سریع انجام میدادند که تصورش برایمان سخت بود. آنطرفتر تعدادی از زنان این هیئت نشسته بودند و خرماها را درست میکردند آنطور که میگفتند روزی ۳۰۰ و اندی کیلو خرما را آماده کرده و بین زائران توزیع میکنند.
«مؤسسه خیریه و نیکوکاری حبالرسول (ص) خوزستان» شهرستان کارون که هر ساله به مدت ۲۰ روز خادم زائران امام حسین (ع) در نقطه صفر مرز شلمچه هستند، بالأخره موفق شدند برای اولین سال به مشهد بیایند و در عرصه میدان شهدا خادم زوار امام رضا (ع) باشند. نعیم حزباوی مسئول این خیریه میگوید: «مؤسسه ما حامی خانواده ایتام در حواشی شهرستان کارون و اهواز است که در مناسبتهای مختلف و شرایط بحرانی وارد عمل میشود. البته این را هم بگویم خدمات ما به واسطه خیرانمان است و این هزینههایی که میکنیم از آنچه برای خانواده ایتام دادهاند نیست.» وی درباره بانوان نانوا توضیح میدهد: «خبازهایی که در اینجا هستند، مادران ایتام زیرپوشش خیریهاند و بهعنوان زائر آمدهاند و خدمت میکنند.»
پرده سوم: حس خوش لبخند زائر
شش نفری میشوند که از تهران، کاشان و شیراز راهی مشهد شدهاند تا در غرفه هنرهای تجسمی هنر خود را به نمایش بگذارند. مرد جوان بوم مشکی رنگی را در مقابلش قرار داده و با قلمهایی که در دست دارد با خط خوش نستعلیق «یا علی بن موسی الرضا» و «یا ضامن آهو» را بر روی بوم به شکلی شکسته طراحی میکند بهگونهای که اگر ساعتها هم به حرکات دست او و کاری که انجام میدهد خیره شوید خسته نخواهید شد. عظیم فلاح یکی از هنرمندان این غرفه در حالی که با دقت فراوان قلم ظریفی را که در دست دارد بر روی تابلو نوشته «بسما...» حرکت میدهد، میگوید: «نخستین سالی است که در ایام شهادت امام رضا (ع) در مشهد هستیم و آمدهایم تا با ارائه نقاشی خط که ترکیبی از خوشنویسی و خط است و بیشتر آثاری خلق میشود که خوشنویسی است، اما با رنگ آمیخته شده و جذابیت بصری خاصی برای مخاطب دارد، به زائران آقا خدمت کنیم.»
او ادامه میدهد: «غرفه هنرهای تجسمی چهار روزی در میدان شهدا برپا بود که تاکنون چنین استقبالی و چنین جمعیتی را ندیده بودیم. تعداد مراجعهکنندگان بسیار زیاد بودند. تنها ۶ نفر هستیم که باید روزانه به بیش از هزار زائر خدمت ارائه دهیم، اما این موضوع هیچگاه باعث خستگی من و دوستانم نشده و از حضور زائرانی که با لهجهها و پوششهای مختلف به غرفه مراجعه میکنند انرژی میگیریم و اصلا متوجه نمیشویم که چطور ۱۲ ساعت گذشت و ساعت کار غرفه به پایان رسید در صورتی که بیشترین زمان ورکشاپها ۵ ساعت است.» کار تابلو تمام شده و فلاح آن را به دختر بچه کوچکی که در صف ایستاده میدهد و پی حرفش را اینگونه میگیرد: «۲۳ سالی است که نقاشی خط میکنم و ورکشاپهای مختلفی را برگزار کردهام حتی در جشنواره رضوی توانستهام مقام کسب کنم، اما فعالیت این ورکشاپ اینبار برایم با تمام کارهایی که تاکنون کردهام تفاوت دارد. حس خوشایندی دارم و از حضورم در اینجا با وجود حجم زیاد کار لذت میبرم و شاید بهترین سوغاتی که از مشهد با خود به همراه ببرم همین لبخندی است که بر لب زائران امام هشتم (ع) میبینم.»
پرده چهارم: پایگاه سیار اهدای خون
روز رحلت حضرت رسول (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) پردهای بزرگ به رنگ قرمز نصب شده بود که نشان میداد پایگاهی برای اهدای خون زائران در شهرداری مرکز برپا شده است. اعلام شده بود که افراد از ۱۸ تا ۶۰سال به شرط سلامت کامل میتوانند با در دست داشتن کارت ملی برای اهدای خون در این پایگاه حضور یابند.
ورودی شهرداری مرکز برای اهداکنندگان آقا در نظر گرفته شده بود و چندین تخت به موازات هم برای آنها چیده شده بود قسمتی نیز برای بانوان وجود داشت، تعداد تختهای موجود کم نبود، اما تعداد اهداکنندگان به اندازهای بود که چند نفری بر روی صندلی منتظر بمانند. پزشکی حضور داشت که با سؤالاتی و بررسیکردن سابقه سلامت افراد به آنها اجازه اهدا میداد، مرد مسنی در صف انتظار اهداکنندگان نشسته بود که توجه ما را جلب کرد. وقتی سن او را سؤال کردیم جواب داد که ۶۶ ساله است و بهطور مستمر اهداکننده بوده است، میگفت برای اهداکنندگان مستمر سن ۶۵ را در نظر میگیرند و میخواهد اگر پزشک اجازه دهد امروز نیز یکی از اهداکنندگان باشد. دختر خانم جوان ۲۱ سالهای نیز با بیان اینکه نخستینباری است که برای اهدای خون مراجعه میکند. برایمان توضیح داد که از شهرستان نیشابور آمده و زمانی که از عرصه میدان شهدا راهی حرم مطهر رضوی میشده تابلو پایگاه نظر او را جلب میکند و تصمیم میگیرد تا در اینکار خیر شرکت کند و به قول خودش با دستی پر به زیارت امام مهربانیها برود. هر ساله در روزهای تاسوعا و عاشورا سازمان انتقال خون پایگاه سیاری را در میدان شهدا و در ساختمان مرکزی شهرداری مشهد برپا میکند، امسال دومین سالی است که با همکاری شهرداری مشهد، پایگاه اهدای خون در سالروز رحلت پیامبر اسلام و امام حسن مجتبی (ع) در ساختمان مرکزی شهرداری مشهد دایر شد که حدود ۲۰۰ نفر در روز نخست موفق به اهدای خون شدند به همین منظور مطابق هماهنگیهای انجام شده پایگاه اهدای خون شهرداری مرکز روز بعد نیز در نوبت صبح فعال بود.
پرده پنجم: مرکز درمانی برای زائران
نمای ظاهری درمانگاه با دیگر غرفهها فرق دارد. دو آمبولانس در کنارش پارک کرده اند اگر مورد اورژانسی پیش بیاید بلافاصله آن را به بیمارستان منتقل میکنند. شاید یکی دو روز اول درمانگاه و اطرافش سوت و کور بود، اما ۳ روز آخر یکی از قسمتهای شلوغ عرصه همین درمانگاه بود که بیشتر زائران سری به آن میزدند و لحظهای درباره مشکلاتشان با پزشک و پرستاری که در آنجا خدمت میکردند، حرف میزدند. داخل درمانگاه به نسبت شلوغ بود، اما خادمان این عرصه تلاش میکردند با سرعت به امور مردم رسیدگی کنند و کارشان را راه بیندازند. مهدی علیآبادی، معاون مراکز پزشکی شهرداری، در این باره توضیح داد: «چندسالی است با هدف خدمت به زائران امام رضا (ع) مراکز درمانی شهر بسیج میشوند و پذیرای زائران حضرت هستند. امسال هم مانند سال گذشته مراکز درمانی شهرداری با همکاری دانشگاه علوم پزشکی مشهد و بیمارستان قائم (عج) در حوزههای درمانی، ماساژو توزیع داروی رایگان به زائران خدمت میکنند.»
پرده ششم: همه خادمالرضائیم
نمیتوان حضور خادمان افتخاری را که از هفتهها پیش اعلام آمادگی کرده بودند تا در خدمترسانی به زائران مشارکت داشته باشند نادیده گرفت، خادمانی که تعداد آنها به ۲ هزار و ۶۴۶ نفر میرسید و از ۱۵ تا ۷۰ سال سن داشتند. پیرمرد در حالی که ظرف سپنجی در دست داشت صورتش را با ماسکی پوشانده بود تا دود سپنج او را اذیت نکند، زائرانی که از کنار او میگذشتند دستی بر روی دود میکشیدند و با ذکر صلواتی مسیرشان را طی میکردند. علاوه بر پیشانی بند یا اباعبدا... که بر روی صورتش بود عکس شهید حججی را نیز در گردنش انداخته بود، وقتی از او سؤال کردیم که چرا با ماسک و به این شکل در عرصه ایستاده است؟ در جوابمان گفت: «از سالها پیش دوست داشتم خادم آقا باشم، اما این افتخار نصیبم نشد. تصمیم گرفتم تا در این روزها به زائرانش خدمت کنم.»
او که علاقه زیادی داشته تا در اربعین امسال به زیارت امام حسین (ع) مشرف شود، میگوید: «پاهایم توان ندارد که بتوانم در پیادهروی اربعین شرکت کنم، اما زیارت مضجع شریف حرمین را از آقا و، ولی نعمتمان خواستهام.» بانوی جوانی که پنجمین سال است بهعنوان خادم افتحاری خدمت میکند با اشاره به اینکه حس و حالی که در زمان حضور در ایستگاه دارم توصیفشدنی نیست، میگوید: «احساس میکنم امام رضا (ع) افتخار خدمت را برایم فراهم کرده و این توفیق را به من عطا کرده تا چند روزی را به زائران خدمت کنم حتی اگر این خدمت کار اندکی باشد که از دست ما ساخته است.» او ادامه میدهد: «دعای سلامتی و عاقبت به خیری دارم برای تمام زائرانی که از راههای دور و نزدیک برای زیارت امام مهربانیها به مشهد مقدس مشرف شدهاند و همچنین خادمان افتخاری و نیروهای شهرداری که همدل و کمک ما بودهاند امیدوارم خداوند توفیق خدمت دوباره را به تمام ما ارزانی دارد.»
پرده هفتم: در این آستان تفاوت معنا ندارد
اینجا حرف، حرف دل است، زن و مرد، پیر و جوان از هر آیین و مذهبی که باشند فرقی نمیکند همه برای پابوسی آقا آمدهاند و با دلشان با حضرت سخن میگویند. یکی چادر به سر کرده و پوشیه زده، دیگری چادر را روی دستش گذاشته تا هنگام ورود به حرم سر کند، جوانی موهایش رنگ شده و زنجیر به گردن دارد همه رقم آدم میبینیم که برای پابوسی آمدهاند، به عرصه که میرسند صدای مداحی قلبشان را میلرزاند و اشکهایشان جاری میشود، فرقی نمیکند چادری باشد یا کمحجاب. اینجا تفاوتهای ظاهری معنا ندارد، قلبشان برای حضرت میتپد. در آن سیل جمعیت دو دوچرخهسوار توجه ما را به خودشان جلب کردند که بهسمت حرم میرفتند. امیر حسین کاریزنویی نوزدهساله و سمیه دولتخواه سیوچهارساله در روز شهادت امام رضا (ع) به عشق حضرت ۷۰ کیلومتر را رکاب زدهاند تا برای زیارت به حرم بیایند و از حوائجشان با او سخن بگویند. آنها میگویند «درعشق به حضرت خستگی معنا ندارد.»
پرده آخر: آسمان میل گریستن دارد
۶ روزی میشود که عرصه میدان شهدا علاوهبر میزبانی از دستهها و هیئتهای مذهبی، فضایی را برای غرفههای مختلف و همچنین پخش نذورات هیئتهایی که از شهرستانهایی مانند قزوین، اهواز و ... آمدهاند دایر کرده است. دیگر ساعاتی به اتمام کار غرفهها نمانده است، صدای اذان مغرب از مسجد به گوش میرسد، غروب آفتاب با سرخی آسمانی که دلش گرفته و هر لحظه آماده باریدن است یکی شده، بیرق و پرچمهای مشکی بلندی در ابتدای خیابان آیتا... شیرازی وجود دارد که باد آنها را در هوا تکان میدهد، با تمام شدن صدای اذان قطرات باران بر روی زمین میریزد انگار که آسمان غمبار مشهد نیز میل به گریستن دارد و کم کم شروع میکند به باریدن.