به گزارش شهرآرانیوز؛ حجت الاسلام سیدرضا کامیاب مرداد سال۱۳۲۹ در روستای نوده از توابع گناباد در خانوادهای کشاورز و روحانی، دیده به جهان میگشاید. تا سیزده سالگی در زادگاهش است و سپس برای خواندن دروس حوزوی به گناباد میرود. قریب دو سال در آنجاست تااینکه به پیشنهاد مرحوم آیت ا... حاج شیخ غلامرضا نصیری، رئیس وقت حوزه گناباد، به مشهد و حوزه این شهر میآید.
او در این دوران جدیت خاصی در آموزش دروس حوزوی دارد، با این حال شخصی سیاسی محسوب نمیشود. کمک رسانی به زلزله زدگان منطقه فردوس-کاخک در سال۱۳۴۷ و همراهی با طلبه جوانی به نام آیتا... سیدعلی خامنه ای، دریچهای میشود برای او تا فعالیتهای سیاسی را در کنار دروس حوزوی آغاز کند. دوام این آشنایی، کامیاب را به جمع سه نفره حضرات آیات خامنهای، واعظ طبسی و عبدالکریم هاشمی نژاد میکشاند تا یکی از بازوهای مهم اجرایی در پیشبرد انقلاب در مشهد باشد.
او پس از پیروزی انقلاب همچنان به فعالیتهای خستگی ناپذیر خود ادامه میدهد و در سخنرانیها و مجالس به دفاع از انقلاب و مبانی اسلامی اش میپردازد. کامیاب به عنوان دبیر حزب جمهوری اسلامی در مشهد، شدیدترین و سرسختترین موضع را در برابر گروهکها و منافقین درپیش میگیرد، حتی روایت است که در جریان تظاهرات منافقین در مدارس که به تعطیلی مدارس میانجامد، میگوید: «بزرگترین دشمن انقلاب، منافقین خواهند بود و شاید شهادت ما به دست همین افراد باشد.»
او که ۲ مرداد ۱۳۶۰ با رای بسیار در انتخابات میان دورهای مجلس اول، به عنوان نماینده مردم مشهد انتخاب شده است، ۶ روز بعد زمانی که از دفتر حزب جمهوری به سمت منزلش در حرکت است، ساعت ۱۱:۴۴ درست در تقاطع خیابان راه آهن (خیابان شهیدکامیاب فعلی) و خیابان خواجه ربیع (عبادی فعلی) به دست دو سرنشین یک موتورسیکلت ترور میشود. اصابت دو گلوله به کتف و جمجمه، سبب میشود پس از چند ساعت حضور در بیمارستان، به حیات جاوید و لقای پروردگار نائل آید.
حاصل یازده سال زندگی مشترک شهید کامیاب و همسرش پنج فرزند (۳ پسر و دو دختر) است. همسر شهید نیز در ۱۲ اسفند ۹۲ هنگام عزیمت به کربلای معلی دار فانی را وداع میگوید. زندگینامه شهید کامیاب را میتوانید در کتابهای «خواب یک ستاره» نوشته سمیهسادات محمودزاده حسینی (عروس دوم شهید)، «تنهاترین مرد» نوشته عفت دهقاننیری و «دستهای بیقرار» نوشته محمد خسرویراد بخوانید.
مقام معظم رهبری: کامیاب از عناصر تعیینکننده تبلیغات اسلامیو انقلابی خراسان بود
یک وقتی بود که ما در مشهد با دوستان تصمیم گرفتیم که برادران را بفرستیم به شهرهای اطراف مشهد. شهرهای خراسان و بعدها به شهرهای مجاور خراسان و مازندران برای تبلیغ؛ تبلیغ معارف مبارزه و نهضت که آن وقتها احتیاج به این تبلیغ بود و کار رایج طلاب مبارز و روحانی و خیلیها هم این بود که این کار را انجام بدهند و هرجایی را که ما به ایشان پیشنهاد میکردیم، لاکلام ایشان میپذیرفت. خیلیها هم بودند مثلا آمادگی نداشتند، سختشان بود و باکندی حرکت میکردند. شهیدکامیاب جزو خصوصیاتش این بود که هیچ تاملی نداشت و هرجا میگفتیم اینجا مناسب است، ایشان آماده بود و میرفت، حتی زحمات زیادی را ایشان متحمل میشد. اول خسارت شهادت ایشان را بگویم. ایشان یکی از عناصر تعیینکننده در وضع تبلیغات اسلامیو انقلابی در خراسان بود و شهادت ایشان واقعا از این جهت صدمهای بود که ما این را فراموش نباید بکنیم.
همیشه نماز شهادت میخواند
مادر شهید:
بچههای دیگر که بازی میکردند، او با آنها بازی نمیکرد و کار خودش را میکرد. قرآنش را میخواند تا زمانی که شهید شد. وقتی میرفتیم به خانهاش، میدیدیم یک عالمه کتاب کنارش است. با سیدرضا چنددفعه رفتیم حرم و آمدیم و خیلی پسر خوبی بود. همیشه نماز شهادت میخواند و میگفت: «مادر! من فقط آرزوی شهادت دارم و میخواهم مثل حضرت علی (ع) به شهادت برسم» و همانطور هم شد و وقتی رفتم بالای سرش هنگام شهادت، دیدم دراز کشیده است و میخندد. ما از اینجا نان و سرشیر و غذا فرستاده بودیم برایش. سحر روزی که شهید شد، آبگوشت داشتند و گفته بود آبگوشت نمیخورم. بیبی (همسر شهید) گفته بود اگر آبگوشت نمیخوری، مادر شما نان و سرشیر آورده است.
همسرش میگفت: «هر لقمهای که میخورد، میگفت دست مادرم درد نکند». بیبی میگفت: «او وقتی دنیا آمد، شیر شما را خورد و وقتی هم میخواست از دنیا برود، همان غذایی را که شما داده بودید، خورد.»
سادهزیست بود
همسر شهید:
حجتالاسلام شهیدکامیاب، ساده زندگی میکرد، اما عمیق فکر میکرد. برای غذا همیشه توصیه میکرد که یک نوع غذا بپزم. همیشه به من میگفت: «من حاضرم شما یک نوع غذا سر سفره بگذاری و بقیه وقت خود را صرف مطالعه کتاب کنی». اگر احیانا دو نوع غذا بر سر سفره بود، از غذای دوم نمیخوردند و میگفتند یکی کافی است. وقتی مهمان داشتیم و بچهها نمیگذاشتند به کارها برسم، همیشه با روی خوش میآمدند و به من کمک میکردند و بچههای کوچک را نگه میداشتند و همیشه حامی من بودند.
در آخرین دیدارم وقتی آقای کامیاب دعای شب۲۷ ماه مبارک رمضان را خواند، دیدم کتابهای دیگری را از کتابخانه برداشت و ساعتی مطالعه کرد. وقتی از او پرسیدم چرا شما یک ساعت درباره یک آیه میخوانید و فکر میکنید، جواب داد: «انسان باید همه نکتهها را درباره یک آیه بداند. انسان باید مطالعه کند، بخواند و مطلب را تحلیل کند تا بتواند آن را برای دیگران نیز بشکافد و روشن کند.» درست است که تحمل این فقدان سخت است، اما راه شهیدان راهی است که خدا به بهترینهایش، نشان میدهد. در همه مراحل زندگیام حضور شهیدکامیاب را درکنار خود و فرزندانم احساس میکنم و همین به من آرامش میدهد.
مسئولیتهای شهید کامیاب پس از پیروزی انقلاب
ارتش
او مدتها در دایره عقیدتی سیاسی لشکر۷۷ خراسان به امور مختلف رسیدگی میکرد و مراسم صبحگاه ارتش با حضورش برگزار میشد.
کمیته انقلاب اسلامی
او در قسمت تحصیلات و ارزشیابی کمیته انقلاب اسلامی نیز فعالیت میکرد.
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی استان خراسان
کامیاب علاوه بر عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، مسئولیت اعزام مُبلغ و تبلیغات را برعهده داشت.
مجلس شورای اسلامی
او در انتخابات میان دورهای مجلس شورای اسلامی در سال۱۳۶۰، با رأی قاطع مردم به مجلس راه یافت. شهادت دکتر عبدالحمید دیالمه و دکتر قاسم صادقی در انفجار دفتر حزب جمهوری، سبب شده بود که در روز ۲ مرداد و هم زمان با انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات میان دورهای مجلس اول شورای اسلامی نیز برگزار شود که در آن انتخابات، کامیاب و دکتر حسن غفوری فرد آرای لازم را کسب کردند.
ما هم این طور زندگی میکنیم!
سیدجمالالدین کامیاب (برادر ارشد شهید):
گاهی که من به مشهد میرفتم تا از ایشان که در مشهد طلبه بود خبری بگیرم، حتی نان نداشتند که بخورند و میگفتند: «راهی که من میروم، راه امامزمان (عج) است و هیچگونه برگشتی ندارد و اگر در خیابان هم بخوابم، بازهم این راه را ادامه میدهم». بالاخره چندسالی درس خواندند و بزرگ شدند.
از اول مستقل بودند. یک شب رفتم به مدرسه آنها، دیدم هفت هشت نفر باهم هستند. وضعیت مدرسه آنقدر از نظر بهداشتی خراب بود که من شب آمدم بیرون. ایشان گفتند چرا آمدید بیرون؟ گفتم اینجا رطوبت دارد. گفت آدم بخواهد روحانی باشد، باید اینطور باشد. گفتم پس چرا دوستانت میروند بیرون؟ گفت: «آنها یکطور زندگی میکنند، ما هم یکطور.» الان هم مسئولان باید ساده زندگی کنند تا مردم از آنها حمایت کنند. فکر مادیات نباشند و فکر استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی باشند.
مکتبیساز انقلاب
سیدحسین کامیاب (فرزند ارشد شهید):
ورود پدرم به مجلس همزمان با ترورهای فراوان گروهک منافقین بود که عموم مردم را تا افراد برجسته و صاحبمنصب ترور میکردند. ترور شهیدکامیاب درحالی رخ داد که از چند روز قبل تهدیدهایی درمورد به شهادت رساندن وی بهصورت اعلامیه منتشر شده بود و درنهایت وی چند روز بعد ترور شد.
شهیدکامیاب سخنرانی زیبایی دارد که میگوید: «الان که به پیروزی رسیدهایم، تازه ابتدای کار است و بایستی انقلاب خود را مکتبی کنیم.» نکته جالب این است که شهید در صحبتهای خود، بسیاری از مسائل فعلی را پیشبینی کرده بود؛ برای همین بر مسئله کتابخوانی بسیار تاکید میکرد. اساسا مطالعه را عامل آگاهی میدانست.
منادی انقلاب در حج
حجتالاسلام حسن صادقی، امامجمعه گناباد:
سفر حج را با هم بودیم. درسه شب متوالی اول، دوم و سوم ذیالحجه با تراکم جمعیت و اجتماع کثیری که از کشورهای اسلامی گرد آمده بودند، بعد از نماز عشا در مدخل بقیع سخنرانی کرد. صحبتها درباره عظمت و پیروزی انقلاب مخصوصاً بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی و مشی استکبارستیزی انقلاب بود. ایشان ویژگیهای پیروزی انقلاب را بیان میفرمود و به پنج قسمت تقسیم کرده بود؛ یعنی فساد و تباهی رژیم ملعون پهلوی، ظلم و ستم شاهنشاهی، قیام حضرت امام (ره) و ابهت آن بزرگوار، پشتیبانی روحانیان و اقشار مختلف مردم از آن بزرگوار و صدور انقلاب. کامیاب درباره امام میگفت: «خداوند این شخص را در این قرن بهمنظور عظمت و پیروزی انقلاب برای مارساند.»
منبع خاطرات: روزنامه شهرآرا، بنیاد هابیلیان و خبرگزاری تسنیم