صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو‌ با حمیدرضا ترقی درباره همراهی با شهید هاشمی‌نژاد

  • کد خبر: ۸۴۸۷۶
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۰
حمیدرضا ترقی، عضور شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی از مبارزان پیش از انقلاب در شهر مشهد و همراهان رهبر معظم انقلاب و شهید آیت‌ا... سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد بوده است و از فراز و فرود‌های نهضت اسلامی در این شهر، خاطراتی شنیدنی دارد.

امید حسینی‌نژاد | شهرآرانیوز - حمیدرضا ترقی، عضور شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی از مبارزان پیش از انقلاب در شهر مشهد و همراهان رهبر معظم انقلاب و شهید آیت‌ا... سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد بوده است و از فراز و فرود‌های نهضت اسلامی در این شهر، خاطراتی شنیدنی دارد. وی یکی از کسانی است که از نزدیک با شهید هاشمی‌نژاد ارتباط داشته و در جلسات کانون بحث و انتقاد دینی نیز شرکت داشته است. او پس از انقلاب اسلامی نیز در دفتر حزب جمهوری مشهد ارتباط بیشتری با شهید هاشمی‌نژاد ارتباطات بیشتری می‌گیرد. آنچه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگوی ما با ترقی درباره فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی شهید هاشمی‌نژاد است.

آشنایی شما با شهید هاشمی‌نژاد از چه زمانی شکل گرفت؟

آشنایی من با ایشان به سال‌های ۴۸ یا ۴۹ بر می‌گردد. در مشهد به علت علاقه‌مندی‌ای که به مجالس سیاسی و مذهبی داشتم و صحبت‌های شهید هاشمی‌نژاد از نظر انقلابی صحبت‌های قابل استفاده‌ای برای جوانان بود، به مسجد فیل می‌رفتم و یادم هست که روی نیم دایره‌هایی که اطراف مسجد بود می‌نشستم و سخنرانی‌های داغ ایشان را گوش می‌دادم.

جلسات و سخنرانی‌های آقای هاشمی‌نژاد پرشور، بانشاط و حماسی بود و ایشان از توانمندی‌های بسیاری در تبلیغ و پرورش مطالب برخوردار بودند. بعد در یک مقطع زمانی ایشان با آقای ابطحی، که بعدا بینشان فاصله افتاد، در کانون بحث انتقاد دینی مشهد فعالیت می‌کردند. در آن موقع آقای هاشمی‌نژاد در کانون بحث انتقاد دینی برنامه داشتند و من نیز در جلسات پرسش و پاسخ ایشان شرکت می‌کردم.

شور و حال این جلسات به چه صورت بود؟

تا آنجا که من به خاطر دارم جلسات تقریبا طوری بود که، چون جا نبود، بسیاری از جمعیت می‌ایستادند و ایستاده گوش می‌دادند و عده‌ای هم در اطراف مسجد بالای دیوار‌ها و پشت بام‌ها می‌نشستند و فضای آن مسجد هیچ وقت کفاف جمعیتی را که پای صحبت ایشان می‌نشستند، نمی‌داد و جلسات پر جمعیتی بود. تا جایی که به خاطر دارم بیشتر از ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر در مجالس سخنرانی ایشان در مسجد حضور داشتند. بعضی اوقات جلسات خیلی پرجمعیت می‌شد و بعضی مواقع هم که شرایط حادتر و کنترل‌ها بیشتر می‌شد، حداقل ۵۰۰ نفر در جلسات شرکت می‌کردند. در آن دوران تشکیل این نوع جلسات خیلی کم نظیر بود.

علت اصلی این استقبال زیاد مردم برای حضور در این جلسات چه بود؟

شهید هاشمی‌نژاد همانند شهید مطهری معتقد بودند که باید به سؤالات جوانان، پاسخ‌های منطقی و روشن داد که به بیراهه کشیده نشوند. ایشان کتاب «مناظره دکتر و پیر» را هم بر همین اساس نوشتند که در زمان خودش بسیار مورد توجه قرار گرفت و طرف‌داران زیادی پیدا کرد. سبک این کتاب هم مناظره و به اعتقاد من، نگارش آن یکی از موفقیت‌های بزرگ شهید هاشمی‌نژاد است. ایشان حوصله، دقت و پیگیری عجیبی در پاسخ‌گویی به سؤالات جوانان داشت و، چون حرف‌هایش متناسب با روز بود، جوانان به‌شدت جذب شخصیت و صحبت‌های ایشان می‌شدند و می‌توانستند ابهامات بسیار خود را رفع کنند. یادم هست در زمینه مسائل سیاسی، ایشان نسبت به صهیونیسم و اسرائیل موضع بسیار روشنی داشتند و همین را به مخاطب خود هم منتقل می‌کردند.

آن‌طور که در خاطرات دیگران خواندم افراد تحصیل‌کرده با تفکرات متفاوت نیز در این جلسات شرکت می‌کردند. شما نیز شاهد حضور این افراد بودید؟

یادم هست شهید هاشمی‌نژاد در خانه‌شان جلسات مخفیانه‌ای داشتند که فقط عده خاصی در آن‌ها شرکت می‌کردند. بعضی از اعضای مجاهدین خلق با ایشان در ارتباط بودند و همیشه بحث و مذاکره می‌کردند. برخی از آن‌ها را می‌شناختم. البته تا قبل از زندان سال ۵۴، هیچ وقت حمایت صریحی از سوی شهید هاشمی‌نژاد از مجاهدین خلق ندیده بودم، ولی در زندان دیگران را تشویق می‌کردند به آن‌ها بپیوندند! در زندان فقط دو تن از اعضای مجاهدین خلق یعنی سید کاشانی و احمد حنیف نژاد با ایشان ارتباط داشتند و بدیهی است ایشان متوجه ماهیت اصلی تفکر آن‌ها نشده بودند.

چه زمانی متوجه این انحراف در برخی جریان‌های فعال آن دوره شدند؟

در خرداد سال ۱۳۵۴ زمانی که زندانی شدند ارتباط شهید هاشمی‌نژاد با اعضای مجاهدین خلق در زندان تنگاتنگ بود تا حدی که گاهی اوقات با بچه‌های مجاهدین فوتبال بازی می‌کردند و شهید هاشمی‌نژاد گاهی اوقات در بازی‌ها دروازه‌بان می‌شدند. علت هم این بود که در زندان فقط دو نفر از اعضای مجاهدین خلق مجاز بودند با آقای هاشمی‌نژاد در ارتباط باشند و مسائل را به ایشان منتقل کنند و به سؤالات پاسخ دهند. یکی آقای سید کاشانی و دیگری احمد حنیف‌نژاد. بقیه مجاز به ارتباط مستقیم با ایشان نبودند، به این دلیل که ایشان متوجه ماهیت و هویت فکری مجاهدین خلق نشود.

در زندان سیستم بسته‌ای وجود داشت، تا اینکه ما در یکی دو جلسه پیرو مذاکراتی که با افرادی که توسط ایشان به گروه مجاهدین خلق هدایت می‌شدند، داشتیم متوجه شدیم که مجاهدین خلق بحث‌های اقتصاد مارکس، فرضه داروین و مسائل مختلفی را برای این افراد مطرح می‌کنند که کاملا با مبانی اسلامی متفاوت است، در نتیجه در زندان چندین بار خدمت شهید هاشمی‌نژاد رسیدیم.

شهید لاجوردی با ایشان در این زمینه صحبت و تأکید کردند که این گروه منحرف هستند و تفکراتشان درست نیست. یک بار به همراه آقای عسگراولادی خدمتشان رفتیم. بار دیگر هم در گروهی سه‌نفره همراه با آقای حیدری پیش شهید هاشمی‌نژاد رفتیم، اما شهید هاشمی‌نژاد این حرف‌ها را باور نمی‌کردند، حتی در این مورد از سید کاشانی و احمد حنیف‌نژاد سؤالاتی پرسیدند و آن دو نفر هم این مسائل را تکذیب می‌کردند.

آیا بعد از تغییرات ایدئولوژیک گروهک منافقین شهید هاشمی‌نژاد به انحراف آن‌ها پی بردند؟

بله، در سال ۱۳۵۴ درون سازمان مجاهدین خلق کودتا شد و اعلام شد که ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق مارکسیستی است. از آن زمان بچه‌های مجاهدین خلق کاملا تغییر کردند و حتی دیگر نماز هم نمی‌خواندند. تا این تغییر پیش آمد، شهید هاشمی‌نژاد در زندان متوجه حقیقت قضیه شدند و بسیار ناراحت شدند.

به خاطر دارم ایشان در زندان جلسه مفصلی با کاظم شفیعی‌ها که از سران مجاهدین خلق بود داشتند. در این جلسه آن دو نفر چند ساعت در سلول با هم بحث کردند. کاظم شفیعی‌ها مصر بود و می‌گفت که ما از ایدئولوژی اسلام فقط به خاطر ضرورت و پوشش استفاده می‌کردیم و اصلا اعتقاد نداریم که از این مبانی برای مبارزه استفاده کنیم و هرچه آقای هاشمی‌نژاد تلاش کردند آن‌ها قانع نشدند.

البته بعد‌ها طیفی از اعضای مجاهدین خلق جدا شدند و گرایششان را به اسلام حفظ کردند و به مارکسیست اسلامی معروف شدند. بقیه هم ایدئولوژی خودشان را مارکسیسم معرفی می‌کردند. خلاصه از آن مقطع زمانی شهید هاشمی‌نژاد از مجاهدین خلق بریدند و اعتماد خود را به اعضای مجاهدین از دست دادند و آن همکاری‌هایی که قبل از زندان برای مبارزه و تقویت مبارزه با آن‌ها می‌کردند، از بین رفت.

شهید هاشمی‌نژاد در آن مقطع به بعضی بحث‌ها و صحبت‌های آن‌ها در زندان معتقد بودند. مجاهدین خلق در زندان بحث‌های مبتنی بر کتاب «راه حسین» که آن زمان نوشته شده بود می‌کردند. تعبیر اعضای مجاهدین از قیام عاشورا این بود که امام حسین (ع) بی‌برنامه وارد مبارزه شدند و دل به دریا زدند. در واقع مجاهدین تعبیرات مادی‌گرایانه‌ای از قیام عاشورا داشتند.

زمانی که این مباحث در زندان توسط سران مجاهدین مطرح می‌شد، شهید هاشمی‌نژاد واکنش نشان می‌دادند که این برداشت‌ها مطابق با اصول اسلامی نیست؛ لذا منافقین سعی می‌کردند به هیچ وجه با آقای هاشمی‌نژاد وارد بحث‌های مبنایی و اعتقادی نشوند، چون در مقابل ایشان کم می‌آوردند.

آن‌ها همیشه خود را معتقد به اسلام، قرآن و روحانیت نشان می‌دادند و تظاهر به خواندن نماز می‌کردند. حتی گاهی به نماز جماعت می‌آمدند و کاملا سعی می‌کردند ظاهرشان را حفظ کنند؛ بنابراین آنچه قبل از زندان در روابط سیاسی مخفیانه بین شهید هاشمی‌نژاد و بعضی از اعضای مجاهدین خلق دیدم در زندان تبلور پیدا کرد، ولی از آن به بعد منافقین به دشمنان درجه یک آقای هاشمی‌نژاد تبدیل شدند، چون در زندان، شهید هاشمی‌نژاد به ماهیت واقعی آن‌ها پی برده بود و از آن مقطع به یک مبارز علیه آن‌ها تبدیل شد.

به نظر می‌رسد سازمان به همین دلیل شهید هاشمی‌نژاد را سد راه خود دید و تصمیم به حذف ایشان گرفت. آیا شما در روز شهادت شهید در دفتر حزب بودید؟

متأسفانه روز شهادت شهید هاشمی‌نژاد من در مشهد نبودم و برای تدریس تحلیل سیاسی به دانشجویان تربیت معلم تربت حیدریه به آنجا رفته بودم. آن روز داخل حزب کلاسی تشکیل شده بود. شهید هاشمی‌نژاد به کارکنان حزب درس اخلاق می‌داد. من هم گفتم: " «تعداد کسانی که برای کلاس می‌آیند مقرون به صرفه نیست که شما چنین ریسکی کنید. از طرفی، چون من نیستم خاطرجمع نیستم که اوضاع چگونه است و به هر حال شرایط درگیری و ترور است. شما ریسک نکنید و نیایید.» مسئول آموزش هم اصرار کرده بود که بچه‌ها می‌خواهند بیایند و شما هم بیایید.

شهید هاشمی‌نژاد هم پذیرفتند و آمدند و کلاس تشکیل شده بود. آن جوان قوچانی هم آمده بود تحت این عنوان که من شکایت دارم و می‌خواهم نزد حاج‌آقا بیایم و شکایتم را مطرح کنم. بچه‌ها هم دیده بودند جزو اخراجی‌هاست و می‌خواهد شکایتش را مطرح کند. خیلی سطحی از او بازرسی کرده بودند و او هم نارنجک را داخل فتق بندش جاسازی کرده بود، که ما تا آن روز در ترور‌ها این نوع جاسازی را ندیده بودیم و این اولین باری بود که از این روش برای بردن ابزار ترور استفاده می‌شد.

در نهایت، نارنجک را به این ترتیب با خود به حزب آورده بود. آن جوان هم روی پله‌ها نشسته بود و بعد از اینکه شهید هاشمی‌نژاد از کلاس بیرون آمد به کمر شهید هاشمی‌نژاد چسبید و نارنجک را همان‌جا منفجر کرده بود. شهید هاشمی‌نژاد برای گروهک منافقین مانعی بزرگ بود و به همین سبب تصمیم به حذف فیزیکی او گرفتند.

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.