در همه پیامهایی که بینمان رد و بدل میشود عکسهای دلخراش انواع خودکشی را میفرستد و من دقیقهها و ساعتها سعی میکنم تحلیلهای شخصیام را به خوردش بدهم که تماشا یا خواندن عکسها و آمار خودکشی جذابیت و هیجان به حساب نمیآید.
بیشتر یک آزردگی ذهنی است که روزبهروز به صورت نهفته شدت مییابد و سرانجام آشکار میشود: این مدل رفتاری که در پیش گرفتهای مدتهاست به یک هنجار در درونت تبدیل شده است. با استیکرهای خنده و متنی بالابلند که پر از عدد و رقم مربوط به خودکشی است، احساس میکند مشتی میزند به افکارم.
با هر ادبیاتی حتی به مدل خودش که عشق دنیای اعداد است، سعی میکنم مجابش کنم علت خودکشیهایی که اتفاق میافتد به خطر افتادن سلامت روان است. در یکی از پیامهای تلگرامی، این نکته از فدراسیون جهانی سلامت روان را برایش ارسال کردم که ۷۵ تا ۹۵ درصد کسانی که در کشورهای با درآمد کم و متوسط با مشکلات روان دست و پنجه نرم میکنند به خدمات درمانی دسترسی ندارند و اینگونه میشود که آمار خودکشیها بالا میرود.
جوابی کوتاه میدهد که از دست امثال من و شما خارج است که کشوری پردرآمد را انتخاب نکردهایم! بلافاصله پیام میدهم: نه، اینطور نیست!
در ادامه این تحقیق آمده است دسترسی در کشورهای ثروتمند هم چندان مطلوب نیست.
برای خیلیها مثل همین دوست چندینساله من، کنجکاوی درباره مرگهای ناشی از خودکشی خواه با قرص خواه با طناب دار، پریدن از ارتفاع، زدن رگ یا هر مدل دیگر، به اندازهای اهمیت دارد که کمتر پیش میآید به دنبال علت به وقوع پیوستن این واقعه تلخ بگردند. جالب است که برای چنین افرادی دست یافتن به جنبه محرمانه بودن ماجرا ارجح بر علت وقوع حادثه است.
این در حالی است که غافلیم از احوال درونی و سلامت بهخطرافتاده روان چنین شخصیتهایی که خودکشی دیگران برایشان چالش و دغدغهای ذهنی است در شرایطی که مدتهاست با بیتوجهی و غفلت از احوال درونی، خودشان را نابود کردهاند.
در رویارویی با این افراد، باید تا جایی که امکان دارد آنها را به سوی مشاورهدرمانی ببریم. میخواهد تماس با شماره ۱۲۳ (اورژانس اجتماعی) باشد یا چند نوبت ملاقات با روانشناسی کاربلد و کاربردی. از این مهم نیز غافل نشویم که پیش از کمک به دیگران، نخست باید از خود شروع کنیم.